حد ان

لغت نامه دهخدا

( حدآن ) حدآن. [ ح ِ ] ( ع اِ ) ج ِ حداءة. ( منتهی الارب ).
حدان. [ ح َدْ دا ] ( اِخ ) ابن شمس بن عمروبن غنم. از طائفه أزدشنوءة، از بنی قحطان. جدی است جاهلی. ضبیرةبن شیبان از فرزندان او است. ( معجم البلدان ) ( اعلام زرکلی ص 214 از نهایة الارب صص 191-192 ).

حدان. [ ح َدْ دا ] ( اِخ ) ذوحدان نام موضعی است. ( معجم البلدان ).

حدان. [ ح ُدْ دا ] ( اِخ ) یکی از محال بصرة قدیم است که بنام بنوحدان ، فرزندان حدان بن شمس ازدی معروف شده است. ( معجم البلدان ). قلقشندی گوید: بنوحدان بطن دوم از جذام است و دیار ایشان در دیر الحمیرة است. ( صبح الاعشی ج 1 ص 334 ).

فرهنگ فارسی

( حد آن ) جمع حداه

پیشنهاد کاربران

بپرس