خدا

/xodA/

مترادف خدا: آفریدگار، الله، اهورامزدا، ایزد، پروردگار، خالق، خداوند، دادار، رب، کردگار، یزدان ، سلطان، پادشاه، امیر، خدیو، مالک، صاحب، استاد

متضاد خدا: بنده، عبد، مخلوق

معنی انگلیسی:
deity, father, god, jehovah, lord, maker, our lord, providence, yahwe, yahweh

لغت نامه دهخدا

خدا. [ خ ُ ] ( اِخ ) نام ذات باری تعالی است همچو «اله » و «اﷲ». ( برهان قاطع ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). در حاشیه برهان قاطع در وجه اشتقاق این کلمه چنین آمده است : پهلوی متأخر xvatay ، پهلوی اشکانی xvatadh ، پازند « xvadaiهوبشمان ص 54 ح » «مسینا 139:2». بعضی این کلمه را از اوستایی xvadhaya ( hudhaya )، مشتق دانسته اند و نولدکه بحق در این وجه اشتقاق شک کرده ، چون خدای فارسی و خواتای پهلوی بکلمه xwataya یا xwatadha اقرب است و آنهم با سانسکریت ayu + svatas ( از خود زنده ) یا سانسکریت adi + svatas ( از خود آغازکرده ) رابطه دارد. برای اطلاع از عقاید مختلف رجوع شود به بارتولمه 1862، اساس اشتقاق فارسی 471، هوبشمان 471، تتبعات ایرانی ، دارمستتر 1 ص 7، یشتها 1:42، خرده اوستا255، کردی « xvadeاساس فقه اللغه ایرانی 1:2 ص 285»، اشکاشمی xuda، زباکی « xudaiگریرسن 84»، گیلکی xuda. در پهلوی و پازند خواتای بمعنی شاه آمده و «خواتای نامک »، یعنی «شاهنامه ». خدا در زبان فارسی بمعنی اﷲ گرفته شده. رجوع شود به خداوند. ( حاشیه برهان قاطع چ معین ). چون لفظ خدا مطلق باشد بر غیر ذات باری تعالی اطلاق نکنند، مگر در صورتی که بچیزی مضاف شود، چون : کدخدای و ده خدا. گفته اند که خدا بمعنی خودآینده است چه مرکب است از کلمه خود و کلمه «آ» که صیغه ٔامر است از آمدن و ظاهر است که امر به ترکیب اسم معنی اسم فاعل پیدا می کند و چون حق تعالی بظهور خود بدیگری محتاج نیست ، لهذا به این صفت خواندند. ( از غیاث اللغات ). پارسیان اطلاق این لفظ تنها بر خداوند تعالی کنند. بندگی «شیخ واحدی » می فرمودند که اکثر محل در اصل وضع فارسی دال معجمه بوده است که ایدون بدال مهمله می خوانند، مگر لفظ خدا که بغیر نام خداوند جل جلاله روا نیست و خدمت امیر شهاب الدین حکیم بدال مهمله می خواندند. فاما چون مرکب مستعمل باشد مانند خانه خدا، کدخدا، دولت خدا، آن هنگام اطلاق آن بر غیر خدا هم کنند و معنی آن خداوند و خداوند خانه و خداوند دولت بود. ( شرفنامه منیری ). نزد یهودیان «یهوه » و بهندی خدا را «رام » می گویند و در قاموس کتاب مقدس آمده است : خدا یعنی ، از خود بوجودآمده و آن اسم خالق و جمیعموجودات و حاکم کل کاینات می باشد و او روحی است بی انتها و ازلی و در وجود و حکمت و قدرت و عدالت و کرامت بی تغییر و تبدیل و به انواع مختلفه و طرق متنوعه خود را در موجودات ظاهر می سازد. اما صفات خدایی دلالت می نماید بر این که از جمیع ممکنات کاملتر می باشد، زیرا قدوس است و لایفنی و همه جا حاضر و قادر کل و بی تبدیل و عادل و رحیم و کلیم و محب می باشد : بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

آفریدگار جهان الله .
خالق بی همتا، پروردگار، خداوند، ایزد، اورمزد
۱ - ( اسم ) آفریدگار جهان ا... . ۲ - مالک صاحب . جمع : خدایان .
کرمها که با سرگین ستور بر آیند

فرهنگ معین

(خُ ) [ په . ] (اِ. ) ۱ - آفرینندة جهان . ۲ - مالک ، صاحب .

فرهنگ عمید

۱. آن که همۀ موجودات و کائنات را آفریده و معبود یکتا است، الله، خداوند.
۲. صاحب و مالک.
۳. [قدیمی] فرمانروا، امیر، حاکم، پادشاه.

گویش مازنی

/Khedaa/ دادار – خدا آفریدگار

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] آفرینندۀ جهان هستی را خدا گویند. فقها در باب هایی نظیر طهارت، صلات، حج، لعان، یمین، نذر، عهد و صید و ذباحه از احکام مرتبط با این عنوان سخن گفته اند و مفهوم محوری اغلب ادیان به ویژه ادیان ابراهیمی می باشد.
این واژه که معادل لفظ « اللّه » در عربی به کار رفته است، به ویژه در ترکیب، به معنای صاحب و مالک نیز به کار رفته است، مثل کدخدا به معنای صاحب خانه می باشد.
محمدحسین بن خلف برهان، برهان قاطع، ذیل «خدا»، چاپ محمدمعین، تهران ۱۳۶۱ش.
به تصریح قرآن کریم، سرلوحۀ دعوت همۀ انبیا و پیامبران الهی بندگی خدا و دوری گزیدن از طاغوت است؛
نحل/سوره۱۶، آیه۳۶.
قسم،
جواهر الکلام ج۳۵، ص۲۲۷..
...

[ویکی شیعه] خدا، آفریدگار جهان و کامل ترین وجود، مفهوم محوری اغلب ادیان به ویژه ادیان ابراهیمی. مفاهیم و تعاریف گوناگونی از خدا در ادیان و مذاهب و ذهن اشخاص وجود دارد. میان اعتقاد به خدا و دینداری رابطه ناگزیری برقرار نیست و برخی مردم که به دین معتقد نیستند، به خدا باور دارند.
خدا در نظر شیعه، یگانه و سرمنشأ همه کمالات و علت هستی بخش همه موجودات است و ذاتی ازلی و ابدی دارد. هیچ موجودی شبیه او نیست. ذات او عین صفاتش است. واقعیتی بسیط و بی ماهیت است. نه در دنیا و نه در آخرت قابل دیده شدن نیست و دارای علم و قدرت مطلق است، در همه جا حضور و ارتباطی تام با مخلوقاتش دارد. وجود خدا و برخی صفاتش با حس و عقل و فطرت اثبات پذیر است؛ ولی کُنه ذات نامحدودش با حس و عقل محدود قابل ادراک نیست.
واژه «خدا» یا «خدای» از فارسی میانه xwaday به معنی «ارباب» و «پروردگار» و آن نیز برگرفته از واژه اوستایی xᵛaδāta-‏ به معنی «قائم به خود» یا «آفریدهٔ خود» است. .

[ویکی فقه] خدا (قرآن). خدا معادل واژه «الله» در عربی است که از ماده «اله»، به معنای «تحیر» است، زیرا عقلها در ذات او حیران است.
در روایتی از امام علی علیه السّلام آمده است: مفهوم «الله»، معبودی است که خلق در او حیرانند، به او عشق میورزند و الله، موجودی است که از چشمها پنهان و از افکار و عقول محجوب است. برخی دیگر، آن را به معنای معبود، مشتق از «اله» به معنای «عبد» و یا به معنای محجوب، از ریشه «لاه» دانسته اند. ریشه اصلی آن هر چه باشد، واژه الله، اسمی است که جز بر خدا اطلاق نمی شود، و ـ چنان که گفته شده ـ نام ذات واجب الوجود است که جامع تمام صفات کمال می باشد. این مدخل از گسترده ترین مدخلها در فرهنگ قرآن است و با توجه به اینکه مباحث کلی و خاص آن در مدخلهای توحید، اسما و صفات، و دیگر موارد متناسب آمده، بسیاری از عناوین ذیل آن به مدخلهای مربوط ارجاع شده است. در این مدخل از واژه های «الله»، «اله» و «رب» استفاده شده است.

دانشنامه عمومی

خدا (فیلم ۱۹۸۹). خدا ( به هندی: Eeshwar ) فیلمی محصول سال ۱۹۸۹ و به کارگردانی کاسیناتونی ویسوانت است. در این فیلم بازیگرانی همچون آنیل کاپور، ویجایاشانتی، سعید جعفری، بهاراتی آچرکار، گلشن گروور ایفای نقش کرده اند.
عکس خدا (فیلم ۱۹۸۹)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

