خانگاه

لغت نامه دهخدا

خانگاه. [ ن َ / ن ْ ] ( اِ مرکب ) خانقاه. ( شرفنامه منیری ). بر وزن و معنی خانقاه است و آن خانه ای باشد که درویشان و مشایخ در آن عبادت کنند و بسر برند. خانقاه معرب آن و بحذف «الف » هم آمده است که «خانگه » باشد. ( از برهان قاطع ) : اما خانگاهی محتشم است کی همچون حرمی است از آن شیخ ابواسحاق شیرازی رحمه اﷲ. ( فارسنامه ابن بلخی ص 146 ). و خود موی بازمیکنم و به خانگاهی می شوم و به عذر گذشته مشغول. ( بدایع الازمان ). || خانه :
سه جادو مرمرا در خانگاهند
که در نیرنگ جستن صد سپاهند.
( ویس و رامین ).

خانگاه. ( اِخ ) دهی است از دهستان لیریائی بخش پاپی شهرستان خرم آباد، واقع در 28 هزارگزی باختر سپیددشت و 18 هزارگزی باختر ایستگاه چم سنگر. ناحیه ای است کوهستانی و گرمسیری و مالاریایی. دارای 72 تن سکنه که شیعی مذهب و لری و فارسی زبانند. این ده از چشمه سار مشروب میشود و محصولاتش غلات ، حبوبات و لبنیات است. اهالی به کشاورزی و گله داری گذران میکنند و راه مالرو میباشد. ساکنین آن از طایفه پاپی بوده به ییلاق و قشلاق میروند. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6 ).

خانگاه. ( اِخ ) نام یکی از قلاع خمسه خوارزم است.

فرهنگ فارسی

خانه، سرا، خانقاه، محل درویشان
( اسم ) ۱ - خانه سرا . ۲ - محلی که درویشان و مرشدان در آن سکونت کنند و رسوم و آداب تصوف را اجرا نمایند
نام یکی از قلاع خمسه خوارزم است

فرهنگ معین

(اِمر. ) نک خانقاه .

فرهنگ عمید

۱. خانه، سرا.
۲. = خانقاه

جدول کلمات

لنگر

پیشنهاد کاربران

بپرس