حسابگر

/hesAbgar/

مترادف حسابگر: حسیب، کاسب، مقتصد، منطقی ، حسابدان، شمارشگر، محاسب، زرنگ، سودجو ، محتاط، دوراندیش

متضاد حسابگر: غیرمنطقی، ولخرج

برابر پارسی: دوراندیش

معنی انگلیسی:
hardheaded, prudent, arithmomancer

لغت نامه دهخدا

حساب گر. [ ح ِ گ َ ] ( ص مرکب ) محاسب. حاسب. حَسّاب. || کنایت از انسان محتاط و دوراندیش. || فال بین. فالگو یا نوعی از آنان. رمال.

فرهنگ فارسی

( صفت ) کسی که هم. جوانب امور را دقت کند و بسنجد: (( حسابگر ماهری است. ) )

فرهنگ معین

( ~. گَ ) [ ع - فا. ] (ص فا. ) کسی که همة جوانب امور را دقت کند و بسنجد.

فرهنگ عمید

کسی که حساب همه چیز را نگه می دارد و نفع و ضرر هر کاری را می سنجد.

مترادف ها

arithmetic (اسم)
حساب، حسابی، علم حساب، حسابگر، سیاق، حساب دان

calculator (اسم)
محاسب، حسابگر، حساب کننده

فارسی به عربی

حاسبة , حساب

پیشنهاد کاربران

بپرس