خاک شور

لغت نامه دهخدا

خاکشور. ( نف مرکب ) این کلمه مبدل خاک شوی است و بمعنی کسی که خاک کارخانه زرگران و خاک رهگذرها را به آب بشوید تا زر گم گشته و جز آن که دروست از آن برآید و ریگ بیز عبارت از همین است. قدسی در قصه جهجهار بندیله و افتادن زرهای او بدست لشکر پادشاهی گفته :
زر از خاکشوری گذشت از کرور
بلی کیمیاگر بود خاکشور.
( آنندراج ).
|| زارع. برزگر. کشاورز. ( یادداشت بخط مؤلف ).

خاکشور. ( اِخ ) دهی است از دهستان کاریزنو بخش تربت جام شهرستان مشهد واقع در 53 هزارگزی شمال باختری تربت جام و یک هزارگزی خاور مالرو عمومی تربت جام به فریمان. ناحیه ای است کوهستانی با آب و هوای معتدل و 112 تن سکنه که مذهبشان شیعه و زبانشان ترکی است. آب آنجا از قنات و محصولاتش غلات و پنبه است و شغل اهالی زراعت و راه مالرو میباشد. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9 ).

خاکشور. ( اِخ ) دهی است کوچک از دهستان دیلمان بخش سیاهکل دیلمان دارای 30 تن سکنه. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2 ).

فرهنگستان زبان و ادب

{saline soil} [کشاورزی-زراعت و اصلاح نباتات] خاک دارای نمک های انحلال پذیر به مقداری که به رشد اکثر گیاهان زراعی آسیب برساند

پیشنهاد کاربران

بپرس