جگر
/jegar/
مترادف جگر: ریه، شش، کبد، عزیز، نازنین، دلاوری، دلیری، شجاعت
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
جگر غده بزرگی است که اعمال فیزیولوژیکی زیادی دارد و مهمترین آنها از این قرار است : یکی صفرا ترشح میکند و دیگری کلیکوژن میسازد و آنرا بصورت گلوکز بخون میریزد. جگر محفظه زیر حجاب حاجزی راست شکم را اشغال میکند. از بالا و خارج بحجاب حاجز محدود است از پائین به قولون عرضی و بند آن محدود میشود. ناحیه زلاتی ( سلیاک ) در طرف داخل آن میباشد، معهذا کبد از طرف داخل از ناحیه زیر حجاب حاجزی راست تجاوز نموده ناحیه زلاتی و قسمتی از ناحیه زیر حجاب حاجزی چپ را هم میگیرد و باصطلاح سابقین جگر در ناحیه زیرغضروفی راست قرار گرفته که بناحیه شرموفی و زیرغضروفی چپ نیز امتداد می یابد.
رنگ جگر قرمز قهوه ای و دارای سختی و صلابت ثابتی میباشد با وجود این تا اندازه ای نرم و بواسطه عناصر مجاور فشرده میشود. جگر بزرگترین غده بدن میباشد. وزن آن در مرد، 1500گرم و در زنده علاوه بر آن دارای 800 تا 950گرم خون است یعنی مجموعاً 2300 تا 2500 گرم وزن دارد. 16 سانتی متر طول و 28سانتی متر عرض و 8 سانتی متر ضخامت ( در ناحیه درشت قطعه راست ) دارد. حد فوقانی جگر که در زیر حجاب حاجز قالب میشود به پنجم فضای بین دنده ای راست کمی خارج خط پستانی راست میرسد. کنار قدامی جگر به کنار دنده ای راست رسیده در امتداد خطی است که از 9 غضروف دنده ای راست به 8 غضروف دنده ای چپ برود، کبد حفره شرسوفی ( اپی گاستریک ) را تقاطع میکند. جگر بشکل قطعه فوقانی یک شبه تخم مرغی است که محور اطولش عرضی و انتهای بزرگش راست باشد و بطوری که شبه تخم مرغ را از چپ به راست بسطح مایلی که بجلو و بالا و راست متوجه است قطع کرده باشند. جگر دارای سه سطح صاف میباشد: سطح فوقانی ، تحتانی و خلفی و نیز دارای سه کنار است : قدامی ، خلفی فوقانی و خلفی تحتانی. جگر از عده بسیاری از قطعات کوچک ( بقطر یک تا 2 میلی متر )ساخته شده که آنها را حجرات کبد گویند. و سلولهای کبدی را در بردارند. جگر دارای یک رگ تغذیه ای است بنام شریان کبدی و یک رگ عملی باسم ورید باب. موادی که در معده و امعاء جذب خون وریدی شده بکبد آورده و بوسیله سلول های کبدی تبادلاتی پیدا میکنند. خونی که بوسیله این دو رگ بکبد می آید توسط وریدی های فوق کبدی به ورید اجوف تحتانی میریزد. سطح تحتانی کبد بوسیله 3 شیار که مجموعاً به شکل H میباشند بچهار قطعه ( راست و چپ و قدام و خلف ) تقسیم میشود. رجوع به کالبدشناسی توصیفی ، کتاب هفتم ، دستگاه گوارش تألیف چند تن از استادان کالبدشناسی دانشکده پزشکی چ دانشگاه ازص 228 ببعد و رجوع به لاروس مدیکال و رجوع به کبد درهمین لغت نامه شود : بیشتر بخوانید ...
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
(جَ یا جِ گَ ) [ په . ] (اِ. ) کبد، یکی از اعضای داخلی بدن انسان و حیوان به رنگ سرخ تیره که نقش مهمی در سیستم گوارشی بدن دارد. ، ~به دندان گرفتن (کن . ) تحمل کردن ، شکیبایی کردن . ، ~ ِ کسی آتش گرفتن (کن . ) الف - احساس تشنگی شدید کردن . ب - احساس دلسوزی
فرهنگ عمید
۲. [عامیانه، مجاز] جرئت.
۳. [عامیانه، مجاز] شخص بسیار دوست داشتنی و محبوب.
۴. (زیست شناسی ) کبد گاو، گوساله، و گوسفند که از غذاهای مقوی و دارای مقدار زیاد ویتامین a، c، و d است، جگر سیاه.
۵. [قدیمی، مجاز] غم وغصه: قسم هر روزش بیاید بی جگر / حاجتش نَبْوَد تقاضای دگر (مولوی: ۷۵ ).
