حمزه

/hamze/

مترادف حمزه: تره تیزک، رشاد، شیر، حیدر، ضیغم، صفدر، اسد، ضرغام، ارسلان، هژبر

معنی انگلیسی:
name of the prophet's uncle

فرهنگ اسم ها

اسم: حمزه (پسر) (عربی) (مذهبی و قرآنی، طبیعت) (تلفظ: hamze) (فارسی: حمزه) (انگلیسی: hamze)
معنی: شیر بیشه، نام عموی پیامبر اسلام ( ص )، شیر، ( اَعلام ) ) حمزة ابن عبدالمطلب: [حدود پیش از هجرت – هجری] عموی پیامبر اسلام ( ص )، از نخستین مسلمانان و از دلاوران عرب، که در جنگ احد شهید شد و سیدالشهدا لقب یافت، ) حمزه ی اصفهانی: [قرن هجری] ادیب و مورخ عربی نویس ایرانی، از آثار اوست: تاریخ پیامبران و شاهان و کتاب التَنبیه، ( در اعلام ) نام عموی حضرت رسول ( ص )، نام عموی پیامبر ( ص )
برچسب ها: اسم، اسم با ح، اسم پسر، اسم عربی، اسم مذهبی و قرآنی، اسم طبیعت

لغت نامه دهخدا

( حمزة ) حمزة. [ح َ زَ ] ( ع اِ ) شیر. ( منتهی الارب ). اسد. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). شیر بیشه. ( ناظم الاطباء ). || تره ای است ترش. ( منتهی الارب ). بقلة حریفة. ( اقرب الموارد ). تره ترش مزه. ( ناظم الاطباء ). || ( اِمص ) زبان گزی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).

حمزة. [ ح ُ زَ ] ( اِ ) تمر هندی. ( ناظم الاطباء ).

حمزة. [ ح َ زَ ] ( اِخ ) ابن اسدبن علی بن محمد، مکنی به ابی یعلی. یاقوت گوید: وی ادیب ، کاتب ، شاعر، مورخ و از اعیان دمشق و از افاضل مبرزین آنجا بود و در دمشق 555 هَ. ق. بمرد او راست تاریخی در حوادثی که از سال 441 هَ. ق. آغاز آن باشد و تا هنگام مرگش آنرا ادامه داده است وی را عنایتی بحدیث بود و او راکتبی است که سماع وی بر آنها بوده و از شعر اوست :
ایاک تقنط عندکل شدیدة
فشدائدالایام سوف تهون
و انظر اوائل کل امر حادث
ابداً فما هو کائن سیکون.
و گفت :
یا نفس لاتجزعی من شدة عظمت
و ایقنی من اله الخلق بالفرج.
( از معجم الادباء ).

حمزة. [ ح َ زَ ] ( اِخ ) ابن بیض الحنفی الکوفی. وی از بنی بکربن واش است. شاعری مقدم و نیکو از شعرای دولت اموی بود به مهلب و پسر وی پیوسته بود. آنگاه به هلال بن ابی برده پیوست و بر سلیمان بن عبدالملک برسولی آمد و او را بستود و گفت :
اتینا سلیمان الامیر نزوره
و کان امراء یحبی و یکرم زائره
اذا کنت بالنجوی به متفرداً
فلا الجود مخلیه و لاالبخل حاجزه
کفی سائلیه سؤلهم من ضمیره
عن البخل ناهیه و بالجود آمره.
حمزه به سال 116 هَ. ق. بمرد و گفته اند 120 هَ. ق. و گفته نخست صحیح تر است. ( از معجم الادباء ).

حمزة. [ ح َ زَ ] ( اِخ ) ابن حسن اصفهانی. یکی از مورخان معتبر و مشهور قرن چهارم هجری است که تاریخ بسیار معتبری تألیف کرده است. این اثر بیشتر از ایرانیان باستان ، آشوریها، سریانیها، عبرانیها، مصریان ، یونانیان و اعراب گفتگو میکند و احوال و اوضاع اسلامی دوره خلیفه مطیع را نیز بیان مینماید. ( قاموس الاعلام ).

