خاور اذربایجانی

لغت نامه دهخدا

( خاور آذربایجانی ) خاور آذربایجانی. [ وَ رِ ذَ ی ِ ] ( اِخ ) نام او محمود و نبیره شهبازخان دنبلی و از شعرای دوره قاجار است. هدایت در مجمع الفصحاء ج 2 ص 124 شرح حال او را چنین می آورد: «نام او محمودخان و نبیره ٔشهبازخان دنبلی است که حاکم خوی و سلماس و مرند بوده خود جناب خان جلالت نشان نیز امیری است کبیر و دانشوری بی مانند و نظیر، در اخلاق و صفات محمود و بی همال است و حضرتش مرجع ارباب کمال در همه علوم عالم است وعامل و در همه فنون پخته است و کامل. پیری است زنده دل و میری است عاقل در اغلب کمالات از همگنان ممتاز و بمناصب ارجمند و شأن بلند سرافراز در دولت خاقان مغفور جنت آرامگاه مخاطب در سلام عام بوده است از آن پس در حضرت پادشاه اسلام پناه محمد شاه طاب ثراه معتبر و بر امثال و اقران مفتخر و چندی نایب الحکومة اصفهان بود و پس از او منصبش به شهبازخان فرزندش مفوض آمد «تیمناً و تبرکاً». او را قصاید و غزلیاتی است :
بهار دلگشا آمد روان بخش و جهان آرا
چو عهد دولت خسرو چو بزم عشرت دارا
بهاری خاک را پوشیده بر تن کسوت اکسون
بهاری کوه را افکنده در بر خلعت دیبا
صفای او بسر آرد هوای باده صافی
هوای او به دل بخشد صفای ساغر صهبا
در آغوش نسیم آسوده گل بی پرده در گلشن
ولی در عشقبازی بلبل بی خانمان رسوا
در آن وقتی که پوشد گرد اغبر منظر گردون
در آن روزی که نوشد خون احمر مرکز غبرا
فشاند برق شمشیرت شرر در خوشه پروین
نشاند لعل شبدیزت پرن در صخره صماء
اگرچه در اشارات سخن قانون نظم من
ز نظم افکنده قانون شفای بوعلی سینا
ولی در مدح تو عاجز چو از اندیشه نابخرد
ولی از مدح تو قاصر چو از آیینه نابینا
به یثرب خوابگاه و تکیه گاه فرش را زیور
بفرش آرامگاه و تختگاه عرش را زیبا
جناب قصر جاه اوست هر اوجی که بر گردون
حباب بحر قدر اوست هر موجی که در دریا
ظهور دین پاکش جمله ادیان و ملل را شد
چنان ناسخ که جز اسمی نماند از رسمشان برجا
بلی با ماه شد بی نور در شب کرمک روشن
بلی با مشک شد بی بوی در کف جوزک بویا.

فرهنگ فارسی

( خاور آذربایجانی ) نام او محمود و نبیره شهباز خان دنبلی و از شعرای دوره قاجارست .

پیشنهاد کاربران

بپرس