* جگر داشتن: (مصدر لازم ) [مجاز] جرئت داشتن، دلیر بودن.
واژه نامه بختیاریکا
جدول کلمات
مترادف ها
کبد، جگر، جگر سیاه، زندگی کننده
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
واژه جگر
معادل ابجد 223
تعداد حروف 3
تلفظ jegar
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [پهلوی: ĵikar]
مختصات ( کن . )
آواشناسی jegar
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع فرهنگ فارسی معین
لغت نامه دهخدا
معادل ابجد 223
تعداد حروف 3
تلفظ jegar
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [پهلوی: ĵikar]
مختصات ( کن . )
آواشناسی jegar
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع فرهنگ فارسی معین
لغت نامه دهخدا
واژه یِ " جگر" از واژه یِ اوستاییِ " یاکَر yakar" است. آوایِ " ی" در آغازِ برخی واژگانِ اوستایی با " ج" در پارسیِ کُنونی همپیوند هست؛ بمانندِ " یاتو /جادو" ، "یَشن/جَشن" و. . . .
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
... [مشاهده متن کامل]
پَسگَشت ( reference ) :
بخشِ 1282 از نبیگِ" فرهنگنامه یِ زبانِ ایرانیِ باستان" نوشته یِ " کریستین بارتولومه"
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
... [مشاهده متن کامل]
پَسگَشت ( reference ) :
بخشِ 1282 از نبیگِ" فرهنگنامه یِ زبانِ ایرانیِ باستان" نوشته یِ " کریستین بارتولومه"
سرخ سوار. [ س ُ س َ ] ( اِ مرکب ) سوار قرمزپوش . سواری که لباس او سرخ باشد. || کنایه از جگر است و آن ازجمله آلات اندرونی انسان و حیوانات دیگر باشد و بعربی کبد خوانند. ( برهان ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) . مرحوم وحید در حاشیه ٔ مخزن الاسرار سرخ سوار را قلب صنوبری حیوانی و لعل قبا را جگر معنی کرده است :
... [مشاهده متن کامل]
سرخ سواری به ادب پیش او
لعل قبایی ظفراندیش او.
نظامی ( مخزن الاسرار چ 3 ص 51 ) .
... [مشاهده متن کامل]
سرخ سواری به ادب پیش او
لعل قبایی ظفراندیش او.
نظامی ( مخزن الاسرار چ 3 ص 51 ) .
واژه جگر در غزل 370 حضرت حافظ جان و یا پاره جان را تداعی می کند. آنجا که می فرماید:
جگر چون نافه ام خون گشت . . .
جگر چون نافه ام خون گشت . . .
واژه جگر از واژه جاگوز ماق که خودش یعنی پاره جان می آید
جگرو/jegaru/:در گویش شهرستان بهاباد به خوراک جگر گفته می شود.
جگر:
دکتر کزازی در مورد واژه ی "جگر " می نویسد : ( ( جگر در پهلوی در ریخت یگر yagar بکار می رفته است . ) )
( ( پر از درد خوالیگران را جگر
پر از خون دو دیده پر از کینه سر ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 289. )
... [مشاهده متن کامل]
واژه جگر با واژه های liver در انگلیسی، Lever در هلندی ، Leber در آلمانی سنجیدنی است .
در ترکی پخته ی آن "جئقیر بئقیر " و در فارسی" جغور بغور " می باشد . ترکمن ها به جگر Bagyr ، قرقیز ها Boor ، قزاق ها Bawır می گویند که در ترکی به کلیه بئویر گفته می شود .
دکتر کزازی در مورد واژه ی "جگر " می نویسد : ( ( جگر در پهلوی در ریخت یگر yagar بکار می رفته است . ) )
( ( پر از درد خوالیگران را جگر
پر از خون دو دیده پر از کینه سر ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 289. )
... [مشاهده متن کامل]
واژه جگر با واژه های liver در انگلیسی، Lever در هلندی ، Leber در آلمانی سنجیدنی است .
در ترکی پخته ی آن "جئقیر بئقیر " و در فارسی" جغور بغور " می باشد . ترکمن ها به جگر Bagyr ، قرقیز ها Boor ، قزاق ها Bawır می گویند که در ترکی به کلیه بئویر گفته می شود .
جگر : کنایه از درد و غم
بر در این دکان قصابی
بی جگر کم نواله ای یابی
هفت پیکر نظامی، تصحیح دکتر ثروتیان، ۱۳۸۷ ، ص۴۲۸.
بر در این دکان قصابی
بی جگر کم نواله ای یابی
هفت پیکر نظامی، تصحیح دکتر ثروتیان، ۱۳۸۷ ، ص۴۲۸.
می بخشید، در بخش مترادف، جگر مترادف ریه و شش نیست. ریه یا شش در دستگاه تنفس است. سپاس
کبد