جولان

/jowlAn/

مترادف جولان: تاخت، تاخت وتاز، تاختن، دورزدن، گردش، ویراژ

برابر پارسی: گردش

معنی انگلیسی:
parade, prance, stalk, strut, flaunt, career

لغت نامه دهخدا

جولان. [ ج َ ] ( ع اِ ) خاک. || سنگریزه ها که بادش از جایی بجایی برد. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || ( ص ) بسیار گرد و خاک ، گویند یوم جولان َ و در این صورت جولان ممنوع الصرف است. ( منتهی الارب ).
- جولان الهموم ؛ اول اندوه و آغاز آن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).
|| ( مص ، اِمص ) در تداول فارسی بمعنی گردیدن و گرد گشتن در کارزار و دوانیدن اسب. و شوخ و پریشان از صفات اوست. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). تاختن ، و با لفظ زدن و کردن و دادن و گشادن مستعمل. ( آنندراج ) :
ز گُردان ایران هم آورد خواست
ز جولان او در جهان گرد خاست.
فردوسی.
درکنف عدل تو جولان زند
بر سر درع تو که پیکان زند.
نظامی.
سواران اسب در میدان فکندند
دلیران رخش در جولان فکندند.
نظامی.
که همتای او در کرم مرد نیست
چو اسبش بجولان و ناورد نیست.
سعدی.
سرو اگر نیز آمدی وشدی
نرسیدی بگرد جولانت.
سعدی.
- آتشین جولان :
نماید حسن بی عاشق که شمع آتشین جولان
چو بی پروانه شد فانوس را پروانه میسازد.
صائب ( از آنندراج ).
- جولان دادن :
در عنان راه ده ظهوری را
تا دهد رخش بر فلک جولان.
ظهوری ( از آنندراج ).
- جولان زدن :
چست کن قبا بر تن تند کن فرس بر من
گه بسینه جولان زن گه بدیده میدان کن.
میرخسرو ( از آنندراج ).
از بن هر خار خنجر میخورم
بر سر هر نیش جولان میزنم.
عرفی ( از آنندراج ).
- جولان کردن :
آنچنان کز لفظ گردد معنی بیگانه دور
در سواد شهر و جولان در بیابان میکنم.
صائب ( از آنندراج ).
- جولان گر ؛ جولان کننده.
- جولان گری :
من اندر خاک میدانش لگدکوب بلا گشتم
هنوز آن شهسوار من سر جولانگری دارد.
میرخسرو ( از آنندراج ).
- جولان گشادن :
از آنجا سوی صحرا ران گشادند
بصید انداختن جولان گشادند.
نظامی.
- جولان ور :
سواران و گوان و پردلان و صف دران بینی
کمندانداز و ناوک بار و خنجرگیر و جولان ور.
میرخسرو ( از آنندراج ).
- در جولان آمدن :
تو گر به رقص نیایی شگفت جانوری
بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

گردیدن، دورزدن، بهرطرف اسب تاختن، تاخت وتاز
( مصدر ) ۱- گشتن گرد بر آمدن گردیدن دور زدن . ۲- تاختن تاخت زدن . ۳-( اسم ) تاخت و تاز.
خاک جیلان

فرهنگ معین

(جُ ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . ) تاختن ، تاخت زدن . ۲ - (اِمص . ) تاخت و تاز.

فرهنگ عمید

۱. اسب تاختن، تاخت وتاز کردن.
۲. [مجاز] گردیدن، دور زدن، حرکت کردن.
۳. [مجاز] قدرت نمایی.
۴. [مجاز] خودنمایی.

گویش مازنی

/jooolaan/ نمایش - جلوه گری کردن

دانشنامه عمومی

جولان یک منطقهٔ مسکونی در افغانستان است که در ولایت بغلان واقع شده است. [ ۱]
عکس جولان
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

مترادف ها

parade (اسم)
نمایش، رژه، جلوه، تظاهرات، جولان، خود نمایی، سان، نمایش با شکوه، میدان رژه، عملیات دسته جمعی، اجتماع مردم

flounce (اسم)
حرکت تند و ناگهانی، جست و خیرز، جولان، چین دار کردن حاشیه لباس

فارسی به عربی

استعراض , انتفاضة

پیشنهاد کاربران

جولان به معنی گردش دور یا داخل جایی با کلماتی مانند جواله ، جوال، گل، گلوله ، ژاله، و هر چیزی که در گردش است یا معنایی از گرد بودن و بر آمدگی دارد قرابتی نزدیک دارد.
جولان به معنی قدرت نمایی
مثال : اجازه جولان به دشمن مون در کشور نمی دهیم
معنی دوم: رفت و آمد ، دور دور
جولان ماشینهای میلیاردی در خیابان های تهران
نام منطقه ای بلند در سوریه و از مناطق نظامی است
جولان نام کوهی در مرز سوریه و إسرائیل هست، جول به معنی آنچه بوسیله باد مثل گرد و غبار بر روی زمین میچرخد. جولان و جول معانی مختلفی در عربی دارد از جمله گردش و طواف کردن، سفر کردن. البته در فارسی هم کاربرد دارد. ترکها هم از این کلمه استفاده می کنند. اصل کلمه عربیه.
ویراژ
جلو، جیلو، جولان و هر کلمه ایی آخرش لان باشد تورکی است. مثل الان، گیلان، سبلان، میلان، ایسفهلان، ایلان، قافلان، اسلان ( اصلان غلط است ) هیلان ( داغین آغین تی سی ) ، جیلان، بیلان، سیلان، اوغلان، شیلانه، یالان، پالان، بالان ( تله=گرگ بالان دیده=گرگ باتجربه، گرگ باران دیده غلط است ) . بغلان ( بوغولان )
اسم یکی از محله های قدیمی شهر همدان که در مرکز شهر واقع شده
جولان درسته یا جولان ( بفتح جیم و واو )
تیره جولان وند طایفه لوخرده ایل منجزی بهداروند
در منطقه مورد فل ایذه

بپرس