حمزة. [ ح َ زَ ] ( اِخ ) ابن عبدالمطلب بن هاشم. عم النبی ( ص ). قال ابوعبید: و له عقب.( صبح الاعشی ج 1 ص 359 ). حمزه یکی از صحابه کرام و عموی بزرگوار حضرت رسول خدا میباشد. کنیه اش ابوعماره وابویعلی و نام مادرش هاله بنت وهیب بن عبدمناف که عموزاده آمنه مادر حضرت رسول اﷲ است و با صفیه بنت عبدالمطلب نیز خویشاوندی داشته. ثویبه که آزاد کرده ابوجهل بود هم بحضرت محمد ( ص ) و هم بحضرت حمزه شیر داده که از این رو با نبی اکرم برادر رضاعی میشود و دو یاچهار سال از آن حضرت بزرگتر بوده و در سال دوم بعثت اسلام پذیرفته و در معیت جناب نبوی بمدینه هجرت گزیده ، در غزای بدر دلاوریها و رشادت فوق العاده از وی بروز کرده و در غزای احد نیز حضور داشته دلیریها نشان داده. عاقبت در نیمه شوال از سال سوم هجرت بشهادت رسید. بعادت معمولی زنان مشرک که بشکافتن شکم و دریدن سینه و بریدن بینی و گوش مسلمانان می پرداخته و از این راه کینه جوئی و درنده خوئی خود را ابراز میکردند، هند مادر معاویه که بغض و عداوت او نسبت به پیغمبر و صحابه کرام مشهور بود؛ پس از شهادت حضرت حمزه عادت زشت خود را ظاهر ساخت و سینه مبارک آن جناب را شکافته جگر سیاه او را با دندانهایش بیرون آورده بنای جویدن را گذارد، از شنیدن این واقعه حضرت محمد ( ص ) بسیار اندوهگین و محزون شد و بی اندازه گریست سپس بر وی نماز بگزارد. حمزه در موقع شهادت 57 سال داشت. رجوع به تاریخ گزیده و حبیب السیر و کامل ابن اثیر و قاموس الاعلام شود. محمدبن کعب قرظی گفت : ابوجهل درباره پیغمبر( ص ) سخن زشتی گفت و بگوش حمزه رسید، خشمناک بمسجد درآمد و با کمان چنان بر سر ابوجهل بکوفت که به استخوان رسید و خود اسلام آورد و پیغمبر و مسلمانان بااسلام او گرامی شدند و این به سال ششم از بعثت بود، پس از آنکه بخانه ارقم درآمده بود. یزیدبن رومان گفت : آنگاه که پیغمبر بمدینه درآمد نخستین پرچمی که پیغبر بست ، برای حمزه بود. از علی ( ع ) نقل شده که چون روز بدر شد و مردم بما نزدیک شدند مردی از آنان بر شتر سرخ موئی سوار بود و در میان لشکریان میگردید. پیغمبر گفت : یا علی حمزه را بخوان تا بگوید خداوند این شتر سرخ مو کیست و چه میگوید؟ و حمزه از همه بمشرکین نزدیکتر بود. وی بیامد و گفت : او عتبةبن ربیعه باشد ومردم را از کشتار بازمیدارد آنگاه عتبه و شیبه و ولید بیرون جستند و هماورد خواستند جوانانی از انصار برون شدند، عتبه گفت : اینان را نمیخواهم هماورد، بایداز پسرعموهای ما باشد. پیغمبر فرمود: ای علی برخیز.ای حمزه برخیز. ای عبیدةبن حارث برخیز. ( امام احمد آنرا روایت کرده ). جعفربن عمرو ضمری گوید: با عبیداﷲبن عدی بسوی شام برون شدیم. چون به حمص رسیدیم ، عبیداﷲ گفت : میخواهی نزد وحشی رویم و او را از چگونگی قتل حمزه بپرسیم. گفت : بلی و وحشی به حمص سکونت داشت پس نزد وی رفتیم و بر او سلام کردیم. سلام بازداد. عبیداﷲ سر خود را با عمامه پوشیده بود و جز چشمان و پاهای وی دیده نمیشد. وحشی را گفت : مرا میشناسی وحشی بوی نگریست ، آنگاه گفت : نه بخدا. عبیداﷲ چهره خود بگشود. آنگاه گفت : ما را از قتل حمزه خبر نمیدهی ؟ گفت : چرا! حمزه طعیمةبن عدی را در به در بکشت. جبیربن مطعم که مولای من بود، گفت : اگر حمزه را بخون عمویم کشتی آزاد باشی. چون در سال عینین مردمان بیرون شدند و عینین کوهی است که میان آن و احد دره ای باشد. من هم بامردم برای نبرد بیرون شدم چون آماده کارزار شدند، سباع بیرون شد و هماورد بخواست ، حمزه بهماوردی او شدو گفت : ای سباع ای پسر ام انمار. ای پسر آنکسی که زنان را ختنه میکرد با خدا و پیغمبر او جنگ میکنی ؟ آنگاه بر او بتاخت و کارش بساخت من در زیر سنگی بکمین نشستم تا آنکه نزدیک شد، آنگاه حربه خود میان ناف اوبیانداختم و تا دو رانش برفت و جان داد. از زبیر حکایت کنند که چون روز احد شد زنی بشتاب بیامد تا آنگاه که نزدیک بود بکشتگان برسد پیغمبر را ناپسند افتادکه آنزن کشتگان ببیند و گفت المراءة المراءة. زبیر گوید: بدانستم که صفیه مادرم باشد. بشتاب بسوی او رفتم و پیش از آنکه بکشتگان برسد خود را بوی رساندم. او که زنی چابک بود بسینه من زد و مرا نکوهش کرد. گفتم : به امر پیغمبر است او بایستاد و دو جامه که با وی بود بیرون آورد و گفت : شنیده ام حمزه کشته شده ، این دو جامه بیاوردم که وی را با آن کفن کنید. چون آن دو جامه بیاوردیم تا حمزه را بدان کفن کنیم ، در کنار او مردی از انصار یافتیم که با او نیز چون حمزه معامله کرده بودند ما شرم کردیم که حمزه را در دو جامه کفن کنیم و انصاری بی کفن بماند پس هریک را در جامه ای که ببالای او میخورد کفن کردیم. ( رواه الامام احمد ).بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

