حاج ملاهادی سبزواری

دانشنامه اسلامی

[ویکی اهل البیت] ملا هادی سبزواری (۱۲۱۲-۱۲۸۹ق)، عارف، فیلسوف و شاعر مشهور دوران قاجاریه است. «منظومه سبزواری» و «اسرار الحکم» از جمله آثار اوست.
ملا هادی در سال 1212 ق. در شهر سبزوار به دنیا آمد. پدر او حاج میرزا مهدی از تجار سبزوار و از خیرین آن شهر بود که مسجد و آب انبار متصل به هم واقع در کوچه «حمام حکیم» یکی از آثار به جا مانده از اوست. ملا هادی هفت ساله بود که پدرش از دنیا رفت و سرپرستی اش را پسر عمه او ملاحسین سبزواری بر عهده گرفت.
ملاهادی هشت سال داشت که به جمع محصلان علوم مقدماتی پیوست و در اوان نوجوانی ادبیات عرب (صرف و نحو) را فراگرفت و دئر ده سالگی به همراه ملاحسین سبزواری راهی مشهد شده در حوزه علمیه مشهد مشغول به تحصیل شد. او ده سال در کنار بارگاه امام رضا علیه السلام به تحصیل پرداخت سپس شهرت حکمای اصفهان او را برای تحصیل عرفان و فلسفه به اصفهان کشانید.
حضور ملا هادی در حوزه اصفهان از روزی آغاز شد که وی در سفر حج از راه اصفهان گذر می کرد و چون هنوز موسم حج نبود مدتی در این شهر اقامت گزید. در حوزه پررونق اصفهان آن زمان استادانی چون حاج شیخ محمدتقی مؤلف کتاب هدایه المسترشدین و حاج محمدابراهیم کلباسی نگارنده کتاب اشارات الاصول و آیت الله ملا اسماعیل کوشکی در آن، محفل درس و بحث علمی داشتند.
ملا هادی که هنوز تا موسم حج فرصت داشت لحظاتش را مغتنم شمرده، در درس بزرگان شرکت جست او چند وقتی به درس آیت الله کوشکی رفت و احساس کرد این درس برایش چون گمشده گرانقیمتی بوده که اکنون بدان دست یافته است. بیان شیوا و عمق معلومات استاد وی را هر روز شیفته تر می نمود. از همین رو تصمیم گرفت سفر حج خود را به سفر در سلوک دانش و معارف تبدیل کند و در اصفهان ماندگار شود. سفر ملا هادی به هشت سال اقامت در اصفهان انجامید و در این مدت خود را به زیور دانش و معارف آراست و به برکت بزرگان آن سامان در علم حکمت افق های جدیدی فراراهش گشوده گردید. ملا هادی در سال 1242 به مشهد بازگشت و پنج سال در مدرسه حاج حسن مشغول تدریس شد.
حکیم با همه بزرگوار شخصیت علمی خویش روح بلندی داشت و زندگی را تنها از دریچه حکمت و فلسفه نمی گریست؛ به گونه ای که گاهی هم صحبتی با فقرا و همنشینی با طبقات دیگر جامعه را مغتنم می شمرد. زاهدانه می زیست و به اشراف و حتی شخص شاه نیز بی توجه بود. نقل می کنند که روزی ناصرالدین شاه در سبزوار به خانه وی آمد و او با غذای ساده خود از شاه پذیرایی کرد و در مقابل اصرار شاه هیچ چیز از وی قبول ننمود.
وی باغ انگوری داشت که با دسترنج خود از آن محصول بر می داشت و همه ساله به هنگام فصل برداشت ابتدا سهمی را بین نیازمندان تقسیم می کرد و سپس دوستان خویش را به همراه طلاب علوم دینی به آن جا دعوت می نمود تا حاصل دسترنج خود را با دیگران مصرف کند.
حکیم خود در دوران زندگی کار می کرد و بسیار اشتیاق داشت که از دسترنج خود استفاده کند. وی از بیت المال هیچ ارتزاق نمی کرد. او در تمام مدت عمر در یک خانه بسیار ساده زیست. دارایی حکیم منحصر به یک جفت گاو و یک باغچه بود. او هر آن چه را که مورد نیاز بود، با دسترنج خود بدست می آورد و نان سالیانه خود را با زراعتی که خود آن را به عهده داشت مهیا می کرد، گفته اند: حاج ملا هادی یک روز از قنات عمیدآباد و یک شبانه روز از قنات قصبه را مالک بود و خودش با استفاده از این دو آب به کشت گندم و پنبه و سایر مایحتاج زندگی اقدام می کرد و سالانه سی خروار غله و ده بار پنبه از زمین خویش برداشت می کرد و از باغی که در بیرون شهر واقع بود سالانه چهل تومان سود بدست می آورد، قسمتی از مجموع این درآمدها را برای امرار معاش خویش و باقیمانده را بین فقرا و نیازمندان تقسیم می نمود.

