خجسته

/xojaste/

مترادف خجسته: باشگون، شگون دار ، سعد، فرخ، فرخنده، مبارک، متبرک، مسعود، میمون، همایون ، خوش، نیک ، خوشایند، مطلوب ، بختیار، کامروا، نیک بخت

متضاد خجسته: بداختر، شوم، نامبارک، نحس، گجسته، بد، نکوهیده، ناخوشایند، نامطلوب، بدبخت

معنی انگلیسی:
happy, auspicious, blessed, brave, felicitous, festal, fortunate, joyful, joyous, lucky, olympian, opportune, propitious

فرهنگ اسم ها

اسم: خجسته (دختر) (فارسی) (تاریخی و کهن، طبیعت، گل، هنری) (تلفظ: xojaste) (فارسی: خجسته) (انگلیسی: khojaste)
معنی: مبارک، سعادتمند، خوشبخت، گل همیشه بهار، فرخنده، ( در موسیقی ایرانی ) گوشه ای در دستگاه نوا، کامروا، ( در گیاهی ) همیشه بهار ( گل )
برچسب ها: اسم، اسم با خ، اسم دختر، اسم فارسی، اسم تاریخی و کهن، اسم طبیعت، اسم گل، اسم هنری

لغت نامه دهخدا

خجسته. [ خ ُ ج َ ت َ / ت ِ ] ( ص ) مبارک. میمون. ( از برهان قاطع ) ( صحاح الفرس ) ( فیروزآبادی ) ( زمخشری ) ( غیاث اللغات ) ( فرهنگ جهانگیری ) ( انجمن آرای ناصری ) ( آنندراج ). با میمنت. با سعادت. فرخ. بختیار. سعادتمند. مسعود. ( از ناظم الاطباء ). نیکبخت. کامروا. خرم. ضد گجسته.نیک خواسته. متبرک. سعد. سعید. همایون :
آمد نوروز و بردمید بنفشه
بر تو خجسته بخصم باد مرخشه.
منجیک.
خجسته مهرگان آمد سوی شاه جهان آمد
بباید داد داد او بکام دل بهر چت کر.
دقیقی.
خجسته شد آن اختر شهریار.
دقیقی.
آنکه گردون را بدیوان بر نهاد و کار بست.
و آنکجا بودش خجسته مهر اهرمن گواه.
دقیقی ( دیوان چ شریعت ص 99 ).
بدو گفت کین کوس و زرینه کفش
خجسته همین کاویانی درفش.
فردوسی.
دی و فرودینت خجسته بواد
در هر بدی بر تو بسته بواد.
فردوسی.
سیامک خجسته یکی پور داشت
که نزد نیا جای دستور داشت.
فردوسی.
خجسته شهنشاه پیروزگر
جهاندار با دانش و با گهر.
فردوسی.
خجسته درگه محمود زاولی دریاست
چگونه دریا کانرا کرانه پیدا نیست.
فردوسی.
پشت سپه میریوسف آنکه برویش
روز بزرگان خجسته گشت و همایون.
فرخی.
بس کس که در زمین ملکاخانمان نداشت
کز خدمت خجسته تو شد بخانمان.
فرخی.
خجسته باشد روی کسی که دیده بود
خجسته روی بت خویش بامداد پگاه
اگر نبودی بر من خجسته دیدن تو
خدای شاد نکردی مرا بدیدن شاه.
فرخی.
و آن خجسته پنج شاعر کو کجا بودندشان.
منوچهری.
این قصر خجسته که بنا کرده ای امسال
با غرفه فردوس بفردوس قرین است.
منوچهری.
خجسته ذوفنونی رهنمونی
که در هر فن بود چون مرد یک فن.
منوچهری.
اورمزد است خجسته سر سال و سر ماه.
منوچهری.
شادو بدو شاد این خجسته وزیران.
منوچهری.
خجسته مشتری چون روی وی دید
سخاوت را مکان شد سعد را کان.
ناصرخسرو.
و عجم خروس را و بانگ او را بفال خجسته دانند. ( قصص الانبیاء ص 34 ).
مباد زین ده خالی خجسته مجلس توبیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

مبارک، میمون، خوب وخوش، خجسته بودن، مبارکی
( صفت ) ۱ - مبارک میمون با سعادت . ۲ - نیک خوب خوش . ۳ - ( اسم ) یکی از گوشه های کوچک نوا . ۴ - گل همیشه بهار .
سید خجسته فرزند فخر الدین بابلکانی از مردمان مازندران بوده است .

فرهنگ معین

(خُ جَ تِ ) (ص . ) ۱ - مبارک ، میمون . ۲ - نیک ، خوب .
( ~. ) (اِ. ) گل همیشه بهار.

