حکایت در ادبیات عرب

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] حکایت در ادبیات عرب نام نوعی داستان است.
حکایت از مادّه حکی، در اصل به معنای « تقلید کردن» است که درنتیجه تطور معنایی، به معنای «گفتن، روایت کردن» نیز آمده است. حکایت به معنای اَدا، قصه، داستان و افسانه نیز به کار رفته است. در عربی قدیم، حاکیه به معنای مقلّد بود و در عربی امروزی، واژه حاکٍ (حاکی) به معنای گرامافون به کار می رود.
معنای حکایت در حدیث
ریشه حکی در قرآن نیامده است، ولی در حدیث، با معنای اصلی «شباهت داشتن یا تقلید کردن» یافت می شود که بار معنایی آن نیز اندکی تحقیرآمیز است: تلاش برای تقلید کردن، ادا درآوردن. جاحظ در قطعه معروفی از البیان و التبیین به وجود مقلدان (حاکیه) هنرمندی اشاره کرده است که قادر بودند نه فقط رفتار، حرکات، صدا و عادتهای کلامی گروههای قومی گوناگون را تقلید کنند، بلکه می توانستند به بهترین نحو، رفتارها و حرکات اقشار گوناگون مردم، مثلاً نابینایان، و همچنین صدای حیوانات اهلی و وحشی را تقلید کنند. جاحظ سپس افزوده است که این مقلدان نمونه های نوعی بسیار واقعی به وجود می آوردند و آنگاه صفات ممیز گروههای مورد تقلید را به آن ها می دادند.
هنر تقلید
هنر تقلید، که مستلزم دقت بسیار در مشاهده است، از مدتها قبل از آن، توسط بازیگران حرفه ای و غیرحرفه ای در شرق معمول بوده است. مثلاً در کتاب التاج، منسوب به جاحظ، حکایتی یافت می شود درباره یکی از درباریان که با حیله ای مبتنی بر تقلید صدای حیوانات گوناگون، توانست مقام سابق خویش را نزدِ یکی از شاهان ایران بازیابد. متز پیش تر یادآور شده بود که کثرت تعداد مقلدان و رواج نوعی سرگرمی، که بسیار مطلوب سلاطین بوده، بی شک تا حدودی مولود گرایشهای عربی گوناگون و کوششهای کم و بیش موفقیت آمیز اهالی غیرعربی بوده است که می خواسته اند به زبان فاتحان سخن بگویند. در میان بازیگران و دلقکان، غالباً مقلدانی نیز یافت می شدند که به طور مرتب یا گهگاه به حضور ملوک بار می یافتند، و مسعودی با ذکر داستان ابن مغازلی، که همراه با نقل نادره های بسیار ادای مردم گوناگونی را درآورد و بسیار مورد توجه خلیفه عباسی، المعتضد، قرار گرفت، این مطلب را تأیید کرده است. درواقع، حکایت نمی تواند صرفآ این بوده باشد که بی هیچ گفتاری، ادای کسی را درآورند، بلکه بازیگر ناگزیر شرحی آماده می کرده یا داستانی می ساخته و آن را چاشنی تقلید خویش می کرده است. بنابراین، اجتناب از برگرداندن «حکایت» در چنین مواردی به «داستان»، مستلزم تجربه بسیار است. گو این که می توان مشاهده کرد که واژه حکایت، که در اصل فقط به تقلید اطلاق می شده، بعدها حرکات و گفته ها را هم دربرگرفته است و سرانجام، به ویژه پس از آن که نویسندگان به کتابتِ گفته های «حاکیه» ها پرداختند، تنها به معنای گفته های آنان بوده است.این تطور، که بی دقتی نویسندگان درباره معنای دقیق واژه ها هم در پیشرفت آن دخیل بوده است، تا حدود زیادی این واقعیت را از انظار مخفی نگه می دارد که مقلدان در قرنهای بعدی نیز به کار خود ادامه دادند، ولی شواهدی که وجود آن ها را مدلل می دارد در سراسر چندین قرن اولیه اسلام فراوان است؛ متز به یک مورد در سال ۴۱۵ اشاره کرده که نمایشی شامل خیمه شب بازی است. اگرچه تئاتر امروزی برگرفته از فرهنگهای بیگانه است، مورخان تئاتر از یافتن پیشینه هایی برای آن در «حکایت» و «خیال» غافل نبوده اند. آنان ضمناً به مقلدانی در ترکیه اشاره کرده اند که در ضمن اجرای تقلیدهای سرگرم کننده، به نقل حکایاتی می پرداختند و حتی لباسهایی به تن می کردند که نمودی از شخصیتهای مورد نظرشان بود. در مصر نیز این کار با استقبال زیادی مواجه گشت. حکاواتی نیز که در شرق به گوینده داستان اطلاق می شود هم ریشه با حکایت است.
حکایت از قرن چهارم به بعد
...

پیشنهاد کاربران

بپرس