خانج

لغت نامه دهخدا

خانج. ( اِ ) گَوی باشد که طفلان بجهت جوزبازی کنند و مشتی از جوز بدست گرفته در آن میان اندازند. ( برهان قاطع ). گوی کوچک است که کودکان در جوزبازی جوز را درمیان آن بیندازند و از جفت و طاق آن برد و باخت کنند. ( انجمن آرای ناصری ) ( آنندراج ). حفره ای که در بازی گوز کنند و گوز را غلطانند تا در آن افتد. مغاکی که در آن گوز اندازند ببازی. مغاکچه ای که کودکان گاه گوز باختن کنند و آنگاه چیره باشند بر حریف که گوزشان در آن مغاک افتد و بعربی مِزدات گویند :
بسلامت چو بمن بازرسی ای فرزند
راست غلطد بسوی خانج همه گوز پدر.
سوزنی.

فرهنگ فارسی

گوی باشد که طفلان بجهت جوز بازی کنند و مشتی از جوز بدست گرفته در آن میان اندازند .

پیشنهاد کاربران

بپرس