اصفهانی ابو عبد الله بن حسن ( و. حدود ۲۷٠ - ف. حوالی ۳۶٠ -۳۵٠ ه. ق. ) وی مولف سنی ملوک الارض و الانبیائ کتاب التصحیف کتاب کبار البشر و کتاب الامثال است که همه آنها در دست است .
شیردرنده، نام عم حضرت رسول
( اسم ) ۱ - تره تیزک . ۲ - از اعلام مردان است .
ابن یوسف السهمی

فرهنگ معین

(حَ زَ یا زِ ) [ ع . حمزة ] (اِ. ) ۱ - تره تیزک . ۲ - از اعلام مردان است .

فرهنگ عمید

تره تیزک.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] حمزه نام عموی پیامبر اسلام صلّی اللَّه علیه وآله می باشد
حمزه، فرزند عبدالمطلب و عموی رسول خدا می باشد. جناب حمزه در نبرد احُد به شهادت رسید و عنوان برترین شهید آن جنگ را از آنِ خود ساخت. پیکر پاک حمزه و تعدادی دیگر از شهدا در محل کارزار احد دفن گردیدند. کاربرد عنوان حمزه در فقه از این عنوان به مناسبت در باب حج نام برده‏اند. زیارت قبور شهدای احد، بویژه جناب حمزه مستحب است. چنان که در زیارت قبور شهدا، آغاز کردن به زیارتقبر جناب حمزه استحباب دارد.

