حوشب

لغت نامه دهخدا

حوشب. [ ح َ ش َ ] ( ع اِ ) خرگوش. || گوساله. || روباه نر. || ستور تهیگاه درآمده و برآمده ، از لغات اضداد است. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || شکال گاه دست و پای ستور. ( منتهی الارب ). شکالگاه. ( السامی فی الاسامی ) ( آنندراج ). || استخوانی که در جانب درونی سم باشد میان عصب و وظیف یا استخوان خرد مانند سلاما که میان سر ساق و سم اسب است و یا استخوان پیوند سردست. || جماعت و گروه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). بزرگ شکم. ج ، حواشب. ( مهذب الاسماء ).

فرهنگ فارسی

خرگوش یا گوساله .

پیشنهاد کاربران

بپرس