فرهنگ عمید

۱. مبارک، میمون، خوب و خوش.
۲. (اسم ) (زیست شناسی ) [قدیمی] = همیشه بهار: خجسته بازگشاده دهان مشکین دم / گشاده نرگس چشم دژم زخواب خمار (عنصری: ۱۰۴ ).
۳. [قدیمی] خوشبخت، نیک بخت.

اصطلاحات و ضرب المثل ها

معنی اصطلاحات عامیانه و امروزی -> خجسته
بی خیال، خوش خیال

جدول کلمات

سعد

مترادف ها

happy (صفت)
راضی، فرخنده، خوشحال، مبارک، خجسته، فرخ، سعید، خوشبخت، سعادتمند، خوش، مسرور، شاد، خرسند، محظوظ، خوش وقت، خندان، سفیدبخت، بانوا

auspicious (صفت)
مساعد، خوشایند، فرخنده، مبارک، خجسته، فرخ، سعید، بختیار

lucky (صفت)
خوشحال، خجسته، بختیار، خوشبخت، خوش قدم، خوش شانس، سفیدبخت، بانوا، خوش اقبال، خوش یمن

benedict (صفت)
خجسته

فارسی به عربی

مبشر بالخیر

پیشنهاد کاربران

خجسته همان خوش اِسته بوده یعنی آنچه خوشی در آن قرار گرفته - در رابطه با اِست و اُست و اِشت و اَست پیشتر صحبت کرده بودم اما چکیده وار بگویم همه آنها در اُستان / است و . . . نیز همچنان دیده می شود و بع معنای و قرار داشتن است . استان = قرارگاه ( جایگاه )
پیوند خورده. پیوسته. پیمان بسته. به هم رسیده.
خجیدن به چم به هم رساندن و جمع کردن و در کنار هم قرار دادن است و خجسته صفت مفعولی آن به چم چیزی که به هم پیوند خورده و به هم رسیده باشد
متضاد آن گجسته یه همان گسسته به معنی شکافته شده یا پیوندی که از هم باز شده باشد. گج به معنی شکاف یا درز یا جرز دیوار هم بکار میرود
...
[مشاهده متن کامل]

بنابرین خجسته فقط در موقعیت پیوند و ازدواج معنی مبارک میدهد و در دیگر موقعیت ها همچون زادروز یا رویداد بهتر است از فرخنده یا همایون استفاده شود

پدرام
خوش یمن، یمن
خوش آغر. [ خوَش ْ / خُش ْ غ ُ ] ( ص مرکب ) خوش آغال . خجسته . میمون . ( یادداشت مؤلف ) . خوش اُغر.
مبارک
شگون دار
تبارک
باشگون، شگون دار، سعد، فرخ، فرخنده، مبارک، متبرک، مسعود، میمون، همایون، خوش، نیک، خوشایند، مطلوب، بختیار، کامروا، نیک بخت

خجسته:
دکتر کزازی در مورد واژه ی " خجسته" می نویسد : ( ( خجسته در معنی همایون وبشگون و از دو پاره ی " خ " که ریختی است از پیشاوند هو hu به معنی خوب ، و جسته ساخته شده است . " جسته "صفت مفعولی است و از ستاک اوستایی جَد ، به معنی در خواستن و خواهش کردن، برآمده است . بر این پایه هو جستکه hu - jasta - ka در معنی کسی یا چیزی می تواند بود که آنچه نیک است برای وی خواسته شده است. وارونه ی "خجسته" " گجسته" است به معنی نا همایون و به نفرین در نوشته های پهلوی یکی از ویژگی های اسکندر " گجسته" است . این واژه در اوستایی وجستکه wi - jasta - ka می توانسته است بود . ) )
...
[مشاهده متن کامل]

( ( یکایک ، بیامد خجسته سروش
به سان پری ، با پلنگینه پوش؛ ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 242. )

فرخنده، مبارک
خُجَسته : تحریف خوش استه به معنای نیکو شده است.
برآمده، سر برآورده، از کارواژه خجیدن به مانای ورمیدن و بالاآمدن ساخته شده است .
در زبان پشتون که از زبانهای ایرانی تبار است خجسته به معنی زیبا است
فرخنده /مبارک
خیلی نام زیباو دلنشین و اصیلی است
خوب جسته - خوش جسته
خجسته پیوستن دو واژه خوب و جسته است
فرخ
تخلص زلالسرای تاجیکستانی به نام آقای اعظم خواجه اف
گل همیشه بهار؛
منوچهری دامغانی: شبگیر نبینی که خجسته به چه درد است؟ / کرده دو رخان زرد و برو پرچین کرده ست. . .
در فرانسه، خجسته را که همان گل همیشه بهار است ( Souci ) می گویند که معنی اصلی آن درد و اندوه است و منوچهری هم آن را با همین صفت بیان کرده است. ( حاشیه ی دیوان منوچهری )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢١)

بپرس