[ویکی فقه] حمزه (ابهام زدایی). حمزه ممکن است اشاره به اشخاص و شخصیت های ذیل باشد: • حمزة بن عبدالمطلب، حمزة بن عبدالمطلب، عموی پیامبر اکرم و از شهدای احد• حمزة بن عبدالعزیز سلار دیلمی، ابویعلی حمزه بن عبدالعزیز، مشهور به (سلار دیلمی) از فقیهان و اندیشمندان نامدار و برجسته قرن پنجم قمری• حمزه بالی، از مشهورترین ملامتیان قرن دهم در بوسنی و مؤسس طریقت حمزویه• حمزة بن عماره بربری، حمزة بن عُماره بَربَری (به ضم عین و فتح با) از غالیان قرن دوم• حمزة بن اسد تمیمی، ابن قلانسی، ابویعلی حمزه بن اسد بن علی بن محمد تمیمی، مورخ، ادیب و دیوان سالار دمشقی، ملقب به الرئیس الاجل، الشیخ العمید و عمیدالدین• حمزه آذرک، مشهور به ابوخُزَیْمه حمزة بن عبداللّه، از رهبران خوارج در سیستان و خراسان، در دوره خلافت عباسیان نخستین• سیدابوالمکارم حمزة بن زهره، حمزه بن علی بن زهره، کنیه اش ابوالمکارم و معروف به سید ابوالمکارم ابن زهره، از عالم ترین و معروف ترین عالمان خاندان ابن زهره• حمزه فنصوری، حمزه فَنْصوری، صوفی و ادیب نامدار مجمع الجزایر مالی در قرن دهم/ شانزدهم• حمزه گیلانی، از حکمای شیعی قرن دوازدهم و شاگرد ملامحمدصادق اردستانی• ابوعبداللّه حمزة بن حسن اصفهانی، حمزه اصفهانی، ادیب، لغوی و مورخ ایرانی سده چهارم• حمزة بن حبیب، امام قاریان کوفه و یکی از قراء سبعه• حمزة بن حسین، بنا به گفته ابن شهرآشوب، حمزه از فرزندان امام حسین (علیه السلام) و در شمار شهیدان کربلا• حمزة بن علی زوزنی، حمزة بن علی زوزَنی، مؤسس و داعی بزرگ مذهب دروزی در قرن پنجم• فخرالدین حمزة بن علی ملک آذری طوسی، آذَریِ طوسی، فخرالدین حمزه بن علی ملک اِسْفَرایِنی، شاعر و عارف و نویسندۀ پارسی گوی شیعی• حمزة بن عمرو اسلمی، حمزة بن عمرو اَسْلَمی، صحابی و راوی برخی احادیث رسول اکرم (صلی اللّه علیه وآله وسلم)• حمزة بن محمد کنانی، حمزة بن محمد کِنانی، کنیه اش ابوالقاسم، عالم و محدّث مصری قرن چهارم• امامزاده حمزة بن موسی کاظم، فرزند امام کاظم (علیه السلام) و مدفون در شهر ری
...

دانشنامه عمومی

حمزه (دزفول). حمزه شهری از توابع بخش سردشت شهرستان دزفول در استان خوزستان ایران است.
بر پایه سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال ۱۳۹۵ جمعیت این شهر ۶٬۰۹۱ نفر ( در ۱٬۴۵۱ خانوار ) بوده است. [ ۱]
جمعیت این شهر را مردم لر بختیاری تشکیل می دهند. [ ۲]
عکس حمزه (دزفول)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