ادیان و مذاهب جهان، به ویژه ادیان توحیدی، و علی الخصوص ادیان ابراهیمی، بر مبنای ایمان به وجود خدا شکل گرفته اند. الله در فرهنگ اسلامی با یَهُوَه در فرهنگ یهود، اهورامزدا در فرهنگ زردشتی، سه اقنوم یگانی در فرهنگ مسیحیت، و زئوس (خدای خدایان در فرهنگ یونان باستان) و برهما در آیین هندو، از نظر مصداق همسان است، اما از نظر مفهوم و صفات و هویت تفاوت دارد. عده ای از فلاسفه، در عین باور به وجود خدا او را ناشناختنی یا موجودی به کلی دیگر (متفاوت با ماسوی) می دانند. اینان از آن جهت خدا را ناشناختنی یا گروهی دیگر او را «به کلی دیگر» می شمارند که خدا معلوم علم انسانی، و متصور در ذهن انسان نمی شود.ادیان خداوند را آفریدگار یعنی آفرینندۀ جهان، انسان، و موجودات مجرّد (بدون موجودیت مادی) ازجمله فرشتگان می دانند و متکلمان ادیان توحیدی قائل به «خلق از عدم» هستند. اما بعضی از طریقت های عرفانی اصولاً قائل به رخداد آفرینش نیستند، و وجود «ماسوی الله» (هر آنچه جز خداوند وجود دارد) را فرآوردۀ تجلّی ذات و صفات خداوند می دانند (← خلقت). خدا واحد است، و حکمای اسلامی گفته اند که او واحد عددی نیست، یعنی نمی توان ذات او را که یگانه است، مانند عدد «یک» تلقی کرد. زیرا یک محصور بین صفر و ۲ است و خداوند محصور نیست و تنها بی نهایت بالفعل است که بشر می شناسد. خدا قبل از بقای هرچیز وجود داشته (ازلی یا قدیم) و بعد از فنای هرچیز هم وجود خواهد داشت (ابدی، و جمعاً سرمدی). هر آنچه هست و هستی دارد با واسطه یا بی واسطه وجودش را از خدا گرفته است، از همین رو خدا را علت العلل نامیده اند. چند گونه اعتقاد به خدا در ادیان یا طریقت های عرفانی یا مکاتب فلسفی مطرح است: ۱. خدای توحیدی چنان که در ادیان ابراهیمی هست؛ ۲. خدایی که در دئیسم مطرح است یعنی قول به وجود خدای واجب الوجود یا علت العلل و آفرینشگر، بدون اعتقاد به دین (خداشناسی بدون اعتقاد به نبوت) چنان که بعضی از فیلسوفان قرن هفدهم و هجدهم اروپا بر این باور بودند. از نظر تاریخ فکر دینی هربرت چربری (۱۵۸۳ـ۱۶۴۸م) مبتکر این نوع خداشناسی شمرده می شود. ولتر و کمابیش هیوم و کانت را هم می توان از متفکران بزرگ این شیوۀ خداشناسی به شمار آورد. ۳. خدای متشخص یعنی خدا یا خدایانی که هویّت و تشخص انسان وار دارند. ۴. خدای غیر متشخص و بی هویت، خدایی که با وجود و موجودات سرشته است و فاقد هویت انسان وار است. ۵. خدایی که در «همه خدایی» (پانتئیسم، وحدت وجود) مطرح است. در این تعریف، نباید گفت فی المثل حلاج هم خداست، باید گفت خدا حلاج هم هست. ۶. خدایی که در «همه در خدایی» (پان آنتئیسم) مطرح است. یعنی وجود جهان ازجمله انسان، غوطه ور در وجود خداست. ۷. خدای مترفّع از وجود، یعنی خدایی که وجودش هیچ گونه همانندی با سایر موجودات ندارد، مگر از نظر صرفِ بودن، مانند وجود بین الاذهانی عدد ۱، و نه و وجود عینی و خارجی یک سیب. پل تیلیخ (۱۸۸۶ـ۱۹۶۵) از متفکران غرب، و میرزا مهدی اصفهانی (۱۳۰۳ـ۱۳۶۵ق) از متفکران و پیشروان مکتب تفکیک از زمرۀ معتقدان به این نظرگاه اند. ۸. قول به این که خدا هستی است، نه هستی مند، یا به تعبیر دیگر وجود است، نه موجود. از آن جا که وجود، وجود دارد، پس خداوندی که همان وجود است، وجود خواهد داشت. چنین خدایی ثابت است و نیاز به اثبات ندارد. در این صورت هستی مطلق است و مطلق هستی است و وجودش از منظر عرفان و فلسفه یکسان خواهد بود. در این قول یا تعریف، از یک معضل فلسفی ـ منطقی پرهیز می شود، و آن این است که بعضی از حکمای قدیم و جدید شرق و غرب (مخصوصاً کانت) گفته اند که وجود، محمول قرار نمی گیرد. خدای توحیدی که ابراهیم ابوالانبیا با سلوک خود در تأمّل و تماشای بت، سپس ستاره، سپس ماه، سپس خورشید، سپس نفی هرچه از این دست به آن رسید، خدایی است که اسماء و صفات دارد که به آن خواهیم پرداخت. از سوی دیگر، می توان گفت که بحث دربارۀ وجود خداوند شش منظر مختلف دارد: ۱. خداشناسی دینی؛ مأنوس ترین و مشهورترین منظر رهیافت ادیان است. اغلب ادیان، پیامبر دارند، و کتاب مقدس. پیامبران انسان های والایی هستند که خداوند آنان را از میان یک قوم برگزیده و پیام الهی را که اصل آن دربارۀ حقیقت و واقعیت جهان غیب و در مرکز آن خداوند است، می رسانند؛ همچنین وحدت او و اسماء و صفات نیکوی او را، و تحقق رستاخیز یا قیامت در جهان آخرت را؛ نیز تشریع انواع عبادت ها و نظارت خداوند بر کل آفرینش و کردار و نیّات انسان ها و ربوبیّت و قیومیّت او. این گونه خداباوری که جمعی و اجتماعی است و غالباً در سنین نوجوانی (سن عقل و تکلیف، همزمان با بلوغ زیستی) رخ می دهد عمدتاً دیانت نقلی یا سمعی است، اگرچه عقل نیز در آن مدخلیت دارد، ولی انس با عقاید جمعی و رفتار اجتماعی در این شیوه از دیانت، بر عقل ورزی فردی و فلسفی گونه غلبه دارد. دیانت عقلی عبارت است از مجاب شدن عقل انسان با دلایل اثبات وجود خدا. بررسی وجود خداوند در حوزۀ هر یک از ادیان که دین شناسی تطبیقی می طلبد از مجال این مقال فراتر است. تنها می توان گفت که خداوند در کتاب های مقدس، به ویژه قرآن، دارای صفاتی است مانند رحمان، رحیم، خالق، رازق (یا خلّاق و رزّاق) و عالم/علیم، قادر/قدیر، سمیع، بصیر، حی، مرید، فعال مایشاء، که سنتاً او را دارای ۹۹ نام نیک (اسماء الحسنی) می دانند، اگرچه در قرآن ۱۲۶ و در احادیث شیعه تا ۹۹۹ نام نیز برای او برشمرده اند (در دعای معروف جوشن کبیر). همچنین در کتاب های مقدس، وجود خداوند مسلّم گرفته شده و دلیلی برای وجود او، جز تا حدودی بیان گستردۀ برهان نظم و توجه و تذکر دادن به نشانه های بارز و آشکار خدا در سرتاسر آفرینش (در قرآن) اقامه نشده است. برهان نظم چنین است که طرح و تدبیری که در وجود انسان و کیهان است، بسیار ظریف و دقیق و سنجیده و حساب شده و حتی شگفت انگیز است، لذا نمی تواند بدون طرّاح یا مدبّر باشد (← اتقان_صنع،_برهان). نکته دیگری که دربارۀ خداشناسی دینی باید گفت ـ و همین نکته است که آن را از خداشناسی فلسفی و کلامی متمایز می گرداند ـ این است که در خداشناسی فلاسفه، خداوند در رأس سلسله علت و معلول می نشیند و به وجودآورندۀ خلایق و هستی بخش کاینات است امّا رابطه ای بین او و انسان، که پاسخگوی نیازهای روحی و عاطفی و معنوی او باشد، برقرار نمی شود. این نوع خداشناسی با تمام اهمیتی که دارد تنها عقل آدمی را اقناع می کند ولی خشک و بی روح است و عاطفه ای را برنمی انگیزد و چنگی در دل ها نمی افکند و احساسی را به هیجان درنمی آورد و روح معناجوی آدمی را ارضاء نمی کند. امّا در خداشناسی دینی، خدا در لحظه لحظۀ زندگی آدمی حضور و دخالت دارد و کشش و جاذبۀ ارتباط با او همۀ عرصه های حیات انسان را دربر می گیرد. در خداشناسی مؤمنانه آدمی با خدا رابطه ای شگفت دارد. گویی حضور پراحتشام خدا را در عرصۀ قلب و روح خود می بیند و جذبه های تجربۀ دینی را با تمام وجود احساس می کند. با وی سخن می گوید، از او حاجت می طلبد، به او توکل می کند و درپی خشنودی او می گردد، با یاد او انس می گیرد و عذر تقصیر به درگاهش می برد و از انابت به او غرق در آرامشی آمیخته با رضایت می شود و سرانجام، به رستگاری می رسد. ۲. خداشناسی متکلمانه؛ متکلمان یا متألّهان (در علم کلام و الهیات) کسانی اند که برای دیانت و تدیّن دلایل عقلی و فلسفی می آورند و از حریم دین خود دفاع عقلانی می کنند، یا برای هر یک از اعتقادات، توجیهات و استدلال های عقلی یا فلسفی گونه به دست می دهند. ۳. خداشناسی فیلسوفانه و فلسفی؛ وجود خدا و سعی در اثبات آن، از آغاز جزو مسائل مهم فلسفی، در تاریخ اندیشه و اعتقاد بشری بوده است. فیلسوفان اگر دین باور و دین ورز باشند، اقلام اعتقادی حوزۀ فکر و فلسفۀ خود را به آسانی مؤمنان متعارف یا حتی متکلمان، نمی پذیرند. در تاریخ فلسفه بیش از دَه دلیل عمده در اثبات وجود خداوند که فیلسوفان طرح و شرح کرده اند، آمده است. ازجملۀ آن ها می توان به این براهین اشاره کرد: برهان وجوب و امکان (برهان کیهان شناختی) و آن این است که هرچه در عالم هست، ممکن و معلول است و سلسلۀ ممکنات باید به ناچار به موجودی برسد که از جنس ممکنات نیست، بلکه پدیدآورندۀ ممکنات است (← برهان_وجوب_و_امکان). یک دلیل دیگر که در تاریخ فلسفۀ غرب و شرق برای اثبات وجود خدا اقامه شده است، دلیل وجودشناختی است، که بهترین بیان آن در تاریخ فلسفۀ غرب از آنسلم، و در تاریخ فلسفۀ شرق اسلامی، به صورت کامل تر و بدیع تر، از ملاصدرا است و به برهان صدیقین معروف است (← برهان_صدیقین). دلیل دیگر، دلیل «اجماع عقلا و علما» نام دارد و شرح آن از این قرار است که اگر هزار نفر از برجسته ترین علمای هر رشتۀ علمی و فنی هر دوره از ادوار تاریخی ـ فرهنگی بشر ازجمله عصر حاضر، از میان برجسته ترین دانشمندان و متفکران چند هزار سال تاریخ مدوّن انسانی را انتخاب کنند، و در عقیدۀ دینی آنان تفحص کنند به این نتیجه خواهند رسید که اکثریت عظیمی از آن ها به وجود خداوند ایمان دارند. صورت قیاسی این برهان که البته تجربی است، از این قرار است: اجماع علما و عقلا (یا گروهی بسنده از نمایندگان آن ها) خطا نمی کند؛ اینک اجماعی از علما و عقلا را داریم که اعتقاد به وجود خدا دارند؛ نتیجه این می شود که نمایندگان عقل جمعی در این که به وجود خدا اعتقاد دارد، به راه خطا نرفته است. اگر در قوّت این برهان و ارزش منطقی آن ایرادی باشد، در پاسخ می توان گفت اگر این نمایندگان از میان علما و متفکران برجستۀ چهار پنج هزار سال علم و فرهنگ بشری، اعتقاد به وجود خدا نداشتند، آیا باز هم معترضان می گفتند این برهان قوت منطقی ندارد؟ به بیان دیگر این جزو مسلمات منطق است که هر گزاره یا خودش درست است یا عکسش. در این جا اگر خود این نتیجه درست نباشد، لاجرم باید عکسش درست باشد؛ یعنی این قول که اجماع نمایندگانِ کافی از علما و متفکران بشر در طی تاریخ فرهنگ به خطا رفته است یا می رود و این با مشاهده و عیان، و حق و واقع سازگار نیست. پس این برهان تجربی، صدق تجربی دارد. در نهایت اگر بگویند محال عقل نیست که هزار تن از نمایندگان علم و عقل اعصار و قرون بر خطا رفته باشد، در پاسخ خواهیم گفت اگر احتمال بسیار ضعیف بر خطای آنان وجود داشته باشد، هزاربار احتمال خطای فرد معترض به این نتیجه گیری وجود دارد. تازه فرد معترض، بعید است که همپا و همتای علمی و عقلی یکی ـ فقط یکی ـ از میان آن هزار تن باشد. دلیل کوتاه فلسفی دیگر آن است که از هیچ (عدم) هیچ پدید نمی آید. حال جهان وجود دارد. جهانی که وجود دارد، یا باید از هیچ پدید آمده باشد که طبق گزارۀ اول نادرست است، یا از چیزی. طبعاً پاسخ درست این است که این جهان از چیزی پدید آمده است. این چیز یا موجود، بر وفق منطق، یا باید ممکن باشد، یا ممتنع یا واجب. اما ممکن الوجود نیست زیرا ممکن در وجود نهایتاً باید به فرا ـ ممکن وابسته باشد. ممتنع هم نیست زیرا ممتنع تعبیر دیگری از «هیچ» است. لاجرم شق آخر از سه شق ممکن در منطق بشری این است که آن موجود واجب الوجود است. حال این می ماند که ثابت شود که این موجود واجب، یکی است و آن، خداست. در این جا باید از برهان تمانع استفاده کرد که «شریک باری» یعنی دو واجب الوجود نامتناهی ممکن نیست (← تمانع،_برهان) و پس از اثبات وحدت او، با کمک ادلۀ دیگر صفات الهی را ثابت کرد. ۴. خداشناسی عارفانه یا عرفانی؛ خدای عارفان، نه از طریق عقل و تعقل فلسفی، بلکه از طریق درک فرا ـ عقلی، و شهودی (اشراقی) شناخته می شود. خدای عارفان از طریق عشق عرفانی و تأملات مجذوبانه یافته می شود؛ و خدای عارفان وحدت وجودی است، یعنی در عرصۀ هستی یک وجود یا موجود بیشتر نیست و او هم خداست، و تعینات، جلوه ها یا تجلیات اوست که از او جدا نیست. مانند دریا و موج، که دریا، سرجمع موج هاست، بی آن که بتوان به یک موج واحد دریا گفت. گفتنی است که خدای عارفان، ماسوی را (که ماسوی یا جدا بودنشان اعتباری و مفروض است) با تجلی های خود پدید آورده است. یعنی در عرفان، چه اسلامی چه انواع دیگر، هستی جز خدا و تجلیات او نیست. لَیْسَ فِی الدّارِ غیرُه دَیّار. چنان که دریا، عین موج است و عرفا در شناخت خدا استدلال نمی کنند، بلکه بر شهود قلبی تکیه می کنند. چنان که پاسکال که خود از یک شب شگرف تجلی در کتاب اندیشه هایش سخن می گوید، گویی از جانب همۀ عارفان تاریخ می گوید: «دل برای خود دلایلی دارد که عقل از آن خبر ندارد». ۵. خداشناسی حکمت الهی (تئوسوفی)؛ حکمت الهی یا تئوسوفی آمیخته ای است از دیدگاه و رهیافت فلسفی و عرفانی. شاید حکمت متعالیۀ ملاصدرا را که در چهار قرن اخیر، پس از صورت بندی اش در کتاب اسفار او، ارجمندترین مکتب عرفانی ـ فلسفی در ایران و جهان اسلام است، بتوان مکتبی در همین رهیافت و راهبرد به شمار آورد. مهم ترین بیان ملاصدرا دربارۀ خداوند این قول اوست: بسیط ُالحقیقةِ کلُّ الاشیاء و لَیس بواحدٍ منها (بسیط الحقیقه همه چیز است، بی آنکه یک چیز/موجود واحد از میان آن همه باشد) ۶. خداشناسی علمی؛ برخلاف تصور بسیاری از مردم، علوم طبیعی دربارۀ خداوند، نفیاً و اثباتاً حرف و حکمی ندارد و اگر بعضی از دانشمندان، مانند اینشتین یا پلانک، یا فوئرباخ یا فروید حرفی دربارۀ خدا زده باشند، به حساب نظر شخصی آن ها گذاشته می شود، نه به حساب علم. دعاوی دین و امور اعتقادی را باید در حوزۀ خود دین و شاخه هایی چون فلسفۀ دین، جامعه شناسی دین، روان شناسی دین، نیز در الهیات یا علم کلام و با قواعد و موازین آن ها بررسی کرد. حاصل آن که نه علمی از علوم، متصدی خداشناسی است، و نه خداشناسی به صورت علمی از علوم درآمده است. آنچه معمولاً خداشناسی علمی نامیده می شود استفاده از علوم در اثبات نظم و اتقان و هماهنگی و تدبیر در جهان آفرینش است که این خود مقدمۀ (صغرای) برهان نظم یا اتقان صنع است که در واقع دلیلی فلسفی است و به همین دلیل از آن به عنوان دلیل علمی ـ فلسفی نیز یاد می شود. البته از قرن بیستم رفته رفته، معرفتی به نام «علم دین» در حال تکوین است که از تاریخ ادیان و روش هایی چون پدیدارشناسی دین و روان شناسی و جامعه شناسی دین هم مدد می گیرد. اینک این نکته باقی مانده است، که بنیاد خداشناسی انسان چیست، یا بشر ـ قطع نظر از پیام آوری پیامبران، یا استدلال های عقلی و فلسفی ـ چگونه گرایش به خدا پیدا کرده و پی به وجود او برده است؟ در پاسخ چند نکته را که مجموعاً یک معنای جامع می سازد، می توان گفت: ۱. انسان همان گونه که هوش ورز و مدنی بالطبع و ابزارساز و موجودی اقتصادگرا و سیاست گراست، دین ورز هم هست (قول میرچا الیاده)؛ ۲. حس و درکی غریب که مستقل از عقل و متفاوت با آن است، نسبت به امر قدسی و مینوی دارد (قول اوتو)؛ ۳. گاه به او تجربۀ دینی دست می دهد که امری شهودی است و سپس عقل آن را تحلیل و تعبیر می کند. ۴. این که در اغلب انسان ها نوعی اراده و گرایش بی اختیار به ایمان (قول ویلیام جیمز) وجود دارد؛ ۵. سرانجام، انسان که به انگیزۀ فطرت در برابر هر پدیده ای از علت آن می پرسد، در برابر جهان با عظمت پیرامون خود نیز سؤال از علّت می کند و درپی سرچشمه و آفریدگار آن می گردد. این ها، پس از بسط و گسترش یافتن، مجموعاً زمینه ساز اعتقاد به خداست.

مترادف ها

almighty god (اسم)
خدا

god (اسم)
خدا، تعالی، خداوند، ایزد، الله، پروردگار، یزدان، یاهو

heaven (اسم)
خدا، فلک، بهشت، عرش، آسمان، سپهر، عالم روحانی، قدرت پروردگار، گردون، هفت طبقه اسمان

deity (اسم)
خدا، خدایی

holy (اسم)
خدا، تعالی

divinity (اسم)
خدا، خدایی، الوهیت، الهیات، خداوند، لاهوت

godhead (اسم)
خدا، خدایی، الوهیت، رب النوع، جوهر الوهیت

numen (اسم)
خدا، روح، الوهیت، وجود الهی

فارسی به عربی

اله , سماء , قوی , مقدس

پیشنهاد کاربران

Me:Text a short story about God, Godess and their children
GPT:
Once upon a time, in a realm beyond our own, there existed a divine family. God and Goddess, the eternal beings of creation and harmony, were blessed with children who embodied their unique qualities.
...
[مشاهده متن کامل]

Their firstborn was Aurora, the Goddess of Light. She radiated warmth and illuminated the darkest corners of existence, bringing hope and enlightenment to all who encountered her.
Next came Zephyr, the God of the Wind.
He possessed the power to gently caress the world with his breezes or unleash mighty storms,
reminding all of the ever - changing nature of life.
The third child was Terra, the Goddess of Earth.
She nurtured life, adorned landscapes with lush greenery,
and held the secrets of nature's balance within her gentle touch.
Then there was Ignis, the God of Fire. His flames danced with passion and energy, providing warmth, protection, and the spark of inspiration that fueled the souls of mortals.
Lastly, there was Aquarius, the God of Water. He flowed through rivers, lakes, and oceans, embodying the ebb and flow of emotions, cleansing and purifying all that he touched.
Together, this divine family worked in harmony, each child contributing their unique gifts to the world.
They fostered love, creativity, growth, and balance,
guiding humanity towards a path of enlightenment and understanding.
Their story serves as a reminder that within the vastness of the cosmos,
there exists a divine presence that manifests in various forms, nurturing and inspiring us all.

آفریدگار کسی که جهان را خلق کرد حضرت بالی تعالی
نور کبیر کسی که همه به او وابسته اند بخشنده
بی نیاز
نه زاییده شده
نه می زاید
نه بدی می کند
قوی ترین
بزرگ ترین
مهربان ترین
دلسوز ترین
دانا ترین
باهوش ترین
زیرک ترین
موجود زنده والا
خدا به فارسی به معنای صاحب است
خدا در لغت فارسی یعنی خود آ یعنی آنکه از خود آمده و به ذات خود متکی است ولا غیر ، این لغت هم لغت است و هم کلمه و جز لایق خالق جهان نیست.
واژهٔ خدا یا خدای از فارسی میانهٔ xwadāy به معنی �ارباب� و �پروردگار� و آن نیز مرتبط با واژهٔ اوستایی xᵛaδāta - ‏ ( 𐬓𐬀𐬜𐬁𐬙𐬀 ) به معنی �قائم به خود� یا �آفریدهٔ خود� است
واژه خدا
معادل ابجد 605
...
[مشاهده متن کامل]

تعداد حروف 3
تلفظ xodā
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [پهلوی: xvatāy] ‹خدای›
مختصات ( خُ ) [ په . ] ( اِ. )
آواشناسی xodA
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ بزرگ سخن
فرهنگ لغت معین

خداوند همه جا هست میتواند هیچ جا نباشد میتواند در درون هر انسان خدایی وجود داشته باشد میتواند روح های ما قسمتی از خداوند یکتا باشد برای همین خداوند همه جا هست و همه چیز را می بیند
خداوند یعنی خالق زیبایی ها
خالق و افریدگار جهان
خداوند قشنگترین توصیفی که میشه بکنی اینه که انقدر زیبا و بخشنده و مهربانه که تنها پناه گاه موجودات زمین و اسمان هاست و تنها روزی دهنده هستی خداست، اصلا انقدر مهربان و زیبا افریده که هیچیزی رو نمیشه با آن مقایسه کرد بنظر من
...
[مشاهده متن کامل]

تنها زیبایی و عشق مطلق برازنده ی اوست
دوستتدارم این فرمانروای جهااااااااااان، تنها تو لایق پرستش و ستایش هستی از مهربانترین مهربانان

تعریف واژه ها مهم می باشد اما مهمتر از ارائه تعریف الفاظ یا واژه ها یا کلمات، کاربرد آنها در عمل و زبان روزمره می باشد. به عنوان مثال آیا تعریف اشتباه کلمات و عبارات و یا کاربرد اشتباه آنها در عمل باعث شده است که امروز در اوایل قرن بیست بیست و یکم میلادی - مسیحی و آغاز قرن پانزدم هجری شمسی و اواسط قرن پانزدهم هجری قمری سایه ابر قطور و تاریک ولایت فقیه بر سر جامعه ایران بیافتد که در زیر آن بسوی آسمان که می نگریم یک ستاره روشن و ماه و خورشید را روی آن نمی توانیم مشاهده کنیم غیر از ظلمت و تاریکی مثل فلک نُهم بطلمیوس در پشت فلک اطلس و در پایین یعنی در سایه آن تحمیل همه جانبه امر به معروف و نهی از منکر دینی به روش شیعی قابل تجربه می باشد و تبدیل ماه های ایرانی به ماه های عربی و جایگزینی تاریخ هجری شمسی با تقویم هجری قمری و هزار و یک نوع بیرحمی های ظالمانه از این قبیل.
...
[مشاهده متن کامل]

شعار مردم ایران در اواخر دوران امپراتوری ساسانی به سرکردگی موبدان موبدانان ( به اصطلاح باریک بینان و نکته سنجان پیرو آیین زرتشت ) به شکل زیر بوده است : اَهو بزرگ است ؛ خیلی بزرگ است ؛ اهو گُنده است ؛ خیلی گُنده است طوریکه گُنده تر از آن یافت نمی شود.
لذا شعار همه جانبه امروز یعنی " اللهُ اکبر " از آسمان نازل نشده و بر سر هستی و وجود انسان ایرانی تخریب نگردیده و توسط قوم آراب ( عرب ) هم بر ما تحمیل نگردیده است بلکه ادامه همان راه گمراه می باشد که از زرتشت و آئین مَزِدی سنای وی آغاز و در اواخر دوران ساسان ها ( زا زان ها به معنای دانایان ) با شعار اهورا بزرگ است به اوج خود رسیده و پس از آن با ورود دین اسلام به ایران و توسط خود ایرانیان و به کمک و مدد کاری و هدایت ها و رهنمون های پدرانه حکیمان و عارفان و ادیبان و شاعران و حاکمان قوم عرب ، آن شعار لباس و حجاب و پوشش خودرا عوض کرده و به شکل الله اکبر تجلی یافته است.
در صورتیکه زرتشت و شاگردان و هم عصران وی نتوانسته اند بدانند که عنوان یا نام اهورامزدا قبل از تولد زرتشت در زبان مردم ایران به شکل زیر تلفظ و بیان می گردیده است : اهو را مَزِدا .
یعنی هو اولیه یا آغازین را از خاطره پاک نکن ( مَزِدا ) بلکه آنرا همیشه به یاد داشته باش. تا که پیر نشوی و همیشه به کمک ذکر و تسبیح نام هو جوان بمانی البته پس نوشیدن شربت تهیه شده از عصاره گیاه هوم اقوام فارسی زبان سومری و ایلامی . و آن گیاه هوم به احتمال زیاد همین تنباکوی سبز و طبیعی امروزی بوده است تحت نام های گراس یا گانجا و یا ماری ژوانا ( یعنی ماری جوان و باکره ) که به قول ابن سینا در شفا یا نجات ، این گیاه طبی یا داروئی فهم و عقل را تیز و حس و فکر و خیال را روشن می کند.
پند و اندرز کودکانه من در این زمینه این است که قبل از معراج نامه نویسی ، اول یک سیگاری درست و حسابی بار بزنید و بکشید و نوش طبع و جان کنید و سپس در مورد خود و خداوند بیاندیشد و در قدم اول بخود و سپس بخداوند. زیرا عِرف این ( عرفین ) مقدم تر است از عِرف آن ( عرفان ) . یعنی این ( خود ) نزدیک تر است از آن ( خدا ) .
اول مِن عِرفَ نَفسَه و سپس مِن عِرفَ ربه ( شاید بر وزن دَبّه ) .