پیشنهاد کاربران

در خویشتن بدید عیان آن شاهد الست / بعد از آنکه درید پرده ابهام و اوهام را / بگفتا آرب مفرد ست و جمع آن آراب / آغازین تنها اوست یگانه رب عرب و اعراب / اسرار خویش گر طلبی طرح کن دوباره دهر را / جز این کسی نیافته است تاکنون اسرار این عالم و خویش را / چنان کار اسرار روزی ز عشق یار ما به رسوایی کشید / که دیگر نخوانند لیلی و مجنون داستانش را حتا در کودکستان ها / قدش سرو بوستان ها رویش اقمار هفت آسمان ها / طنین آوازش در گلستان ها یادش نقش بسته در کنج دل دبستان ها / بعضی کودکان بازی گوش بازی کنان بر می آرند آوا / ای بچه ها بیایید و ببینید این ست شاعر و عارف و حکیم ما/ بی خبر از گردش گردونه مهر خودمان و چرخه تولد و مرگ هندو ها /
...
[مشاهده متن کامل]

انا شیخا بیا دست بردار زمین بگذار رها کن بگذر از این سد و مانع عظیم باز دارنده یعنی آئین یکتا پرستی / زیراکه هیچ تحفه بدرد بخوری به حال انسان نبوده و هیچ چیز دیگری نمی باشد غیر از فرزند راستین و وارث بر حق و ادامه دهنده راه و کمال نهائی جمیع آئین های بت پرستی/ گر نمی توانی ترک کنی این عادت یا اعتیاد کهنه و دیرنه را به تنهایی/ شبانه روز تن به آن ده تا می توانی در چاردیواری کوخ گلی خویش که داری و ازان برخورداری/ اما نکن به طریقه و مرام و سنت و رسم و روش قدیمی ضحاک مار بر دوش/ آنرا همه جانبه بر دیگران و همگان تحمیل بطور اجباری/ یک پند کودکانه به شیوخ خوب وان اینکه دست بردارند از این همه مردم آزاری/ تاکه شاید باشد الله انشاء الله از دست و زبان دنیوی شان در آخرت و قیامت خشنود و راضی / تاکه خالق سماوات سبع و الارض یا رب العالمین نکند خدای نخواسته حرام / بلکه شیر مادر در زبان و کام و طبع شان حلال/ دست کم بگذار که دیگران رسند به سعادت های نسبی دنیوی در همین جا و حال در این زمان و مکان/ در عوض پیشکش خود و جمیع گذشتگان و حال و آیندگانت باد انشاء الله کلیه سعادت های برزخی و اخروی در لازمان و لامکان/ سیاست حجاب و جدایی زن و مرد زهمدیگر از دوران کودکی تا پیری و کهولت و فرسودگی مرگ و مردن/ ندارند ریشه در حکمت و علم و امر و کلام و کار و هنر خداوند / الا یعنی بلکه یا مگر در وسوسه های ابلیس و شیطان و یا اهریمن/ این ببران و پلنگان و یوز پلنگان تیز پر و پای شیفتگان لازمان و لامکان این تهی واژگان/ جملگی اسیرانند در اینجا بهمراه این شیر زن و مرد جاودانه در بند و کمند هفت خوان زمان و مکان/ نیند زمان و مکان منزوی و تنها بسان زاهدان پارسا / خفتگان در کنج صومعه و دیر ها / غرق شدگان در آیات و روایات و احادیث انبیاء و اولیاء/ بلکه با هم زادان و هم بازیان و هم ارزان خویش یعنی بیزمانی و بیمکانی جاودانه همگام و همراه/ بیا تا باهم پیاله ای از شراب قندی نوشیم در همین جا و حال بر گرد این میز زرین/ که به قول حافظ شیرین سخن نمونه اش را نیابی در قنات کوثر و جویبار زمزم در بهشت برین/ تا میتوانی و میخواهی نیکی کن و هر آنچه را که دوستداری در دجله و فرات و یا به سند و گنگ انداز / اما یقین داشته باش که خداوند ندهد هرگز سزا یا جزای آنرا در هیچ بیابانی منجمله صحرای سینا و تلکه مکان چین باز /

بپرس