پیشنهاد کاربران

حمزه اسم همسر منه ماه گل پاک خوش اخلاق مهربون واقعا شجاع هست شیر بیشه خدا برام نگهش داره
حمزه یعنی شیر ، دلاور ، طرفدار حق ، دشمن ظالم
حمزه بن عبدالله علا معروف به حمزه اذرک سیستانی که در سال ۱۷۹ هجری علیه خلیفه هارون الرشید قیام کرد و در و مدت ۳۶ سال رهبر ی رندها و عیاران سیستان را بر عهده داشت و به صورت پارتیزانی حکومت کرد و در سال ۲۱۳ هجری در شمال افغانستان وفات یافت که اکنون آرامگاه او به نام مزار شریف در افغانستان از شهرت و محبوبیت خاصی برخوردار است و در شرح دلاوری های او کتابهای ، قصه امیر المومنین حمزه رض ، امیر حمزه صاحبقران ، رموز حمزه ، جنگ نامه ، اسمارالحمزه، صاحبقران نامه و . . . نوشته شده است و تمام وقایع این کتب با روایات تاریخ سیستان مطابقت دارد
...
[مشاهده متن کامل]

حمزه یعنی تنها غم خوار همه وهمه ب فکر خراب کردنش عشق عاشقی بهش نیومده چون می دونه بهش نمی رسه
حمزه یعنی تنها . یعنی بی کس غم خوار همه بفکر خوبی همه همه ب فکر خرابی خراب کردنش
مترادف حمزه:شیر
یه آدمه تنهای بدبخته عاشق که ازوقتی خودش راشناخت معنی واقعی عشقه پاک رافهمیدوتمام عمرش فقط باعشق یارش زندگی کردوهرگزبه اونی که ازته دلش عاشقشه نمیرسه, یه چشم انتظاره غمگین که شب وروزش بافکرودلتنگی عشقش
...
[مشاهده متن کامل]
داره میگذره وهمش کارش گریه ودلتنگی واسه کسیه که تنهاامیدش واسه زنده بودنشه همه چیزشه نفسش وجونش وتمومه دنیاش فقط وفقط عشقش مهساس وحاضره به خاطرش سرروزمین بذاره وبمیره . . . اسم من حمزه س وبه نظرمن حمزه یعنی عاشق واقعی یعنی یه چشم براه عاشق یعنی یه غمگینه بدبخت یعنی یکی که همه ی دردای دنیاراحاضره باجون ودل بپذیره ولی به جاش یه خوارتودست عشقش نره یعنی اونی که وفاداری وپاک بودنه عشقش رابه معشوقش ثابت کرده وبه خاطراینکه نمیتونه به عشقش برسه تاقیامت تنهامیمونه تاروزمرگش. . . حمزه یعنی یه عاشقه شیردل که مثل شیرپای عشقش وایساده وهرنامرده بی غیرتی بخوادچپ به عشقش نگاه کنه گردنش رامیشکنه وخونش راتانریزه آروم نمیشه ودرآخرحمزه یعنی اونی که همه ی دردای دنیابه سرش اومدوتونست تحملشون کنه ولی تنهاچیزی که اونانابودکرده دلتنگیه عشقشه. . . خاک پای هرچی حمزه نامه شیردله باغیرت وعاشقه هستم تن همتون سالم ودلتون شاد. . .

به فکرهمه، غمخوردیگران،

خشمگین
شیر بیشه

حمزه از احمزها گرفته شده به معنی شدت سختی و محکمی
یکی از معانی حمزه ، شیر بیشه هست
بد شانس ناامید بدبخت
حمزه یعنی یاری گر حضرت محمد است به طور کلی حمزه نامی است مانند جنگجو همچنین نام من حمزه است
حمزه ( همیشه آماده
حمزه یعنی سالم یعنی کسی که تمام و کمال است کامل است حمزه شیر است
شیر غران - شیر خشمگین - از اسامی پیش از اسلام است و به معنی شیر درنده و غران می باشد ( نام عموی پیامبر که از دلاور مردان روزگار خود بوده است )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)

بپرس