خدا:به خود آ ، به نیروی برتر غیر قابل درک از طریق ذهن اطلاق می شود که قابل روءیت و درک از طریق انسانها نیست و هر کس و هر گروهی دیدگاه خاص خود را نسبت آن دارد.
دهخدا دهها نام عربی برابر ان اورده که در پارسی کاربرد ندارد و دریغ از یک برابر پارسی چون گرگر - پیروزگر - دادار - دارنده - دارای -
-
پارسی واژه �گاد� انگلیسی یزدان ، ایزد، است
خدا بچم صاحب است و انرا خداوند خدایگان خاوند هاوند خدای خدا خیا کیا خواجه گویند و اگر زن باشد خاتون ختین خذین خدین کتایون - به پارسی گوییم خدای این جامه کیست خداوند این شتر کیست یا � زندگانی خداوند دراز باد�� خداوند چیزی شنیده است فرماید�بیهقی� خداوند ما باد پیروزگر� منوچهری بخارا خدا -
...
[مشاهده متن کامل]

واژه انگلیسی � God گاد � که � خداوندبزرگ� یا � بزرگترین خداوند � را به یاد می آورد در گویش های تبری و لری از گویش های زبانی هندواروپایی دارای همتاهایی است :
در گویش تبری � بزرگ � را � گتهgatte � ، � گتgatt � و یا � گد gad � گویند ؛ گته پیر ( پدر بزرگ ) ؛ گد گو ( گاو بزرگ )
...
[مشاهده متن کامل]

واژه � گیتی � که همه جهان پایین را دربرمی گیرد از تبار � گته لته � و بیانگر � بزرگترین زمین � است.
واژه انگلیسی � god � هم آوا با واژه � گد � و به جای �خدای بزرگ� به کار می رود.

فلک برپای دار. [ ف َ ل َ ب َ ] ( نف مرکب ) برپای دارنده ٔ فلک . فلک بان . خداوند : فلک برپای دار انجم افروزخرد را بی میانجی حکمت آموز. نظامی .
الله که نام خدا یگانه در دین اسلام هست اله به معنای پرستنده عربی در میان مسیحیان و زبان انگلیسی خدا به گاد God می گویند که ب جای خدا یگانه و غیره استفاده می شوند در زبان های ایرانیک تبار kwuday در پارسی
...
[مشاهده متن کامل]
میانه و اوستا kwu�a گفته می شد در پهلوی به خدا یزدان و برابر ضد آن ایزد گفته می شد مثل عربی اله پرستنده

همیشه هست . [ هََ ش َ / ش ِ هََ ] ( اِخ ) اسم پاک لفظ الباقی است یعنی ذاتی که فنا را در ساحت کبریای او راه نیست . ( انجمن آرا ) . خداوند. اﷲ.
واژه خدا کاملا پارسی است در ترکی می شود تانره درعربی می شود إله این واژه یعنی خدا صد درصد پارسی است خیلی برای من جالبه چرا دوستان این قد دنبال این چون خودشان یکی قوم عزیز ایران عزیز هست به دروغ مثل این
...
[مشاهده متن کامل]
واژه مال این عزیز کشور ماست که این طور نیست واقعا کجا تأسف دارد اما واژه مشترک ما با از زبان های سکایی یا کوشانی که وارد زبان قوم عزیز ترک شد بیشتر واژه پارسی با ترک مشترک هستیم یا از خود پارسی هستند یا قوم های آریایی ایرانی تبار سکایی سغدی تخارها کوشانی هستند.

از دیدگاه و پایگاه ناچیز ( کمتر از یک پر کاه و سبک تر از پر کبوتران آزادی و طوطیان شکر خا و آزادیخواه ) و بر اساس بینش و باور فردی من، خداوند متعال ( البته خدای حقیقی و واقعی و مطلق و بیکران علمی و نه خدای آئینی و دینی که فقط یک لفظ یا واژه و یا کلمه بر زبان و یک مفهوم و یک ایده انتزاعی در فهم و عقل یا خرد محض انسان از باستان تاکنون بیش نبوده و نمی باشد ) آفریننده گیتی ها یا دنیا ها یا کیهان ها و یا جهان های متناهی و مساوی و موازی و بیشمار و خالق سامان ها یا نظم های کلی و هفتگانه کیهانی و زندگانی ها و عشق های هفتگانه انسانی و عوالم هفتگانه بهمراه آسمان ها و زمین های هفتگانه بطور مطلقا یکسان و برابر در محتوای هرکدام از آنها و آنهم از ابعاد فراوان و بیکران خویش و نه از عدم یا نیستی، در طول تاریخ پیدایش انسان روی کره زمین تاکنون هیچ انسان هایی را در بین اقوام یهود و عرب و عجم و هیچ قوم دیگری تحت عناوین سوشیان و منجی و ناجی و شفا بخش و نبی و رابی و پسر و رسول و ولی و والی و هر گونه عنوان دیگری برای تربیت و هدایت معنوی بشر انتخاب و اعزام و ارسال ننموده و در گوش سر هیچ انسانی یک جمله یا جملاتی را تحت عنوان آیه و آیات نجوا و زمزمه نکرده است چه بطور مستقیم و بدون واسطه و چه غیر مستقیم یا باواسطه. تکالیف سنگین و اعمال دست و پاگیر و بازدارنده رشد و نمّو و بلوغ قوای ادراکی فهم و عقل انسان و کند کننده احساسات و عواطف و افکار و خیالات و در عوض تقویت کننده اوهامات و ابهامات و خرافات از قبیل ستایش و پرستش و نیایش و مناجات و دعا و عبادات و طاعات و بندگی و تسبیح و ذکر و احداث معابد و قربانی حیوانات در اطراف آنها و زیارت اماکن به اصطلاح مقدسه و تعیین قبله گاه و اوقات شرعی از طرف خداوند متعال و به امر وی و از آسمان نازل نشده و بر هستی و وجود انسان تحمیل نگردیده اند بلکه جملگی میراث دوران حاکمیت آیین های بت پرستی بوده و توسط بنیانگذاران ادیان توحیدی - ابراهیمی یعنی یهودیت و مسیحیت و اسلام ( و آیین های دیگر ) اقتباس گردیده و بر گردن و دوش و گرده پیروان نهاده شده اند و آنهم با هدف و قصد و نیت و انگیزه باطنی زنده نگاه داشتن نام و نشان و اثر خویش در ذهن و زبان و خط انسان بخصوص پیروان و در حافظه یا خاطره تاریخ و آنهم نه به تبعیت و پیروی از امر و کلام خداوند متعال بلکه متاثر از پرتو های وسوسه گر نور ظلمانی آتش سوزان شهوت غریزه طبیعی نام آوری و شهرت طلبی در سطوح زندگی های ابتدایی ایلیاتی و طایفه ای و قبیله ای و قومی و بین اقوام در شرائط تاریخی و اعصار مختلف باستان. آئین یکتا پرستی از طرف خداوند متعال و به امر وی و از آسمان در جهت رقابت و مقابله و مبارزه با آئین های بت پرستی نازل نشده و بر وجود انسان تحمیل نگردیده است بلکه بر خاسته از دل و زمینه های غنی و حاصلخیز آئین های بت پرستی بوده و فرزند راستین و وارث بر حق و ادامه دهنده راه و کمال نهائی آنها می باشد. لذا این دو آئین در پیشگاه بیکران و بینهایت خداوند متعال که هیچ موجودی در خارج یا در بیرون آن نه وجود دارد و نه می تواند وجود داشته باشد، هردو هم سطح اند و هیچکدام نسبت به دیگری از کوچکترین ارجحیت و برتری و امتیاز خاص و ویژه ای برخوردار نبوده و نمی باشند و نخواهند بود. شریعت راستین و حقیقی و واقعی خداوند متعال هرگز آئین و دین و مذهب و ایدئولوژی و فرقه و حلقه نبوده و نمی باشد بلکه علم و در راس آن علوم طبیعی و تجربی و ریاضی هم محض و هم کاربردی بهمراه فن آوری های مفید صنعتی و خلاقیت های مدرن هنری.
...
[مشاهده متن کامل]

خداوند دو نوع می باشد ؛ یکی لفظی یا واژه ای و یا کلمه ای در زبان و مفهومی و ایده ای و انتزاعی در فهم و عقل انسان و در کتب بخصوص دینی به وفور نعمت یافت می شود و دیگری حقیقی و واقعی یا بطور کلی طبیعت و کیهان که شرح و توضیح آن در کتب علمی یافت می شود.
نتیجه کلی اینکه هر فرد انسانی که از طریق محتوای کتب آئینی و دینی به خداوند متعال اعتقاد و باور و ایمان و امید داشته باشد و به مبداء و معاد و آخرت دینی و قیامت های انفرادی - صغرایی و قیامت جمعی - کبرایی بر اساس معارف وحیانی و حدیثی و روائی دینی باور و ایمان داشته باشد و بخصوص در سطوح بالای رهبریت و پیشوائی و مرجعیت تقلید دینی باشد، متاسفانه کلیه لحظات عمر شریف دنیوی خود را در ظلمت های ژرف و جهل های علاج ناپذیر سپری خواهد نمود، گرچه ممکن است که تصورات اوهامی خود وی در خیال این پنداشت باشد که بطور شبانه روزی در نور و روشنایی مشغول سیر و سلوک در آفاق و انفس است و دیگران در جهل و تاریکی گیر کرده و نیازمند رهنمود ها و هدایت های معنوی وی باشند. در پایان البته با کمال احترام خدمت کلیه پیروان موئمن و نیک پندار نیک گفتار و نیک رفتار کلیه آئین ها و ادیان .
آفریدگار کائنات نیافرید مرا بهر طاعت و بندگی و الا یعبدون/ بلکه تا کند مرا به معرفت کامل ابعاد فراوان و بیکران خویش رهنمون/.

وقتی اینیشتین در دانشگاه های ایالات متحده سخنرانی می کرد، پرسش تکراری بیشتر دانشجویان از او این بود:
*آیا به خدا اعتقاد داری؟*
و او همیشه پاسخ می داد: "من به خدای اسپینوزا اعتقاد دارم. "
باروخ دو اسپینوزا فیلسوف هلندی، به همراه دکارت، از بزرگ - خردگرایان فلسفه قرن ۱۷ بود.
...
[مشاهده متن کامل]

من نمی دانم که آیا واقعاً خدا اینها را می گفت یا نه، ولی اگر می گفت، فکر می کنم اینها حرف هایی است که او به یک فرد معتقد می گفت:
دست از عبادت بردار. چیزی که از تو می خواهم انجام دهی اینست که بیرون بروی و وارد دنیا شوی و از زندگی ات لذت ببری. از تو می خواهم که آواز بخوانی، تفریح کنی و از همۀ چیزهایی که برایت ساخته ام، لذّت ببری!
از رفتن به آن معابد تاریک و سرد که خودت ساخته ای و می گویی آنجا خانۀ خداست، دست بردار. خانۀ من در کوه ها، جنگل ها، رودخانه ها، دریاچه ها و سواحل است! من در همه اینها زندگی می کنم و عشق خود را به تو ابراز می کنم.
از سرزنش خود در زندگی دست بردار! من هرگز به تو نمی گویم که اشکالی داری یا گناه کاری! یا امور جنسی تو چیز بدی است. سکس موهبتی است که به تو ارزانی کردم و تو با آن می توانی عشقت، سرمستی ات، و شادمانی ات را ابراز کنی. پس مرا به خاطر هر آنچه که تو را به باور به آن برانگیختند، سرزنش مکن!
دست از خواندن نوشتجات مقدّس ادّعایی بردار که ربطی به من ندارند. اگر نتوانی مرا در طلوع آفتاب، در منظره ای، در نگاه دوستانت یا در چشمان پسرت بخوانی . . . در هیچ کتابی نخواهی یافت!
دیگر از من مپرس که چگونه کارم را انجام دهم؟ بس کن، از من مترس، من نه تو را قضاوت می کنم و نه به تو انتقاد! نه عصبانی می شوم و نه اذیت! *من عشق خالص ام. *
دست از تقاضای بخشش بردار، چیزی برای بخشش وجود ندارد! اگر من تو را ساختم . . . تو را از احساسات، محدودیت ها، لذّت ها، نیازها، ناسازگاری ها و . . . اختیار، پر کردم! چطور می توانم تو را به خاطر واکنش نسبت به آنچه که در وجود تو نهادم، سرزنش کنم؟ اگر من آنی هستم که تو را ساختم، چگونه می توانم تو را به این خاطر که این گونه هستی، مجازات کنم؟
فکر می کنی که آیا می توانستم مکانی برای سوزاندن ابدی همۀ فرزندانم که رفتار بدی داشتند، ایجاد کنم؟ چه خدایی این کار را می کند؟
به همسالان خود احترام بگذار و آنچه را برای خود نمی خواهی برای دیگران هم نخواه . . . تنها چیزی که از تو می خواهم این است! به زندگی خود توجه کن، هوشیاری راهنمای توست.
محبوب من، این زندگی نه امتحان است، نه یک قدم در راه، نه یک تمرین و نه مقدمه ای برای بهشت! این زندگی در اینجا و اکنون تنها چیزی است که هست و آن تمام چیزی است که نیاز داری!
من تو را کاملاً آزاد گذاشتم، نه جایز ه ای و نه مجازاتی، نه گناهی و نه فضیلتی، روی کسی علامت گذاشته نمی شود، هیچ کس سابقه ای را ثبت نمی کند!
برای خلق کردن در زندگی، کاملاً آزادی. بهشت یا جهنم؟
من نمی توانم به تو بگویم که آیا بعد از این زندگی چیزی وجود دارد یا نه، ولی می توانم یک رهنمود به تو بدهم: طوری زندگی کن که انگار بعد از این زندگی چیزی وجود ندارد. که انگار این تنها فرصت برای لذت بردن، عشق ورزیدن، و موجودبودن است.
بنابراین، اگر بعد از این زندگی چیزی وجود نداشته باشد، از فرصتی که به تو داد ه ام لذت برده ای. و اگر وجود داشته باشد، خیالت راحت باشد که نخواهم پرسید که آیا رفتارت درست بود یا غلط، من می پرسم خوشت آمد؟ خوش گذشت؟ از چه چیزی بیشترین لذّت را بردی؟ چی یاد گرفتی؟
دیگر از اعتقاد به من دست بردار . . . ! اعتقادداشتن یعنی فرض کردن، حدس زدن، تصوّرکردن. من نمی خواهم که تو به من اعتقاد داشته باشی، می خواهم که به خودت اعتقاد داشته باشی. از تو می خواهم وقتی معشوق/معشوقه ات را می بویی، وقتی دختر خردسالت را به بستر می بری، وقتی سگ ات را نوازش می کنی، وقتی در دریا آبتنی می کنی، مرا در خود حس کنی!
دست از تمجید من بردار. مگر فکر می کنی که من خدای خودشیفته ای هستم؟
حوصله ام از تعریف و تمجید سر رفته. از اینکه از من تشکّر می کنی، خسته شده ام. احساس قدردانی می کنی؟ این را با مراقبت از خودت، از سلامتی ات، از روابطت و از دنیا ثابت کن! شادیت را ابراز کن! این راه تمجید من است.
از پیچیده کردن چیزها و تکرار طوطی وار آنچه که در مورد من به تو آموخته اند، دست بردار!
برای چه کاری معجزات بیشتری می خواهی؟ این همه توضیحات؟
تنها چیز مطمئن اینست که تو اینجایی و زنده و این دنیا پر از شگفتی است!
در بیرون به دنبال من نگرد، مرا نخواهی یافت. در درون جویای من باش . . . من در درون تو در طپشم!

