حجران

لغت نامه دهخدا

حجران. [ ح َ ] ( ع مص ) بازداشت. منع. ( منتهی الارب ).

حجران. [ ح َ ج َ ] ( ع اِ ) زر و سیم. ( مهذب الاسماء ). طلا ونقره. ذهب و فضة. در اصطلاح اکسیریان زر و سیم. ( منتهی الارب ). حجرین کما یسمی الدرهم و الدینار الفنانین و النقدین. ( النقود العربیة ص 161 ). || حجرالاسود مکه باصخره بیت المقدس. رجوع به حجرین شود.

حجران.[ ح ِ ج َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان منگور بخش حومه ٔشهرستان مهاباد در چهل و پنج هزارگزی جنوب باختری مهاباد و بیست و شش هزار و پانصدگزی باختر شوسه مهاباد به سرودشت. کوهستانی و سردسیر است. محصول آن غلات ،توتون و حبوبات است. ( فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4 ).

فرهنگ فارسی

فرهنگ عمید

طلا و نقره، سیم و زر.

پیشنهاد کاربران

بپرس