خاصان

لغت نامه دهخدا

خاصان. [ خاص ْ صا ] ( اِ ) جمع فارسی خاص که ضد عام است :
همت خاصان و دل عامیان.
نظامی.
که خاصان در این ره فرس رانده اند
بلا احصی از تک فرو مانده اند.
سعدی ( از آنندراج ).
چرا نزدیکترنیائی تا بحلقه خاصانت در آرد و از بندگان مخلصت شمارد. ( گلستان سعدی ). شنیدم که سحرگاهی با تنی چند از خاصان ببالین قاضی فراز آمد. ( گلستان سعدی ).

فرهنگ فارسی

جمع فارسی خاص که ضد عام است .

مترادف ها

gentlefolks (اسم)
خواص، خاصان، خاصگان

پیشنهاد کاربران

خاصّان:
دکتر حسن انوری در مورد "خاصان " می نویسد: ( ( افراد برجسته و ممتاز، عارفان و فرهیختگان، در مقابل" عام " که عموم مردم است. ) )
( ( مشعله ای بر فروخت پرتو خورشید عشق
خرمن خاصان بسوخت خانگه عام رفت ) )
( گزیده غزلیات سعدی، حسن انوری، انتشارات علمی، چ اول، ۱۳۶۹، ص۱۶۵. )
the people of distinction

بپرس