خدا از کلمه کوتای در ترکی گرفته شده است و بعد تبدیل به خدای و خدا شده است، کوتای یکی از الهه های باستانی در اقوام ترک بوده است . هومای هم نام یکی دیگر ار این الهه هاست که در فارسی هما شده است و با معنی پرنده خوشبختی. شمن ها در سیبری از اشارات الهه هومای جهت دانستن خوش یمن بودن موضوعات کمک میگیرند.
خدا به معنی�: خود آ= خود آمده یا خود بوجود آمده
هیچ کس او را بوجود نیاورده بلکه وجودش متکی به خود اوست
از دید فرهنگ آریایان و زبان پارسی واژه پشتو ( سختن ) درست است.
سختن = سه خوبی تن
همچنان!
دین ( سناتن درما ) که اکنون جهانیان برایش ( هندو ) میگویند همان دین درست ( مهر ) شاه جمشید بزرگ است.
...
[مشاهده متن کامل]

دین زرتشتی دین آریایی نیست و آریایی شده نمی تواند.
زیرا آریایان به خدا باور دارند و اما به پیغمبر باور ندارند.
این ویژگی ویژه آریایان است که به پیغمبر باور نمیداشته باشند و هر آدمی را پیغمبر میدانند، یعنی هر آریایی در زادش خودش پیغمبر است.
هر زنده جان یک پیام خدا است.
پارسه = پاک ره ۳
سختن = ۳ خوبی تن
سناتن درما = سنا/ثنا، تن، درما.
سنا/ثنا = ستایش
تن = تن
درما = دروازه روان/روح
سناتن درما = دروازه ستایش تن و روان/روح
برهما = به راه روان ( من ) روح ( نماینده دین )
ویشنو = بیداری و یا بخش نو ( نماینده کارگران ) .
شیوا = تنها، یگانه، نامری ( نماینده مردم ) .
سختن
سناتن درما
پارسه/پارسی

خداباوری ( Theism )
خداناباوری - بی خدایی ( Atheism )
ضدخدایی - خداستیزی ( Antitheism )
غیرخداباوری ( Nontheism )
ندانم گرایی ( Agnosticism )
ضد دین ( Anti - religion )
دین ناباوری - بی دینی ( irreligion )
...
[مشاهده متن کامل]

دادارباوری - خدااِنگاری ( Deism )
خدانامهم دانی - بی خدایی عمل گرا ( Apatheism )
خداناشناس دانی ( Ignosticism )
همه خدایی ( Pantheism )
همه دادارباوری ( Pandeism )
خدافراگیردانی - همه درخدایی ( Panentheism )
پساخداباوری ( Post - theism )
تراخداباوری ( Transtheism )
هستی گرایی ( Existentialism )
هیچ گرایی - پوچ گرایی ( Nihilism )
شک گرایی ( Skepticism )
مردم ستیزی ( Misanthropy )
انسان گرایی/باوری ( Humanism )
کلبیون/سگزی ها ( Cynicism )
تولدستیزی ( Anti - natalism )
مردستیزی - مردبیزاری ( Misandry )
بی تفاوتی - بی احساسی ( Apathy )
این ها همگی با هم از لحاظ معنا تفاوت دارن

خدا
خدا = خود، آ .
همچنان
خدا = داد خوب ( صاحب ) دادگری خوب
خدایی یک رتبه و مقام است که از راه ( داد ) به دست می آید.
اشور = دروازه فروزندگی
بگوان = نگهدار بزرگ
الله = بیهمتا، بیمانند
...
[مشاهده متن کامل]

الله، اشور، بگوان یک نیرو است که از راه ( داد، حق، Justice ) به خدایی میرسد.
در ادیان دروغین خدا هر کاره است و یکی را میسوزاند و دیگری را میبخشد.
اما در دین آریایان ( مهر ) خدا کسی را بخشیده و یا شکنجه کرده نمیتواند و فیوز خدایی میپرد و آن نیرو خدایی را از دست میدهد.
در دین مهر جمشیدی خدا ( آفریدگار و نگهدار و بازخواست گر ) است و درین جهان بخشاینده و در آن جهان دادگستر است و کردار ما را پاداش میدهد.
خدای آریایان هر کاره نیست که قاتل را ببخشد و مقتول را ریشخند کند.
آریایان از خدا نمیترسند و بلکه از کردار خود میترسند که هر کار ما پاداش دارد.
این خدایان غمدرون که میگویند به نام من بکشید و غارت کنید ( هیولای نامری ) و سند بی بند و باری اند.

معنی لغوی خدا در زبان کوردی
خدا، خوا تلفظ میشه معنیشو باید در متضادش پیدا کرد ومتضاد خوا ، خوار میباشد به معنی پایین و خوا یعنی بالا
یعنی حتما باید برین توی گوگل متن در بیارین که معنی خدا رو بگین این میشه سرقت ادبی ادم باید از خودش بگه کمی استدلال کنه
خدا یعنی پروردگار هرچه هستی!
نیاز نیست! این قدر بحث کنید فکر کردید خیلی گنگین!
با درود به کاربری به نام سروش که جواب دندان شکنی به دوستان ترک داده. مفهوم دمکراسی این نیست که یکی بیاید و مانند دوستان ترک بالای دیگران سخن بگوید و همه چیز را از آن خود بداند. دمکراسی این است که همه با
...
[مشاهده متن کامل]
هم گفتگو کنیم و نه روی هم دیگر و اینکه از هم دیگر collective یا گروهی یاد بگیریم. ترک همین واژه ایی که اینها برای ملیت و هویت خود نشان می دهند ( به زبان خودشان ) به چم قوی یا نیرومند است. با آدمی که خود را اینگونه نشان می دهد, گفتگو کردن مانند این می ماند که آدم بنشیند و با خروس شطرنج بازی کند!

خدا= سرور
دوستان ترک حتما خودشون میدونن که ترک و مغول هیچ وقت پیامبری نداشته که بخاد خدایی داشته باشه
هر چی از واژه های دینی دارن برمیگرده به ادیان و زبانهای دیگر
دزد مال و جان و ناموس داشتیم اما متاسفانه جدیدا دزد فرهنگ هم اضافش شده، شماها بهتره ریشه زبانی خودتون رو از زبانهای آلتایی مانند چینی و مغولی و. . . پیدا کنید و این ریشه باعث شرمساریتون نباشه
...
[مشاهده متن کامل]

خدا یعنی بهتر از همه چه بسا همه می خواند بهترین باشند
خدایعنی روح پاک انسان
خداوند هرگز انحصاری نبوده ونیست و در قلمرو کسی نیست در ک ما هر چقدر هم ناقص باشد برای شروع کافیست او همیشه حی و حاضر است اما گاه لازم است بی باکانه به جستجویش برخیزیم
خدا توصیف ناپذیر هست و کسی نمی تونه خدا رو وصف کنه
بنظرم اگه اموزش پرورش اموزش زبان انگلیسی همراه با فارسی و حتی عربی بیاره از دوره ابتدایی تا اخرین مرحله تحصیلی بچسبن. واقعا مردم رشد زبانی مکنن و این جور مسائل پیش نمیاد که فارغ التحصیل اکادمی ایرانی نمتونه انگلیسی بنویسه و بخونه و حرف بزنه و از لحاظ ارتباطی مشکل داره .
...
[مشاهده متن کامل]

لطفا چرا این کار انجام نمیدن بخدا ظرفیت ذهنی یک انسان نرمال خیلی بیشتر این حرفاست من ادم دیوانه میشناسم که دو زبان تکلم مکنه و حتی درس هم نخونده ولی از محیط یاد گرفته. همین ادم اگه از بچگی بجای دو زبان یکی بیشتر هم دورش باشه اونم ناخوداگاه یاد مگیره. کافیه فقط اموزش پرورش بخواد همچی میشه. مملکت از مردم خالی نمیشه نترسید.

سلام علم ریشه شناسی مخواستم دقیق دنبال این هستم که یک کلمه مثل خدا مخصوصا به زبان انگلیسی چطور شده که الان مثلا God شده. البته دو سایت مشناسم که یکی membean ریشه کلمه و لغت در میاره و خوبه ولی مشکل اینجاست
...
[مشاهده متن کامل]
که زبان خارجی هست و ترجمه گوگل دقیق نیست. کلا متوجه شدم اونی نیست که دنبالشم. چیزی که من دنبالشم خیلی فراتر از این هست که فکر نکنم گیر بیاد چون کسی از گذشته خبر نداره تاریخ یک حرف سلیقه ایی هست بیشتر به دروغ نوشته شده شباهت داره خیلی مهارت نیاز هست حرف راست بتونی در بیاری. بنظرم همه مردم یک زبون مشترک داشتن که به مرور زمان و دور شدن از هم تغییر کرده و زبان های امروزی بوجود امدن همه به مادر تقریبا همون مادر مگن و برای پدر یا فادر همینه. من داستان یک لغت مخوام چطوری پیداش کنم.

خدا
خدا = خود، آ
خدا = از خود آ ( چه در مغز از خرد داری آن آ ) .
به نام خداوند جان و خرد
خدا = آن جاندار که در مغز خرد دارد وز مغز خود خردمندانه کار میگیرد.
خدا = خود آ
خود آ = از خود بیا
چه دعواییه اینجا
هر کس تفکرات خودش رو داره دوستان به ما هم ربطی نداره با هم مهربون باشید: )
درود ُ سپاس
سخنانی که اینجا گفته می شود، گفتمانهایی تاریخیست که هرآینه باید به دور از هر گونه مهر و یا کینه ورزی، دوستی و دشمنی و پرهیز از هر جور شور و احساس قومی باشد که چنین چیزی بی گمان برای یک پژوهشگر تاریخ، کاری بایا و بایسته است.
...
[مشاهده متن کامل]

درست است که خواجه نظام بدون جلب نظر شاهان سلجوقی نمی توانست اندیشه هایش را جامه عمل بپوشاند ولی آیا بدون خردمندانی مانند او، کوچروهایی که اداره یک شهر راهم نمی دانستند و اینک تاج شاهی را ربوده بودند، چگونه می خواستند سرزمینی پهناور تا آن حد را اداره کنند چه برسد به ساخت هسته های دانش و فرهنگ، همانند تن های بی مغز بودند.
آن حاکمان اشغالگر و بدون مشروعیت، برای حکومت بر ایرانیان چاره ای نداشتند جز چنین رویکردی و اقبال به پارسی که پشتوانه و همراهی اندیشمندان و توده مردم را به دست آورند.
آل بویه نیز بر عراق و بغدادِ عربزبان شده چیره شده بود و بناچار همین رویکرد را در برابر تازیان پیاده می کرد ولی آنها هم دلبسته به پارسی بودند، نمونه اش هم علاءالدوله کاکویه که به خواهش او، پورسینا کتاب سترگ دانشنامه علایی را که در هفت بخش از دانشهای گوناگون است به پارسی نگاشت.
جناب . . . . ! اینکه شما سخن مرا متعصبانه و . . . خواندید از روی نگاه مبتنی بر شور و احساسات شماست وگرنه این که من گفتم رمه گردانها را چه به دانش و . . . ، آیا این گزاره از روی بی انصافی یا توهین بود؟
اصطلاح رمه گردان که گفته شد، اصطلاحی استعاره ای و برای شناساندن قومی خاص است که خواننده هم آن را درمی یابد و تعمیم و فراگیر کردن آن به لرها و کردها و عربها، کاری شیطنت آمیز و مثلن برای یارگیری از میان آنهاست، وگرنه رمه گردانی به خودی خود نه تنها بد نیست که کاری بسیار سودمند و پیشه پیامبران بوده.
کوچروها و رمه گردانها هم تا هنگامی که کارشان همین می بود، چه با هوش و سواد چه بدون آن، مردمی شریف و با آبرو بودند ولی اگر در کنار این کار، هر از گاهی چشم طمع به یکجانشینان شهری و روستایی دوخته و دست تجاوز به جان و مال و ناموس آنها دراز، دیگر از گستره شرافت وآبرومندی بیرون می شدند که شوربختانه ما از همان رمه گردانهای شمال خاوری، مورد دوم را در تاریخ می بینیم.
البته تفاوتی هم ندارد که این بی فرهنگیها را چه قوم رمه گردان یا غیر رمه گردانی مرتکب می شده، ترک، آریایی یا عرب، به هر روی از آبرومندی و بزرگواری بی بهره بودند.
اما مغولان و ترکان گوی سبقت را در این زمینه از همه ربوده، خود را زبانزد خاص و عام کرده بودند، کم شاعر و ادیبی در گذشته یافت می شود که از آن شرارتها چیزی در سخن نیاورده باشد بگونه ای که کتابی مفصل بلکه کتابها درباره شیرین کاری!!!های آنها می توان نوشت.
انوری شاعر سده ششم، قصیده بلند و تاثر آوری از ترکتازی غزها در خراسان در همان زمان سلجوقی دارد که روح هر انسان آزاده ای را به درد می آورد و بسیار اشعار شاعران دیگر که تنها نمونه ای از آن را گفتم.
این را چیرگی تمدن قوی بر ضعیف نام نگذار، کدام تمدن؟ چه نشانه ای از تمدن و فرهنگ در آنها بوده؟
از سرهای مردم غیرنظامی مناره ساختن به دست لشکر مغول و فرماندهان و سربازان ترکشان را چه نام می توان نهاد؟
از شرقی ترین شهرهای این مرز ُ بوم مانند خجند و سمرقند و هرات گرفته تا غربی ترین شهرها مانند اردبیل و مراغه و همدان را به کشتارگاه ها و ویرانه هایی مسکونی تبدیل کردند، بسیاری از روستاها و برخی شهرها مانند سناباد و بسطام بطور کل ناپدید شدند، برخی مانند ری و نیشابور، آن نگینهای دانش و ادب، تا سالهای سال تهی از هستی و زندگی بودند.
قیمت گذاری تیمور لنگ ترکتبار بر روی سر مردم اصفهان و قتل عام هفتاد هزار از مردم این شهر را دیگر کجای دلمان بگذاریم؟ و ویرانی شهرهایی مانند زنجان اگر در برابر تیمور کوچکترین پایداری می کردند.
از کشتار وحشتناک لشکر هلاکو که مانند گرگهای گرسنه ی خون، از این شهر به آن شهر می تاختند و زمین سوخته بر جای می نهادند، چه بگوییم؟
به گفته تاریخ پژوهان، در آن سه تازش ویرانگر مغولان و ترکان، میلیونها انسان یعنی حدود نیمی از جمعیت ایران آن زمان نابود شدند و به دنبال آن نابودی آثار فرهنگ و تمدنی که داشتند.
اگر نبودند کسانی مانند خواجه نصیر الدین توسی و خواجه رشید الدین همدانی و دیگران، بعید نبود که این وحشیان
موجود زنده ای باقی نگذارند.
کجای این، جنگ دو تمدن بوده؟ اصلن کجایش جنگ بوده؟ اگر سرزمینی را گرفتی، دیگر چرا اینقدر نسل کشی؟ که نفَس این خاک را تا دو سه قرن پس از آن یعنی تا روی کار آمدن صفویان، به شماره انداخته بود.
اگر یکپارچه سازی ایران در زمان صفویان ایرانی تبار در سایه آیین تشیع و ملت ایرانی انجام نمی گرفت، چه بسا که به دست ترکان و ازبکان و عثمانیها خرد شده بود که آرزوی دلی همان خودترک پنداران هم هست هرچند به زبان نیاورند.
پس از آن دوباره نوبت به غزها از گونه ی قاجاریش رسید، از سرآغازشان که تپه ساختن با چشم مردان کرمان بود تا باختن خوارزم و قفقاز و هرات و واگذاری ساده شمال خراسان به روسها به دست کسانی که حکومتداری را با حرمسراداری و روابط خارجی را با خوشگذرانی در فرنگ جابجا کرده بودند.
این چکیده گوییها برای این بود که بدانی سخن من نه از روی تعصب و . . . ، بلکه از روی گواهی ها و مستندات تاریخ است و مهمتر اینکه نه تنها بدهکار و مدیون حکومتهای ترک نیستیم که دادخواه از آنها در درازنای تاریخیم به همان دلیلی که در نوشته پیشین و اینجا گفتم که یکی از آنها دگرسازی زبانی در آذربایجان و شروان بود.
وقت تنگ است و سخن بسیار. . .
-
پرسیدی اگر ترک نیستیم پس چه هستیم؟
چرا از من می پرسی؟ از تاریخ بپرس، از ابن مقفع، که از اصفهان و ری و دماوند تا همدان و آذربایجان را پهلوی زبان دانسته، می توانی از تاریخنگاران یا جغرافی دانانی مانند حمزه اصفهانی، مسعودی، اصطخری، ابن حوقل، مقدسی یا یاقوت حموی ( نخستین کسی که از نام آذری برای زبان آذربایجان بهره برد ) بپرسی که همگی زبان آذربایجان را پهلوی یا فارسی گفته اند.
یا حمداله مستوفی در آغاز سده هشتم: " زبان مراغه پهلوی مغیر است و زبان مردم زنجان پهلوی کامل است و زبان گشتاسفی ( منطقه ای میان اردبیل و باکو ) پهلوی وابسته به گیلانیست.
یا چلبی عثمانی که در سده یازدهم ق هنوز پهلوی و پارسی را در نخجوان، تبریز و مراغه گزارش می کند.
چرا هیچکدام ترکی را حتا به عنوان زبان اقلیتی از مردم هم ذکر نکرده اند؟ شاید از نظر شما همه این نام بردگان دروغ می گویند!
چرا هیچ ادیب و شاعر و فرزانه ی ترکزبانی در گذشته آذربایجان به چشم نمی خورد؟
چرا کسی مانند شیخ شهاب الدین از سهرورد ( سرخ گل ) زنجان باید از حکمت خسروانی ایران باستان الهام بگیرد و از اصطلاحات پهلوی - پارسی درکتابهایش بهره ببرد و نیمی از کتابهایش را به پارسی بنگارد و شعر پارسی بسراید؟
اگر بازهم آن ادعای نخ نما را تکرار می کنید که کسانی چون نظامی و خاقانی به پارسی شعر سروده اند زیرا که زبان ادبی بوده، پس با سروده های پهلوی همام تبریزی ( سده 7 ) ، شیخ صفی الدین اردبیلی ( سده 8 ) ، اوحدی مراغه ای ( سده8 ) مهان کشفی ( سده 9 از نمین ) ، ماما عصمت ( سده 9 از اسپست اسکو ) و دیگران چه می کنید؟ زبان آنها از کجا سرچشمه گرفته؟ نکنددیوانه یا خواب نما شده، زبانی عجیب بر آنها الهام شده بوده؟
اگر زبان شیخ صفی الدین یا دیگران ترکی بوده، چرا به پهلوی سروده اند که زبان ادبی هم نبوده؟ ولی دریغ از یک بیت ترکی!
کتاب سفینه تبریز را که درسده7 - 8 ق در تبریز نوشته شده را ببین، بخشهای پارسی و عربی آن را کار ندارم ولی بخشهایی هم به زبان تبریزی که گویشی از پهلویست نوشته شده.
دیوان روحی انارجانی را بخوان که روحی آن را به زبان مردم تبریز در سده یازدهم نوشته است یعنی زمانی که آذربایجان، کشتار ترک و مغول و عثمانی را از سر گذرانده ولی همچنان ایرانی زبان بوده.
حالا مدارک شما چیست؟ اینکه طبری گفته مسلمانها در آذربایجان با لشکر ترک جنگیدند!
یافلان نویسنده یا قصه گو، این جنگ با ترکان را بازگو کرده. این چه دلیل ضعیفیست؟
پیش از اسلام و در یمن، حبشیهای مهاجم با لشکر ساسانی جنگیدندو شکسست خوردند، پس آیا یمن، ایرانی بوده یا حبشی؟ هیچکدام، عرب بوده.
در آذربایجان هم عربهای مسلمان با ترکهای مهاجم جنگیدند و آنها را به سوی شمال بیرون راندند، آیا مردم آذربایجان، عرب بودند یا ترک؟ هیچکدام، همان پهلوی زبانانی بودند که مورخان گفته اند.
چنین جنگهایی که دو طرف میدان نبرد، بومی آنجا نیستند در این زمان هم وجود دارد مانند سوریه ویا جنگ ارتشهای آمریکا و ژاپن در چین در جنگ دوم جهانی و همانندهای بسیار دیگر.
پس چرا اکنون مردم آذربایجان ترکزبانند؟ به همان علت که مردم مصر یا سوریه عربزبان شده اند، به همان دلیل که مردمان چند رنگ وچند زبانه آناتولی ترکزبان شده اند.
ولی آذریها یا ترکیه ایها باوجود غالب بودن صفات و ژنتیک ترکی نسبت به آریایی، چه همانندی و شباهت چهره ای با ترکان اصیل زردپوست دارند؟ تقریبا هیچ شباهتی، اگر هم چهره ترکی پیدا شود، به احتمال فراوان، دارای نیمی از ژنتیک آریایی هم هست که پنهان مانده ولی ممکن است در فرزندان نمایان شود.
درباره چرایی این دگرش زبانی که مواردش در گوشه و کنار جهان، کم هم نیست وهمچنین تبار سکاییان، باشد برای زمان و توانی دیگر.
سپاسگزارم

جناب کشاورزی ، افکارتان در مورد ترک ها متعصبانه و توهین آمیز و بی انصافی است که معلوم نیست از کجا نشأت دارد شاید خصومت شخصی بوده باشد ( و نیز خطاب به کاشمری و خیلی های دیگر ) پیشه و شغل دراصل اکثر تمدن ها در کنار زراعت، رمه گردانی پرورش دام بوده که جنابعالی آن ها را بی سواد و فاقد دانش و هوش خواندید که فقط به ترک ها توهین نکردی بلکه به کردها و لرها هم این بین، که دوره ای رمه گردان و کوچرو بودن هم توهین کردی. عربها نیز رمه گردان بودن که به واسطه اسلام توانستن دنیا را فتح کنند. اجداد خودت که همان آریایی ها بودن طبق گفته خودت هم بعضا کوچرو و رمه گردان بوده اند. پس همگی شان مورد توهین واقع شدن.
...
[مشاهده متن کامل]

وقتی می گویم غزنویان و سلجوقیان به دانش و هنر توجه داشته اند بخاطر همین است. خواجه نظام الدین توسی هم وزیر آنها بوده و اگر آنها اجازه چنین کاری نمی دادن قطعا او نمی توانست کاری از پیش ببرد. ترک ها قدرت کامل را در دست داشتن که یعنی اگر می خواستن به آسانی زبان فارسی را کنار می زدن و زبان دیگری را جایگزین می کردن مثل عربی که زبان دینی و هم قرآنی. که جناب به آن پشتوانه سازی. . . می گویی. برای همین است که می گویم باید مدیون باشین.
تاخت وتاز که اکثر تمدن ها داشتن که تمدن قوی بر ضعیف چیره میشد. پس ترک ها را وحشی مخوان که سخت فاشیست بودن خودت را آشکار می سازی که این بدست و ممکن است آن چند نفر که لایکت می کنن نیز مأیوس کنی.
در ادامه، دانشنامه بریتانیکا بیان میکند: استقلال فرهنگی زبان فارسی ( از زبان عربی ) در امپراتوری سلجوقی شکوفا شد. پادشاهان سلجوقی برخی خود شعر می سرودند، چنانکه ملکشاه یکم هم اشعار فارسی حفظ داشت و هم خود به فارسی شعر می گفت و همچنین طغرل سوم آخرین پادشاه این سلسله شاعر فارسی گوی بوده است. سلطان محمود، غزنی را به مرکز آموزش علوم تبدیل کرد و فردوسی و ابوریحان بیرونی را به دربار خود دعوت نمود. او ترجیح داد که شهرت و جلالش به زبان فارسی ثبت گردد و صدها شاعر فارسی گوی در دربار او جمع شدند. وی کتابخانه های زیادی از ری و اصفهان به پایتخت خود آورد. با فتح ری و اصفهان به دست سلطان محمود، ادبیات فارسی در آذربایجان و عراق عجم گسترش یافت. با فتح شمال هند توسط سلطان محمود غزنوی، فرهنگ و ادبیات فارسی به لاهور راه یافت شد، که بعدها شعرای مشهوری همچون مسعود سعد سلمان در هندوستان پرورش یافتند. لاهور، تحت حکومت غزنویان در قرن یازدهم، عالمان فارسی را از خراسان، هند و آسیای مرکزی جلب کرد و به یک مرکز مهم فرهنگی زبان و ادبیات فارسی تبدیل شد. حتی دانشنامه ایرانیکا هم در این مورد اقرار کرده: اگرچه پادشاهان غزنوی و فرماندهان نظامی آنها اصالتا ترک بودند، ولی از نظر ترویج زبان فارسی و حمایت از شاعران فارسی گوی، اهتمام شاهان غزنوی برای گسترش زبان و ادب پارسی، بیشتر از رقبای ایرانی خود یعنی سلسله آل بویه بود که از شعرای عرب تمجید کرده و حامی بزرگ و مروج زبان و ادبیات عربی بودند. ( متن انگلیسی ایرانیکا: a great patron of Arabic letters, and the patronage extended to the outstanding Arab poet al - Motanabbi, distinguished himself in the promotion of Arabic letters ) این هم آل بویه ای که گفتی.
سرزمین آذربایجان از ابتدا اقوامی از ترک در آن سکونت داشته و زبان ترکی رایج بوده پس این غیر ممکن است که زبان این نواحی تغییر کرده باشد. خود ترک پندار؟! اگر ماها ترک نیستیم پس بگو چه هستیم؟ نکند فارس بودیم و خبر نداشتیم! ترک ها جزیی از هویت اصلی این کشور را تشکیل میدهند.
آیا یک هندی از کوره در نمی رود و خواهد پذیرفت که به آن ها گفته شود سانسکریت یک زبان ایرانی است و به شما تعلق ندارد؟ بله ، خیلی از هم کیشانت سعی در تصاحب آن دارن یا به کل آن را تصاحب کرده اند حالا به هر روشی.
حال خوب هست که جناب برخلاف کاشمری قبول کردی که تشابهات نشان از وام واژه بودن، ندارد. اما درمورد "خدا" همان اظهارات نادرست و معیوب کاشمری را نشتخوار فرمودی که جای تاسف دارد.

درود ُ سپاس
از دوستان برای داده ها و آگاهی رسانیهایی که داشته اند سپاسگزارم.
دوستی که از گزاره . . . . . برای نامیدن خود بهره می برد، به گمان بسیار همان کسیست که در جاهای دیگر هم گفته هایی داشته که پس از روبرویی با پاسخ کاربران آگاه، خودش و همفکرانش، نوشته هایشان را پاک کرده، سپس سر از جایی دیگر در می آورند و آن اندیشه های نادرست را پیگیری می کنند.
...
[مشاهده متن کامل]

در سرآغاز، این بنده کوچکتر بگویم، همانگونه که برای نمونه شیراز یا اصفهان، خاک شیرازیها و اصفهانیهاست، آذربایجان هم خاک آذربایجانیهاست وخاک ایران ارجمند، هموَند برای همه ایرانیان، و هیچکداممان ربط و پیوندی با دشت اورخون یا آلتای یا هرجایی بیرون از میهن گرانمایه نداشته و نداریم وهرگز جایی هم در آنجا نخواهیم داشت. ( هرچند یک خودترک پندار )
اگر ما همگی آب ُ نان این خاک را بخوریم، آیا این بدین معناست که دسترنج خودمان را نخورده ایم؟! آیا دسترنجمان چیزی جز آب ُ نان این سرزمین است؟ برخی سخنان مایه شگفتیست!
بگذریم. .
همانندی واژگان در زبانهای هند ُ اروپایی مانند پدر، مادر، بابا، برادر، دختر، نو، نام، خوب، بد، شماره ها و بسیاری واژگان که در این گفتار نمی گنجد، نشان از یک نیا زبان یا زبان مادر برای این خانواده ی زبانیست و پندار وامواژه ای بودنِ اینها، پندار درستی نیست، هرچند واژه ای مانند خدا که واژه ای آمیزه ای ( خود - آی ) و ویژه زبانهای ایرانیست، در زبانهای دیگر به هر ریختی که درآمده باشد مانند گاد یا قودای و . . . وامواژه در آنهاست.
در ترکی با جایگزینی اسلام بجای آیین شَمَنی، نامهای الله و خدا جای واژه تاری را گرفت. در اروپا با جایگزین شدن آیین ترسایی
بجای چندگانه پرستی به سرکردگی زئوس یا ژوپیتر که پیش از زایش مسیح روامند بود، در برخی زبانها ازجمله آلمانی و انگلیسی همین دو نام، جای نامهای پیشین را گرفت ولی در زبانهایی مانند فرانسه و اسپانیایی همچنان واژه های دیئو و دیوس کاربرد داردکه همرده با واژه دِئوَ در سانسکریت و تئوس یا زئوس در یونانی و دیوس لاتین و ریشه در همان نیا زبان دارد.
دئوَ یا تِئو در این نیازبان به چم خدای رخشندگی و نور ( سو ) و سپیدی/ زئو= سو= ژو / ژوپیتر = سوپدر = خدای نور، فروغ و روشنایی
و واژه های دی و روز و روژ ( کردی ) به معنای نور و روشن ( روژین ) در پیوند با همان واژگان بنیادین است.
جناب . . . . . ! زبان اوستایی و سانسکریت، دو برادر از زادآورانی ( والدینی ) هموَند هستند و همانطور که برادر، بازو و یاور برادر خود است، در پژوهشهای تاریخی نیز این دو زبان یاریگر یکدیگر هستند و سخن از سانسکریت به معنای تصاحب آن نخواهد بود.
فرنام آریا نیز تنها ویژه ایرانیان نیست بلکه در بنمایه های سانسکریتی نیز بارها از آریاییان و سرزمینشان ( آریاورته در برابر ایرانویج ایرانی ) نام برده شده که این سرزمینِ نخستین به باور بسیاری از پژوهشگران، سرزمینیست که دربردارنده خوارزم و افغانستان کنونیست که در واقع همان شمال هند خواهد بود، هرچند که در تازه ترین تحقیقات، خود کشور ایرانِ کنونی نیز بخشی از ایرانویج شناخته شده است، یعنی آریاییان نه تنها کوچنده به ایران نبوده اند بلکه از این سرزمین به دیگر مناطق ازجمله اروپا کوچ کرده اند.
جناب . . . . . در سخنشان سغدیان و سکایان را ترکتبار خواندند، از کدام منبع کهن و کدام بن مایه ای که گفته شان را تایید کند؟
سغدیان که همان مردم خوارزم بودند به گفته تاریخنگارانی مانند ابوریحان در آثار الباقیه، شاخه ای از پارسیان ( ایرانیان ) بودند که به زبان سغدی که شاخه ای از زبانهای ایرانی بود، سخنور بودند که هم اکنون نیز در تاجیکستان و ازبکستان به گویش تاجیکی سخن می گویند اما بخشی از سغدیان همچنان با گویش سغدیِ یغنابی در کوهستان یغناب در تاجیکستان زندگی می کنند.
بنمایه های کشف شده از زبان سغدی در تورفان چین و غار هزار بودا از جمله متن داستان رستم به زبان سغدی و همچنین دیگر آثار یافت شده از این زبان از دره رود سند گرفته تا مغولستان و دیوار چین ونیز در سمرقند، افزون بر اینکه تبار این مردم و گونه زبانی آنها را به روشنی آشکار نمود، پیشه اصلی آنها یعنی بازرگانی و سوداگری را نیز نمایان نمود بدین رویکه همراه با بازارگانی، آنها پیامرسانان دینهای مانوی، بودایی و مسیحیت از هند ُ چین تا باختر زمین بودند.
سکاها نیز که دسته ای از آنها در سکستان ( سیستان امروزی ) نشیمن کردند از اقوام کوچرو آریایی بودند که زبان و نژاد آنها از مردم باشنده در سیستانِ ایران و افغانستان به درستی نشان دهنده کیستی و چیستی آنهاست درحالیکه هیچ ویژگی از زبان و فرهنگ ترکی در آنها نمود ندارد.
همانگونه که کاربر گرامی ( لر وطن پرست ) یادآور شدند، سرزمین ایران پیش از حکومتهای ترکتبار غزنوی و سلجوقی، نیمه خاوری و خراسان به دست سامانیان و نیمه باختری به دست آل بویه و پیش از آن بطور کامل به کوشش صفاریان از چنگ خلفای عباسی بیرون آمده بود و دیگر خطری از سوی حکومت تازیان، زبان پارسی را تهدید نمی کرد، پس کنشگری حاکمان ترک نه تنها به خاطر دلسوزی برای زبان پارسی نبود بلکه برای پشتوانه سازی برای حکومتهای اشغالگر خودشان نزد ایرانیان بود به طوریکه حتا سلطان محمود تا جایی پیش رفت که خود را از تبار ساسانیان می دانست.
به گواهی تاریخ، آنها در طول چند سده با زمین خواریهایشان در خوارزم و شمال خراسان و با دگرسازی هویت در آذربایجان و شروان از پهلوی به ترکی، سنگینترین ضربه ها را به ایران وایرانی وارد کردند.
ساخت هسته های دانش مانند نظامیه ها را نیز بیهوده به سلجوقها نسبت نده! رمه گردانها را چه به دانش و هنر و ادبیات؟
نظامیه ها همانگونه که از نامشان هویداست از همت و کوشش خواجه نظام الدین توسی، وزیرِ خردمند آلب ارسلان و ملکشاه برپا شدند و به طور کلی همه پویشهای فرهنگی - هنری و علمی از زمان غزنوی تا ایلخانان و پس از آن، به دست دبیران و اندیشه یِ فرزانگان ایرانی انجام می گرفت وگرنه در مخیله بیابانگردان چپاولگر، چیزهایی دیگر جولان می داده.
درضمن فرار رو به جلو هم نکن! اینگونه نوشتارها برای روشنگری خوانندگانِ واقعگراست وگرنه از پیشتر هم روشن شده بود که گفتمانِ منطقی با امثال شما شستشوی مغزی شدگان، کاری بیهوده و آب در هاون کوبیدن است که هر بار پس از روبرو شدن با پاسخهای اندیشه ورزانه، یا فرافکنی می کنید یا گفتار را به جاده خاکی می اندازید.
با سپاس از رویکرد خوانندگان

جواب کاربر کاشمر،
زبان قاصر و عاجزه از این همه وقاحت و بی شرمی این بشر.
اولا آیا من از دوست داشتن یا نداشتن حرفی زدم ؟ و ثانیا ما در سرزمین ابا و اجدادی خود زندگی می کنیم و دسترنج خودمان را می خوریم. پس نفرت پراکنی و ترشحات ذهن مریضت را درمورد ما ترک ها متوقف ساز!
...
[مشاهده متن کامل]

قبل از رژیم پهلوی و استبداد رضا پالانی ، همه اقوام و طوایف به زور ایرانی خوانده نمی شدن . بعد ها با ظهور ناسیونالیسم در اواخر دوره قاجاریه و بعد شدت گرفتن آن در عهد رضا خان. قهرا تحت لوای یک زبان یک ملت، همگان "ایرانی" عنوان گرفتن. که چنین چنین چیزی حتی در دوره باستان هم موجود نبود و غیر ایرانی ( آریانی ) ها را انیرانی خطاب می کردن
"عنوانا" را بخاطر همین بکار بردم

اصل جمله رو ول کرد و چسبید به تشابعات. در نظر این کاربر ، ملاک و معیار سواد انسان ، غلط های املایی اوست! بنده هم در این جمله یک مثال آوردم و گفتم لغت ها در هر گروه زبانی شبیه هستند. پس نمی شود آن را وام واژه و قرضی در نظر گرفت که از یک زبان به زبانی دیگر رفتن! و نیازی هم نیست که کلی لغت پشت هم ریسه کنی ( گرچه بماند خیلی از آنها حتی شبیه هم نیستن ) که بعد بگویی از فارسی آمدند!! بهتر است که دست از این ریشه یابی های دروغینت برداری و توهماتت را کنترل کنی. ( نمونه دیگر: ایل در ترکی - آل در عربی - All در انگلیسی که همگی آنها معنی دسته یا گروهی را می دهند )
اکثر زبان های اروپایی شاید مستقیما دربر گیرنده حرف �خ� یا خیلی دیگر اصوات موجود مثل �چ� یا �ش� در الفبای خود نباشند، اما خیلی از حروف در زبان های اروپایی �چندصدایی� هستند. و یا با ترکیب حروف موجود الفبایی پدید می آیند.
- حروف چند صدایی مثل X یا C
- ترکیب حروف مثل ch یا sh
سانسکریت جز میراث فرهنگی و تاریخی مردم هند محسوب می شود و پانفارس نمی تواند آنرا تصاحب کند. ( شاید در تخیلات خود! )
چراگاه آریایی ها! یعنی اجدادت در هند می چریدن! دقت کن چه می نویسی.
خشایار شاه، شاید وقتش شده که عینکت را عوض کنی. آن بالا نوشته هایم موجود است و جوابت را واضح و روشن ذکر کردم ، دیگر خودم را برای بازنویسی خسته نمی کنم.
گاد کم نبود که به سلامتی برای Deus در لاتین هم ریشه یافتی و تصاحبش کردی. باید به تو دست مریزاد گفت! دست به جعلت حرف ندارد.
فتوای اعدام حسنک وزیر را خلیفه عباسی در بغداد صادر کرد. آن هم بخاطر اسماعیلی بودن او که مورد مخالفت شدید سلطان محمود قرار گرفت. ربطش را به فارسی نمی دانم! ( خب این هم از سواد تاریخی جنابعالی!! ) سلطان محمود از فردوسی حمایت می کرد، خود شخص فردوسی در مدح او شعر سروده. نه تنها او بلکه از خیلی دیگر از شعرای فارسی نیز در دربارش حمایت میکرد. مثل عنصری ، فرخی . . . و خود نیز فارسی را می دانست و به آن سخن می گفت. تاریخ بیهقی تو این دوره به فارسی نگاشته شده و هزار مورد آثار دیگر . . .
و اما سلجوقی، آنها مراکز آموزش عالی را تأسیس کردند ( نظامیه ) و حامیان هنر و ادبیات بودند. در دوره امپراتوری سلجوقی، فارسی را زبان ضبط تاریخی تبدیل کردن. که یعنی زبان و ادبیات فارسی در کل ایران رواج پیدا کرد و زبان عربی در این کشور جز در آثار معارف دینی ناپدید شد. ( این هم یک نمونه پس فشار بخور! )
اگر آنها این زبان را نادیده می گرفتن، به کل محو و نیست می شد. ( ای کاش چنین می شد )
پ. ن: اگر بخواهد این کاربر اراجیف خودش را نشخوار کند و بحث به همین منوال پیش برود دیگر نمی شود آن را ادامه داد و فایده ای هم ندارد، فقط اتلاف وقت است. بهتر است که این بشر را در لجنزار جاهلیت و نادانی خودش ول کرد تا غرق شود.

آقای که اسمتو ننوشتی معلوماتت در مورد زبانشانسی داغانه یا درسترش "ک**ـشعره! بهتر نیست چهارتا کتاب درست درمون در این زمینه مطالعه کنی عزیز
پاسخ به کاربر . . . . . . . :
1 - نخست اینکه وظیفه ات هست که ایران را دوست داشته باشی، چون نان و آب این کشور را دارید میخورید. عنوانا ایرانی هستی!! اگر از این کشور خوشتان نمی آید، می توانی دشت اورخون را برای زندگی برگزینی. پانمغولان با همه مشکل دارند، با هر آن کسی که در تاریخ ریشه دوانده است. یونانی، ارمنی و. . .
...
[مشاهده متن کامل]

2 - کاربر باسواد!! ( ( شباحت ) ) ؟؟؟ ( ( تشابعات ) ) ؟؟؟ اگر سواد را تو تعریف می کنی، باشد من بی سواد هستم. یکی از فرزندان آذربادگان درست می گفت که پانمغولیسم آمیخته ای از دروغ و بیسوادی و بیشعوری است.
هنگامیکه زیر تاربرگِ واژه ( ( خدا ) ) به کوچه بغل می زنی و درباره عثمانی و سلجوقی و. . . سخن می گویی، بدین معناست که هدفت از آمدن در این تاربرگ چیزی جز ریشه شناسیِ واژه خدا است، آن هدف هم بر همگان روشن است. زبان ما را غزنویان و سلجوقیان پاس داشتند؟؟خخخ. بلایی که سر حسنک وزیر و فردوسی بزرگ، غزنویان درآوردند، به کنار. به من بگو سلجوقیان به راستی در راستای پاسداشت زبان پارسی چه کردند؟جز تُرکتازی ونابودی سرزمین های ایرانی زبان.
3 - هنگامیکه با عینک امروزی گذشته را داوری می کنی همین می شود. پیش خودت بپرس سرزمین هندوستان از کِی هندوستان شده؟؟آیا کسانی که به زبان سانسکریت سخن می گفتند، نام هندوستان را برای نخستین بار نام گذاری کردند یا خیر؟؟ تبار مردمان هندوستان چه بوده؟؟
این واژه هندوستان خود آیا واژه سانسکریت نبوده؟؟ هنگامیکه سخن از هندوستان می بری، رویِ سخنت با سانسکریتی هاست یا دراویدی ها؟؟
کسانی که به زبان سانسکریت سخن می گفتند که در شمال هندوستانِ امروزی سُکنا گزیدند، دارای تبار مشترکی با آریایی تبارانِ سرزمین های بلخ، خوارزم، بخارا ( سرزمین های ایرانی زبان ) بودند. حال آنکه ساکنان جنوب هندِ امروزی، به زبان دراویدی سخن می گفتند و می گویند؛ که این زبان دراویدی از زبانهای سانسکریت، اوستایی و. . . جداست، برای نمونه در مناطق شمالِ هندوستانِ امروزی ناحیه ای به نامِ ( ( آریا ورته ) ) داشتیم که ورته همان ورطه در زبان امروزی پارسی است ( چراگاه آریاییان ) . جای این ژاژگویی ها، اگر همانندی های زبان اوستایی و سانسکریت را بررسی کنی، برای تو همه چیز روشن خواهد شد ( در اینجا هم از نظر کهن نگاری و هم از نظر زبانشناختی بهت پاسخ دادم ) . گستره زبان دراویدی و سانسکریت را در اینترنت جستجو کُن تا ببینی که هیچ همپوشانی با هم ندارند.
4 - درباره واژه ( Deus ) یا ( Divus ) : ( دائوا ) در ایران کُهن همان ( دَئوَ ) در اوستا و ( دِو ) در پهلوی و ( دیو ) در پارسی کنونی است که در آیین های مزدَاپرستی و اوستایی نماد پلیدی و اهریمنی است، حال آنکه دِوی ( देवी ) سانسکریتِ آن می شود، که در سانسکریت نمادی مثبت و برابر با ایزد هست، Deus یا زئوس ( از اسطوره های یونان باستان ) نیز از این واژه گرفته شده است و درست دربرابر آیین های نامبرده یِ ایرانی که دیو نماد پلیدی است، در سانسکریت و لاتین دیو نمادی ایزدی است.
ای بابا این واژه هم که سانسکریت و اوستایی درآمد!!خخخ.
رویکرد و نگرش آیین ها را در برابر پدیده ها می بایست درنظر می گرفتی که نگرفتی.
Proto - Germanic: gudan. Its cognates in other Germanic languages include gu�, gudis ( both Gothic )
From Sanskrit ( ( huta ) )
حالا به من بگو این واژه سانسکریتِ ( ( huta ) ) با واژه ( ( گاتا ) ) اوستایی و واژه ( ( خُدا ) ) از یک ریشه نیست؟؟ ( از تارنمای انگلیسی منبع آوردم تا نگویی فلان و بهمان ) ) .
5 - اینکه در لاتین به خدا، دئوس ( زئوس ) گفته می شود بدان معنا نیست که واژه خدا یا گاتا در جای دیگری بسته به فرهنگ آن مردمان بکار نرود. ( دیدگاه سیمز ویلیامز ) با واژهautokrator :
Greek ) autokrator )
from the Iranian languages, the term *hwatawa 'lord, sovereign
واژه hwatawa در نوشته یِ بالایی به آن اشاره شد و بُن واژه خدا، خدیو و خاتون است.
6 - پاسخ مرا درباره آوای نخست واژه خشایارشا ندادی، پیچاندی. اینکه باید بگویم روند زبانی بسیار کهن تر و گذشته تر از درگیری های میان فرمانروایانی که گفتی، بوده است، افزون بر این، درست است که پارسیان با یونانیان در نبرد بودند ولی کتابهای گزنفون ( شاگرد سقراط ) ، افلاطون ( شاگرد سقراط ) و اندیشه های سقراط ( که از زبان افلاطون بازگو شده ) را بخوان، تا ببینی چه دیدگاه نیکی در پیوند با پارسیان داشته اند. اندیشه های هراکلیتوس را هم بخوان تا نزدیکی دیدگاههای وی را با اندیشه های ایرانی دریابی. این در پاسخ به این گزاره ات بود که گفتی:
چون دو گروه با یکدیگر در نبرد بوده اند، پس دادوستد فرهنگی نداشتند!!!
7 - چند نمونه واژگان هندواروپایی با آوای نخست ( خ ) در پارسی می آورم، شاید کمی شرم کنی:
1 - خشک ( اوستایی:Haus، Hushka ) /پارسی باستان ( Ushka ) /یونانی:Hauos، Auos/لاتین:Sudus/انگلیسی:SERE، SEAR.
2 - خشم، خشمگین/لاتین:OISMA
3 - خفتن، خفتیدن، خوابیدن/دیگر زبانهای هندواروپایی:SWEP، SWOP
4 - خُم، خمبه ( به معنای خمره، کوزه ) /لاتین:CUMBO/انگلیسی کهن:CUMB/آلمانی:KUMME
5 - خنده، خندیدن/ارمنی:XAXANKH/لاتین:CACHINNO ، CACHINNARE
6 - خواست، خواستن/ارمنی:XOSTAG/لاتین:SVADEO، SVADERE
7 - خوال/سغدی:XWRN/لاتین:SORDES، SORDERE/گوتیک:SWARTS/انگلیسی:SWART
8 - خواهر/پشتو:KHOR/ارمنی:KHOIR/یونانی:EOR/لاتین:SOROR/گوتیک:SWISTAR/آلمانی:SCHWESTER/انگلیسی:SISTER
9 - خوب/پارسی باستان:U /اوستایی:HU، HUBAYA/پهلوی:XVAP/یونانی:HU، EUS/لاتین:EU/لیتوانی:SU، SU - DRUSو. . .
10 - خسرو/ارمنی:SKESOR/یونانی:ECHUROS/لاتین:SOCER، SOCRUS/ایتالیایی:SUOCERO، SUOCERA
واژگان و زبانهای متناظر با هر واژه بسیار هستند. من تنها چند نمونه از این واژگان را آوردم برای نمونه:خور، خورشید ( هور ) ، خوردن، خوک، خون، خوی ( عرق بدن ) ، خود، خویش، خواندن، خوان ( به چمِ خوردنی ) ، خشت، خروس، خستر، خرفستر، خروش، خروشیدن، خاییدن، خرس، خُرد، خِرَد، خرچنگ، خایه، خام، خس، خسیکه ( خارپشت ) و. . . ولی دریغ از اینکه حتی یکی از این واژگان در زبانهای اروپایی با ( خ ) واگویی شوند.
( ( منبع: نبیگِ ( کتابِ ) فرهنگ ریشه های هندواروپایی از دکتر منوچهر آریانپور کاشانی ) ) رویه یِ 250 ( واژه خواهر ) ، رویه یِ 251 ( واژه خوب ) از همان نبیگ.

پاسخ به کاربر . . . . . . . :
می دانی زبانهای هندواروپایی چیست؟؟ هنگامیکه چیزی از دوره های زبانی نمی دانی همین می شود. برای نمونه:واژگان سانسکریت، اوستایی ( در کل زبانهای ایرانی ) هنگام ورود به زبانهای اروپایی از درگاه لاتین وارد می شدند. من گفتم واژگانی که نخستین آوای آن در زبان پارسی ( خ ) هست، در زبان های اروپایی به گونه دیگری تلفظ می شدند. خدای را سپاس که نوشته هایم آن بالا موجود هست. ( چشمهایت را باز کن و ببین نوشتم آوای نخستِ واژگانِ پارسی ) . بگذار نمونه بیاورم. ما پادشاهی بنام خشایار شا داشتیم. به من بگو چرا در زبان لاتین و زبانهای اروپایی بگونه Xerxes بکار می رفته و تلفظ می شده است؟؟چرا ( مادر، پدر، برادر ) در زبانهای هندواروپایی از جمله پارسی یکسان است ولی خواهر در زبان پارسی، در زبان آلمانی Schwester ( اِشوِستِر ) و در زبان انگلیسی sister می شود؟؟ راستی الفبای اصلیِ آلمانی و فرانسوی دربردارنده ( خ ) نیست و تنها شمار بسیار اندکی از واژگان در زبان آلمانی ( خ ) دارند، آنهم وام واژه از زبانهای دیگر یا در میانه واژه بمانند ( die Tokhter=تُختِر ) که همان دُختر است. این هم نشانه سواد بالا شماست!خخخ. این را هم بگویم تا مغلطه ای را این زیر از سوی خودمغول پنداران نبینیم، این که همه می توانند آواهایی را که در زبان خودشان یافت نمی شود، به زبان خود بیافزایند وآن را تلفظ کنند چه بسا به سختی ولی هنگامیکه درباره زبان شناسی واژگان سخن می گوییم، آنچه در گذشته بوده ملاک وسنجه می باشد و نه آن چیزی که در گذر زمان و یا امروز می بینیم.
...
[مشاهده متن کامل]

برای ادعای خود یک گواه تاریخی نداری. یک سنگ نبشته، یک کتاب تاریخی. هیچی برای ارائه ندارید. چون مغولان و نیاکانشان در درازای تاریخ جز کشت و کشتار کار دیگری بلد نبودند. یک کتاب پیش از گاتهای زرتشت به زبان مغولی به من نشان بده؟یک سنگ نبشته یا گل نبشته پیش از زمان ساسانیان نشان بده. ریشه شناسی پیشکش.
من درباره زبان ایغوری چیزی نمی دانم و چیزی هم نمی خواهم که بدانم، از همین رو راه برای مغالطه کردن از سوی پانمغولان باز است. ولی یک نوشته از زبان اویغوری که به زمانه ساسانیان برمی گردد، که واژه خدا در آن بکار رفته، به به من نشان بده تا راستینگیِ گفتار شما ثابت شود. تنها یک گواه تاریخی بسنده می کند. ولی دریغا که هیچ برای عرضه ندارید. از همین رو هرزه گویی و یاوه گویی از دهان پانمغولان نمی افتد.
واژه god را هم به انگلیسی بزن ( god etymology ) ، تا دریابی این واژه هندواروپایی است.
حتی در زبان مغولی واژه خدا وجود ندارد. چند دوره در زمان ساسانیان جنگ میان ایرانیان و ترکان درگرفته، این کاربر می گوید روابط حسنه داشتند! خخخ . هیچی گویا از تاریخ نمی دانی. تنها در یک بُرهه که هپتالیان دارای ارتش و نیروی بزرگی بودند، انوشیروان بناچار با گوک تُرک ها برای چیرگی بر این دشمن مشترک همداستان بود، آنهم آفند در دو جبهه ی گوناگون و نَه در یک جبهه. جنگ هرمز و بهرام چوبین با ترکان را گویا نشنیده ای، یا دیگر پادشاهان ساسانی. در کل همیشه ترکان در زمان ساسانیان با ایرانیان در جنگ بوده اند. بی خود هم آنها را به پادشاهان ما نچسبان.
درباره زبانها هم باید بگویم، هر زبانی برای مردمانش ارجمند است، البته برای گویشورانِ راستینش. . . دانی که. . . شمار ساخت واژگان مغولی و عربی، از پارسی بسیار کمتر است، بگونه ای که چون پانمغولان توان پیش بُرد زبان مغولی را ندارند، می خواهند با آمدن در فرهنگنامه واژگان پارسی، فردیدهای بازی را برهم زنند. وگرنه اگر زبان مغولی توانایی داشت که در این تارنما به دنبال یاوه سرایی نبودند.
این هم ریشه شناسی واژه خدا به زبان انگلیسی در تارنمای https://en. wiktionary. org/ :
( xod�y ) From earlier
( from Middle Persian ( hwtʾy /xwaday/, “lord” ) ( xwaday
( ultimately from Proto - Iranian ( hwatawa
راستی چرا لاتین زبانها ( خ ) در خدا را هنگام نگارش با x می نویسند و ( خ ) را ( ک ) تلفظ می کنند؟؟خخخخ.
این هم ریشه شناسی واژه خاتون:
( from Sogdian ( xwaten, xuten
or perhaps entered Persian via Manichaean Middle Persian
( Ultimately from Proto - Iranian ( hwatawa
خاتون هم واژه پارسی - سغدی است که با واژه ( خدیو ) در خوارزمی و بلخی از یک ریشه است و همه این زبانها ایرانی هستند.
𐫏‎

به باور بسیاری از افراد بشر که پیروان ادیان و مذاهب گوناگون هستند، موجودی برتر از همه ی موجودات که جهان و همه ی موجودات را آفریده است و فناناپذیر و جاویدان است.
بنگرید به استدلال مضحک کاربر کاشمری! می گوید انگلیس ها لغات کلیدی خود مثل good و god را از زبان فارسی گرفتن و بعد برایش ریشه فارس میبافد!! این درحالی که همه میدانن که اولین رابطه انگلیس یا بهتر میشه گفت اروپاییان با ایران دوره صفویه بوده یا کمی قبل تر اون. چطور ممکنه که کشوری که تا پیش از این نه تبادل تجاری داشته نه فرهنگی، بخواهد لغات مهمش را از فارسی قرض کرده باشد؟! بعد میگه اروپایی ها قادر به تلفظ "خ" نیستن! نکنه مارو گرفتی؟ زبان آلمانی و فرانسوی که همش خ هه!
...
[مشاهده متن کامل]

نکته دوم لغات عربی تو این زبان به قدری زیاده که عامه اروپایی فارسی را گویشی از عربی می دانند حتی کلیدی ترین لغات تو این زبان عربیه و در کنار اون ترکی مثل کمک ، تلاش ، آقا ، خان و خانم ، باتلاق ، قاشق و بشقاب و قابلمه ، بیگ و هزار مورد دیگر. این موضوع به مذاق پانفارص فاشیست متعصب خوش نیامده و تاب و تحملش را نداشته و برای هر لغت پرکابرد تا توانسته ریشه یابی کرده و ریشه سازی!!. آیا این جعل و تحریف نیست؟ واژه مسجد که از سجده هست را می گویند مزگت بوده! عشق را اشک ! واژه ترکی کمک را می گوید پهلوی کامک بوده! قاشق را کفچک! و حتی لغت 'محمد' که اسم عام است! خلاصه بخوای هر لغت پرکاریردی رو اینجا سرچ کنی میبینی یکی اومده زیرش کامنت گذاشته: این از اساس فارسیه و اعراب آنرا برداشته معرب کردن وبعد ب خودمان شیاف کردن!
خریت و حماقت پانفارص تمامی ندارد
درمورد 'خدا' هم باید بگم که این کلمه تو زبان اویغوری وجود داره. اویغوری زبانیه که کمترین وام واژه ای را بخودش دیده که ترکی بودن آنرا قوی می کنه ضمنا روابط ساسانیان با ترکان حسنه بوده و انوشیروان دختر خاقان ترک رو همسر خودش می کند که هرمز متولد میشه یعنی پدر خسرو پرویز، پس طبیعی که برخی لغات ترکی از این دوره به فارسی سرایز شدن. جاتون' شکل دیگر خاتون' ترکیست. چون در بین ترکان زنان اشراف حکم خدا رو داشتند.
نکته آخر، پانفارص ترکان رو مردمی وحشی و بدوی توصیف میکند اما این را نمی گویند که مهاجرت گسترده آریایی ها به این فلات با کشتار عظیم بومیان همراه بوده! زدند برچسب "دیو" و بعد کشتار وحشیانه آنها. این واقعه تاریخی تایید شده و غیر قابل چشم پوشیه

هنگامیکه یک مشت بیسواد به خود اجازه می دهند، هر یاوه ای را بر زبان آورند، همین می شود.
پاسخ به کاربر بالا:
ریشه شناسی واژه خدا:
واژه خُئَتای یک واژه اوستایی به معنای ( قائم به خود ) است و در پارسی میانه ( در زمانه ساسانیان ) نیز واژه خودای را بکار می برند و همچنین در زبان پارسی واژه خدیو را نیز داشته ایم. همه اینها به پیش از اسلام برمی گردد.
...
[مشاهده متن کامل]

این واژه با واژگان ( مَزدا و بخش نخست نبیگ اوستا یعنی گاتها ) هماهنگی آوایی دارد.
چنانکه واژه godan در زبان نیاژرمنی و Gott در زبان آلمانی کنونی و god در زبان انگلیسی که زیرشاخه های زبانهای هندواروپایی هستند، از این واژگان ( یعنی گاتها، مزدا، خوتای، خدا ) گرفته شده است.
اروپاییان، واژگان مشترک ایرانی و اروپایی را که آوای نخست آنها ( خ ) هست را نمی توانند به مانند ما با آوای ( خ ) و واگویی ( تلفظ ) کنند، بلکه با ( گ ) تلفظ می کنند، همانند واژه ( خوب ) که آنها ( good ) می گویند ولی ( بَد ) را همان ( Bad ) می گویند. به همین سان واژه خودا ( یا خوتای یا خُدا ) را با آوای ( g=گ ) واگویی می کنند. جدای از آن، در پیش از اسلام ایرانیان به خدا، جاتون ( jatun ) هم می گفتند که این نیز با واژه ( godan ) هماهنگی آوایی دارد.
کاربر بالا می گوید در پیش از اسلام به خدا، اهورمزدا می گفتند، خوب پس خدا واژه پارسی نیست!!!خخخخ. ایشان نمی دانند، ما برای واژه خدا بسیار برابرنهاد داریم نمونه ها:
جاتون، مزدا، اهورا، مزدا اهوره، آفریدگار، دادار، پروردگارو. . .
پس چون اینهمه واژه داریم، باید مال دیگران باشد؟؟خخخ.
این را خودمغول پنداران درنظر بگیرند که واژگان سغدی که زبانی هندواروپایی بوده است، واژگانی که آوای ( خ ) داشتند، هنگام درونشد به زبانِ شبه مغولی به ( ق ) تبدیل شده اند. . نمونه:خربزه به قارپیز، خَرَتَرَ به قاطر و. . .
حالا بگو قودای یا هر چیز دیگر. . . قودای مال مرحوم برسلی بود. خخخ

جناب غفارنژاد فک کنم اصل اون ختای باشه با ضمه روی خ ( از شکل و حالتش معلومه احتمالا* ترکی هست )
درایران قبل از اسلام الله را' اهورامزدا میگفتن نه خدا
خدا هم یک بت است.
بت های پیشین از جنس چوب و سنگ و فلزات بوده اند ولی خدا از جنس نادانسته ها و ناشناخته های بشر است.
خالق جهان هستی
اصل آن "خدای" هستش که امروزه به "خدا" تبدیل شده, در منابع کهن فارسی دیده می شود و بصورت وام واژه به ترکی رفته
خدا عبارت است از دانش ؛ قدرت ؛ صبر ؛ رحمت ؛ حکمت ؛ عشق و محبت ؛ عدالت و اخلاق ؛ هستی و وجود مطلق ؛ نامتناهی ؛ بیکران و بینهایت و علم چراغ راه شناخت حرکت ؛ تغییر و تحول ؛ ساختار هستی و وجود ؛ کُنه ذات و حکمت وی می باشد و ادیان و مذاهب بزرگترین موانع و عظیم ترین سد ها بر سر راه و پیش روی انسان در جهت شناخت حقیقت وجود خود؛ طبیعت ؛ جهان ؛ جهان ها و خداوند بوده ؛ هستند و خواهند بود. عبارت معروف دینی : من عرف نفسه فقد عرف ربّه، یک عبارت ناقص و ناکامل و منافی حقیقت می باشد. اصلاح و کمال آن به شکل زیر است : من عرف طبیعه فقد عرف نفسه و ربّه. به این معنا که شناخت خود و خداوند بدون شناخت طبیعت ( بخصوص طبع انسانی ) مطلقا محال و غیر ممکن می باشد. برخلاف اندیشمندان دینی که براین باورند که خداوند با حواس پنجگانه قابل روئیت و دریافت نیست، خداوند در لحظه حال بطور مطلقا همزمان هم در قالب واقعیت عینی ظهور دارد و هم در قالب واقعیت محض و غیبی حضور دارد . بخش اول با حواس پنجگانه و اکتشافات علمی قابل دریافت و درک می باشد و بخش دوم توسط قوای ادراکی فهم و عقل و بصیرت باطن. در لحظه حال زمان گذشته وجود ندارد زیرا گذشته است و آینده هم وجود ندارد بلکه خواهد آمد. لذا در پهنه هستی و وجود بیکران و بینهایتِ خداوند از لحاظ زمانی فقط لحظه حال وجود دارد و طول لحظه حال برابر با ساعت و دقیقه و ثانیه نیست بلکه مساوی با 10 بتوان منهای 43 ثانیه که درعلم فیزیک و رشته های نجوم و کیهان شناسی آن به زمان پلانک معروف است. در مورد شناخت طبع انسانی در این فرصت کوتاه دو حقیقت ژرف و بنیادی خدمت خوانندگان گرامی بیان میگردد که در طول تاریخ بشریت تاکنون در مقابل چشمان سر و بصیرت باطن متفکرین و اندیشمندان بزرگ منجمله انبیاء و اولیاء مخفی و پنهان و کشف نشده باقی مانده و به شهود نرسیده اند و در قالب امکانات بالقوه یا استعلایی در انتظار به ظهور رسیدن و به فعلیت در آمدن و تجربه شدن نشسته اند و آنهم در وجود تک تک افراد انسانی و نه در جاها و یا مکان های دیگر.
...
[مشاهده متن کامل]

الف - برخلاف باور و تصور غالب بر اندیشه و افکار خاص و عام، هرکدام از افراد انسانی تنها دارای یک سرنوشت جنسی به شکل " یا مرد و یا زن " نیستند بلکه 5 نوع مختلف و گوناگون و مستقل از هم.
ب - همچنین هرکدام از افراد انسانی تنها دارای یک من یا یک خود و یا یک نفس یگانه و مجرد نیستند بلکه 10 تا ؛ پنج تا مذکر یا مردانه و پنج تا موئنث یا زنانه.
سرنوشت های جنسی پنجگانه در عوالم دنیوی - شهودی بیشماری پشت سر هم جاری و ساری میگردند و توسط نفس ها یا خود های دهگانه تجربه می گردند. این عوالم بیشمار از یک خمیر مایه واحد و چند جنبه ای از طریق وقوع سلسله قیامت ها یا به زبان علمی وقوع مه بانگ های متوالی براثر نوسانات متواتر یا پیاپی انقباض و انبساط هستی ها و وجود های کلی و محدود و متناهی و بیشمار در چهارچوب ثابت و پایدار و مسدود و نفوذ ناپذیر فضا ها یا مکان های مطلق و مجرد و سه بعدی در پهنه هستی و وجود بیکران و بینهایت بطور مطلقا همزمان و همسان پشت سر هم به ظهور می رسند و آنهم با درجات تکاملی مختلف بین دو سرحد ؛ یکی نهایت نقصان و دیگری نهایت کمال. لذا باور ادیان ابراهیمی بخصوص مسیحیت و به ویژه اسلام که بر اساس آن هرکدام از افراد انسانی تنها دارای یک سرنوشت جنسی می باشند و از حق یک حیات دنیوی برخورداراند که به حیات برزخی و اُخروی و در نهایت به بهشت و جهنم ختم می شود، یک باور اوهامی می باشد و منافی حقیقت وجود و حکمت خداوند است. خداوند متعال بی نیاز مطلق است و نه تنها فرزندی ندارد و فرزند کسی نیست بلکه به رسول و نبی و خلیفه هم برای هدایت بشر هیچگونه نیازی ندارد. هر اندیشمندی که در جهت دستیابی به حقیقت و درک آن و بخصوص درک حقیقت خداوند باشد و از یک دین و مذهب خاص و ویژه حمایت و پشتیبانی و پیروی کند، هیچگاه قادر به لمس و درک حقیقت نخواهد بود و بو و مزه و صوت حقیقت خداوند به حواس بینایی و بویایی و چشایی سر و بصیرت باطن او خطور نخواهد کرد.

خدا : در قدیم به قلعه کَت و به مالک قلعه کتا و به بانوی قلعه کتایون می گفتند و خدا تحریف کتا به معنای صاحب می باشد ما این مفهوم را در کلمه چنین گفت رستم خداوند رخش می توانیم ببینیم که در اینجا بجای کلمه مالک از واژه خداوند استفاده شده است .
- نقشبند ازل :
نقشبندان ازل نقش طراز شرفش
بر از این کارگه مختصر آمیخته اند.
خاقانی.
- نقشبند حوادث ؛ مراد خدای تعالی است. ( برهان قاطع ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) :
کسی ز چون وچرا دم نمی تواند زد
...
[مشاهده متن کامل]

که نقشبند حوادث ورای چون وچراست.
انوری.
- نقشبند قضا :
ز نقشبند قضا هست امید آن حافظ
که همچو سرو به دستم نگار بازآید.
حافظ.

درود ُ سپاس
خوانش و مطالعه البته خوب است، اما چه خواندنی، از چه کتابی، از کدام نویسندگان؟
خواندن کتابی که نویسنده اش حقیقت را به کناری نهاده و جز تعصب و کوردلی و خشک مغزی به چیز دیگری نمی اندیشد، نه تنها خوب نیست بلکه سراسر زیان است و از دست این کتاب و نویسنده اش باید به خدا پناه برد.
...
[مشاهده متن کامل]

دیو تکبر و خودبزرگ بینی، خوراکش خوانش و مطالعه ی همین دست کتابها و دل سپردن به چرند ُ پرند اینگونه استادان و نویسندگان است که جز تباهی سرانجامی ندارد.
خوانش و مطالعه ای که باعث شود تو هرچیزی را از جماد و نبات گرفته تا حیوان و انسان، از زمین تا آسمان و از دیو و دد تا خدا و فرشتگان، از فرهنگ و قومیت خود بدانی، همانا زیان و تباهی آن مطالعه گریبانت را خواهد گرفت.

خدا ماخوذ از ترکی است ( بخوانید )
( از ترکی به دری ( فارسی ) وارد شده به طور حتمی )
خدا, قودا, قودای, قوتای, کوتای, کوتا, کوت
خ=x
xoda - xuda - quda - quday - kutay - kuta - kut
کوت در ترکی باستان به معنای خدا در دری ( فارسی ) امروز است.
...
[مشاهده متن کامل]

ایزد = مأخوذ از یزنه اوستا و یجته سانسکریت در عربی به شکل و مأخوذ از یوجه، یوزه و اوست و اوسته ترکی
یزدان = مأخوذ از یوجه ترکی
بخشنده، بخشاینده= مأخوذ از باغیش ترکی
بخشایشگر = مأخوذ از باغیشلایان ترکی
ایزد, یزدان, خدا, اهورامزدا هیچ کدام به معنای الله نیستند و نمیتوان به جای الله استفاده کرد.
اهورامزدا انسان را خلق کرد چون به او نیاز داشت , پس اهورامزدا و الله یکی نیستد
بلکه در افسانه ها اله های باستانی مانند آمون, اهورامزدا, زئوس, تانری ( ترک ) این ها را میتوان به هم تشبیه کرد. ولی نه الله را.
آقای م. ک مطالعه کمک میکند تورا
مطالعه!

//به نام خداوند جان و خرد/ /کزین برتر اندیشه بر نگذرد//
اینکه در زبان پهلوی خوتای = خدای ( خود آمده ) وجود داشته کاملا روشن و آشکار است و اگر در ترکی هم باشد، از مجرای زبان آذری وارد شده و خوتای، همچنان خدای آذریان باقیمانده است.
خدای را سپاس
خدا ماخوذ از ترکی است ( بخوانید )
خدا, قودا, قودای, قوتای, کوتای, کوتا, کوت
کوت در ترکی باستان به معنای خدا در دری ( فارسی ) امروز است.
ایزد = مأخوذ از یزنه اوستا و یجته سانسکریت در عربی به شکل و مأخوذ از یوجه، یوزه و اوست و اوسته ترکی
...
[مشاهده متن کامل]

یزدان = مأخوذ از یوجه ترکی
بخشنده، بخشاینده= مأخوذ از باغیش ترکی
بخشایشگر = مأخوذ از باغیشلایان ترکی
ایزد, یزدان, خدا, اهورامزدا هیچ کدام به معنای الله نیستند و نمیتوان به جای الله استفاده کرد.
اهورامزدا انسان را خلق کرد چون به او نیاز داشت , پس اهورامزدا و الله یکی نیستد
بلکه در افسانه ها اله های باستانی مانند آمون, اهورامزدا, زئوس, تانری ( ترک ) این ها را میتوان به هم تشبیه کرد. ولی نه الله را.
آقای م. ک مطالعه کمک میکند تورا
مطالعه!

کسی که همه چیز را به وجود آورد و نعمت داد و راه درست و باطل را نشان داد ، زنده ی ازلی و ابدی و بزرگ تر از اینکه در اندیشه ی ما بتوان کوچکش کنیم الله اکبر
همه جا باید سروکله یه پانمغول پیدا بشه تا اگه تونست چیزی رو بدزده که حتمن می دزده و اگه نتونست می زنه داغونش می کنه
خدا ماخوذ از ترکی است ( بخوانید )
خدا, قودا, قودای, قوتای, کوتای, کوتا, کوت
کوت در ترکی باستان به معنای خدا در دری ( فارسی ) امروز است.
ایزد = مأخوذ از یزنه اوستا و یجته سانسکریت در عربی به شکل و مأخوذ از یوجه، یوزه و اوست و اوسته ترکی
...
[مشاهده متن کامل]

یزدان = مأخوذ از یوجه ترکی
بخشنده، بخشاینده= مأخوذ از باغیش ترکی
بخشایشگر = مأخوذ از باغیشلایان ترکی
ایزد, یزدان, خدا, اهورامزدا هیچ کدام به معنای الله نیستند و نمیتوان به جای الله استفاده کرد.
اهورامزدا انسان را خلق کرد چون به او نیاز داشت , پس اهورامزدا و الله یکی نیستد
بلکه در افسانه ها اله های باستانی مانند آمون, اهورامزدا, زئوس, تانری ( ترک ) این ها را میتوان به هم تشبیه کرد. ولی نه الله را.

کسی که مارو آفرید عشق به خدا
خدا=روح القدوس=عیسی
صاحب و خالق آسمان ها و زمین و میان آن دو
یاهو . با سلام و عرض احترام کلماتی که گفته میشود بیشترصفات خداوند است و کلماتی مانند وهاب صاحب مالک هیچکدام ربطی به معنی خداوندندارندخداتشکیل شده ازکلمه ( خود )
که معلوم است معنی آن و ( آ ) ویا ( آی ) از آمدن میباشد که دراصل ( خودآی ) بوده یعنی کسیکه خود به وجود آمده وکس دیگری درایجادوآمدن آن تاثیرندارددرواقع این معنی اتخاذمیشود ( خود آینده ) بنده چون ترک زبان هستم نتوانستم بیشتر ازین توضیح بدم کلمه خداهم به من ازضمیرناخوداگاهم به بنده القاشدومراجعه به اینترنت نمودم که دیدم آنچه راکه به ذهنم آمده صحیح ودرست است
...
[مشاهده متن کامل]

گامی
جواب: آفریننده ی همه چیز
بسیار بسیار مختصر و کوتاه
خدا = خود - آ = خود آمده
خدا یعنی کمال بی نهایت . او بی نیاز است و همه ی موجودات
به او نیازمند هستن.
خدا را عبادت کنید و رفتار و کردارتان و اخلاق و
ایمان تان را با قران بسنجید. میزان قران و احادیث
امامان معصوم هستن.

خالق - آفریننده
خدا ( از ریشه ی خود آ از مصدر آمدن ) به آرش ( معنای ) خودآمده
برگرفته از یادداشت �پارسی سخن بگوییم و بنویسیم!� ب. الف. بزرگمهر ١٣ آذر ماه ١٣٩١
https://www. behzadbozorgmehr. com/2012/12/blog - post_871. html

خالق کائنات
وازه خدا به معنی آگاهی از درون خود . خود آ. یعنی به خود بیا و آگاه باش
چرا که هرآنکس که خودرا شناخت خدای خود را خواهدشناخت
یزدان
اولین ارتباط، ارتباط با خداست
هروقت با خدا ارتباط درستی برقرار کردی بعد میتونی خودتو بسازی وقتی بدونی همه چیزِ مطلق خداست و با ایمان کامل خودتو جمع و جور کنی و با خلوص بگی خدایا تو بزرگترینی و من تورو خالق همه ی این عظمت می دونم و هیچ گونه شکی ندارم همه ی اندازه هات درست میشه. . دیگه خود خدا همه جوره باهاته. . .
...
[مشاهده متن کامل]

با ذکر خدا و درخواست و جذب مثبت سپاسگذاری از او که ذره ای از خودش را در ما قرار داده تا همراه و یار ما باشه و قدردانی از هر چه هست

خالق زیبایی ها، افریدگار تمام موجود ها ، مهربانترین و بخشنده ترین عالم
خدا مجرد ترین و انتزاعی ترین مفهوم و کلمه ایست که در طول تاریخ بشریت در ذهن انسان شکل گرفته است و آن اشاره به کلی ترین و بر ترین موجود دارد که چیزی کلی تر ، کامل تر و بر تر از آن وجود ندارد. شکل گیری این
...
[مشاهده متن کامل]
کلمه در ذهن و اندیشه انسان حاصل جدا سازی و انتزاع گرایی عقل محض در افق های دور دست خیالات و اوهامات میباشد. ادیان ابراهیمی خداوند را به سان یک فرمانروای زمینی می پندارند که در جایی خارج از طبیعت و کیهان و جهان به اصطلاح مادی، تحت نام های آسمان ، عالم غیب یا ملکوت مسکنت دارد و در مرکز آن بر عرش نشسته و با فرشتگان در حال خوش و بش کردن است و جهان مادی را از بیرون رهبری و هدایت میکند. این باور و بینش دینی مورد احترام من میباشد و مخالفتی با آن ندارم ، اما عقل و خیلات و اوهامات من تصویر دیگری را از خداوند در اندیشه و ذهن من ایجاد میکند که با تصاویر ارائه شده دینی مطابقت ندارد. طبق تصویر ذهنی من، خداوند یک فرد نیست بلکه یک جامعه است که از افراد بیشماری تشکیل گردیده است. بر خلاف جوامع انسانی که در آنها افراد گوناگونی وجود دارند و زندگی می کنند، افراد بی شمار جامعه اللهی از افراد مطلقا یکسان و مساوی تشکیل گردیده است و این افراد هرکدام دارای قدرت، علم، اراده و خواست ، رحمت و محبت و عشق متناهی و مطلقا یکسان بوده و دارای سرا ها ، میدان ها ، محل ها، محیط ها ، مکان ها و زمان ها یا عالم های خاص خویش میباشند. این میدان های متناهی و بیشمار هم از لحاظ فرم یا شکل و محتوا مطلقا یکسان می باشند. از آنجاییکه این جامعه در پهنه بیکرانی و لایه تناهی قرار دارد، لذا تولد این افراد به سوی بینهایت هرگز پایان نمی یابد. و به همین دلیل میگویم که جامعه خداوند لایه تناهی و بی پایان است. خداوند هر عالمی را که از وجود خود می آفریند، دیگر به آن هیچ توجهی نمیکند، زیرا نیازی به تجدید نظر در کار خود ندارد و آنهم به این دلیل ساده که به منشاء و غایات عالم ها آگاهی مطلق دارد، لذا ضرورتی نمی بیند که برگردد و پشت سر خودرا نگاه کند و مطمئن شود که اجرای طرح صحیح صورت گرفته یا نقصی در آن ایجاد شده باشد. تصویر هفت عالم و هفت زندگانی و پنج سرنوشت جنسی و عشقی و مراتب هفتگانه وجود انسان ، اثبات وجود خداوند میباشد و چنین اثباتی تاکنون در طول تاریخ بشری صورت نگرفته است. نه توسط دین و الاهیات، نه توسط حکمت و فلسفه، نه در هنر و عرفان و نه در علوم تجربی و نظری. چنین نظم و سامان هفتگانه ای بطور مطلق امکان ناپذیر است که بخودی خود و تصادفی به وجود آمده باشد و این خود دلیلی روشن بر وجود یک طرح مطلق میباشد و چنین طرح مطلقی دارای صاحب و طراح مطلق. طبق تصور ایجاد شده در ذهن من ، عالم غیب و به اصطلاح عالم مجردات جدا و خارج از پهنه لایه تناهی وجود، جای نگرفته اند بلکه در بطن و باطن وجود و واقعیت قرار دارند.

بهترین شناساندن در باره خدا را زرتشت پاک پیامبر همه ما ایرانیان انجام داده. او نگفت که پیامبر است و خدا با دهان او سخن می گوید. او خود را فرزانه Philosopher و آموزگار نامید. خدای زرتشت مانند ادیان سامی نیست که آدم واره است و در گوشه ایی از آسمان نشسته وبه آدمیان دستور می دهد که چنین و چنان کنید. گاه مهربان و بخشنده است و گاه خشم می گیرد. این ویژگی را خدای زرتشت ندارد. در گاتها که زرتشت در آن گفته های خود را در پیاله چامه ریخت برای اینکه دلنشین شود خدا مزدا است و چم آن چنین می شود: واژه مزدا از دو بخش ساخته شده Mass و Da در زبانهای هند و اروپایی Mass به چم گسترده و زیاد است. مانند واژه هایی چونMass - production //Mass - instruction //Mass - media در زبان آلمانی این واژه می شود Massen مانند واژه Massenproduktion بخش دیگر Da است که از بن مایه دانش می آید و چم[ مزدا ]می شود دانش گسترده فراغ و این دانش گسترده است که همه هستی را پدید آورده است. میدانیم که در گیتی ( جهان ستارگان و کهکشانها ) یک هماهنگی هست که در گاتها برای آن واژه[ اشا] آمده و در پارسی مدرن و امروزی می شود هنجار در نظر بگیریم در یک ارکستر سد نفره هرکس ساز خود را می زند ولی همه یک آهنگ را می نوازند. اگر یک نوازنده نت های خود را نادرست بزند و از ریتم بیرون بیاید رهبر ارکستر با تکان دادن دست به او می گوید که ساکت بماند و ادامه ندهد چون با دیگران اشا یا هماهنگی ندارد. ما آدمها که زره کوچکی از جهان هستی می باشیم دارای ارگانهایی چون دل Heart
...
[مشاهده متن کامل]

جگر و شش و غیره هستیم که به شکل اتوماتیک کار خود را انجام می دهند. اگر یکی از آنها کار خود را درست انجام ندهد سخت بیمار می شویم. در این حالت اشا و هماهنگی از بین رفته. در این باره می شود زیاد نوشت که تا اینجا بس است!

الله
"خدا"از واژگان بازمانده از زبان هند اروپایی ( نیای زبانهای فارسی، هندی و تعداد زیادی زبان اروپایی ) می باشد لیکن بنا به دلایلی در زبانهای مختلف با گویش های متفاوت بکار رفته است. بعنوان نمونه:در هلند ( God و G با تلفظ خ ) در آلمانی باستان ( goda ) در متون بودایی ( Godaot ) در یونانی ( Goddesses ) در ایسلندی ( guo ) در نروژ ( gud ) در دانمارکی ( gud ) Got ) در المانی ( got ) در لیتزبورگی ( Gott ) در سوئدی ( Gud ) در سوئدی ( Guj ) ) در ایسلندی ( Guo ) در سانسکریت ( guto ) در کردی ( Khoa ) در فارسی سغدی بخارایی ( KhoatoوKhoday ) ) در اردو ( Khoda, xodo ) در فارسی دری وُاردو ( Khoda ) ) ) در قزاقی ( Khoday ) در پشتو ( Khoday ) . در ازبکی و تاجیکی ( Khodo ) در پارسی پهلوی ( Khotay ) . البته واژگان دیگری مانند ایزد، بغ، اهورامزدا ( اورمزد ) دی ودر سایر زبانها الله و. . . نیز بکارگرفته شده.
...
[مشاهده متن کامل]

درموردریشه و معنای واژه"خدا" اشتراک نظر واحدی وجود ندارد لیکن بنظر می رسد مفهوم"خودآ "و"خودآی"یعنی وجودی که ذات او متکی به "خود" است واز "خود می آید"نه از دیگران ( دیگرآی ) منطقی ترین نگاه باشد.

در ترکی استانبولی: Tantri
خدای من: Banim Tanrim
خدایم کافیست: Tanrim yeter.
در زبان لری بختیاری ( خودا )
در زبان انگلیسی ( گود )
گود::خود

خدا به زبان ترکی: تانری، تاری . در خسروشاه آذربایجان از دو کلمه " تاری" و " الله" استفاده می شود.
رابطه بین خدای ما در زبان پارسی و دیگر زبانهای اروپایی:
در زبان هلندی خد می شود آنرا God می نویسند ولی حرف G خ خوانده می شود. در زبان انگلیسی چنانکه همه با آن آشنایی داریم God گاد می شود. در زبان آلمانی می شود Gott گات چنانکه می بینیم d به شکل دوتا tt نوشته شده. در زبان سوئدی می شود Gud که U جای O را می گیرد.
...
[مشاهده متن کامل]

من چون با زبانهای بالا آشنایی کامل دارم این کامنت را نوشتم.
پا برگی : به باور من اگر خدایی جهان و گیتی را آفریده بود آنها شکل دیگری داشتند. منظورم از جهان جایی است که ما آدمها در آن زندگی می کنیم ولی گیتی جهان سیارات و ستارگان است که دائم در حال Expansion یا انبساط است. در جهانیکه ما زندگی می کنیم پنجره ایی وجود ندارد تا مانند خانه بتوانیم بیرون را تماشا کنیم و همه چیزها را زیر نظر بگیریم و بدانیم در آنجا واقعا چه خبر است. با قویترین تلسکوپها می توانیم آنجا را به صورت نقطه های نورانی ببینم. پس وقتی در باره چیزی آگاهی نداریم چرا بیهوده قضاوت کنیم؟ در این باره زیاد بحث نمی کنم و با این اندیشه که تا اینجا بس است به دیدگاهم پایان می دهم!
از مهرداد دانش آموخته دانشگاههای آلمان

ما انسان ها دارای فکر و اندیشه هستیم و به صورت شهودی به آن واقف می باشیم. می اندیشیم و از مجهولی به سمت معلومی می رویم و آن مجهول به معلوم نزد ما تبدیل می شود. سپس مجهولی جدید برای ما پدید می آید و دوباره می اندیشیم تا آن مجهول به معلوم تبدیل شود. پس از معلوم شدن آن مجهول، مجهولی جدید فکر ما را مشغول می کند و نیاز است که برای معلوم ساختن آن مجهول حرکت کنیم و به تفکّر بپردازیم. این سیر از مجهول به معلوم تا بی نهایت ادامه پیدا می کند. این بی نهایت معلوم وجود دارد و تصور بی نهایت به صورت ذاتی در ذهن ما انسان ها هست و سازنده این بی نهایت نمی تواند خود ما انسان ها باشیم. چرا که به این امر واقف هستیم که ما انسان ها کامل مطلق و عالم به همه مجهولات نیستیم که اگر بودیم هیچ گاه نمی گفتیم: �چیزهای زیادی هست که باید بدانم�.
...
[مشاهده متن کامل]

در واقع تصور بی نهایت در ذهن ما انسان ها به صورت ذاتی هست و دلیل فکر و اندیشه ما برای معلوم کردن مجهولی نیز همین است. این بی نهایت معلوم را که مشخص شد وجود دارد، می توانیم خدا یا هر چیز دیگری بنامیم.
به این صورت عملاً همه مجهولات برای خدا معلوم است و نیازی به معلوم کردن مجهولی ندارد و اطلاق صفاتی همچون تفکّر، عقل داشتن، هدف داشتن، نیازمند بودن و مشابه این صفات به خدا نادرست است و محمول قرار دادن این صفات برای خدا نادرست و بی معناست. یعنی نمی توانیم بگوییم خدا هدفدار است. هدف داشتن برای موجودی که ناقص است، کاربرد دارد و چون خدا کامل مطلق است، پس هیچ گونه هدفی را دنبال نمی کند. خدا فکر می کند نیز نادرست است. فکر کردن برای موجودی به کار می رود که بخواهد مجهولی را معلوم سازد و چون برای خدا همه چیز معلوم است و مجهولی وجود ندارد، پس به این ترتیب خدا فکر نمی کند. و چون خدا فکر نمی کند، پس نیازی به اقدام و عمل نیز ندارد. پس این گونه نیست که بگوییم خداوند در مدّت مشخصی دست به خلقت انسان و جهان زده است. بی نهایت معلوم خدا همچون روحی در کائنات دمیده شده و جهان هستی را به جوشش و غلیان درآورده و در سلسله رویدادهایی که تصادفی هستند، جهانی که ما می بینیم به وجود آمده است. چون داشتن هدف برای خدا بی معناست، به این ترتیب جهان هستی هم هدف و علّت غایی ندارد. با توجه به نیازمند نبودن خداوند سرنوشت انسان برای خدا از اهمیتی برخوردار نیست و سعادت و شقاوت انسان در دست خود اوست و انسان آزاد است که راه درست و یا نادرست را انتخاب کند.
به این ترتیب ادعای ادیان مبنی بر وحی از جانب خدا برای هدایت و رستگاری انسان و یا به وجود آوردن بهشت و جهنم توسط خدا برای پاداش و یا مجازات انسان، سراسر باطل می شود و بطلان هر دینی اثبات می گردد.

خدا بمعنای مفهوم واقعی هیچ در کنار عنوان واقعی بی نهایت.

کلمه خدا ، مشتق از سه حرف
خ=خود
د=درون
آ=آدم
بله به قول معروف
گربه خودآیی به خدایی رسی

تنها کسی که در مشکلات به ما کمک می کند
خدا هر کسی یا چیزى است که اکثر اوقات فکر ما را اشغال می کند.
خداى ما می تواند،
فرزندان ما باشد ( قرآن ۷:۱۹۰ )
همسر ما باشد ( قرآن ۹:۲۴ )
کسب و کار ما باشد ( قرآن ۱۸:۳۵ )
غرور ما باشد ( قرآن ۲۵:۴۳ )
...
[مشاهده متن کامل]

به این خاطر است که متوجه می شویم که یکی از مهمترین و مکررترین آیات در قرآن این است که
اى کسانی که ایمان دارید، شما باید خدا را مکرراً یاد کنید. ( قرآن ۳۳:۴۱ )
شما باید او را شب و روز تجلیل کنید. ( قرآن ۳۳:۴۲ )

خدا = خُ ( خو ) برگرفته از هُ ( هو = به معنای ( خوب ) در ایران باستان ) دا ( ریشه و کارواژه ای از ایران باستان = به معنای ( بخشیدن ) )
خدا = بخشنده خوب
به نظر من واژه خدا فقط برگزیده و مخصوص خود خدا میباشد . نه که به بچه هامون بگیم خدا 😂
خدا:
خ: خالق تمام هستی.
د: داوری که همیشه ما رو میبینه.
ا: ایمان همه ی ما مخلوقات.
فقط خدا که تو روز های سختت دستتو می گیره و بلندت میکنه و فرصتی دوباره بهت میده وکلمه خدا فقط شایسته او هست و بس. فقط خدا ودیگر هیچ.
1 خالق و خلق کننده
2 ارباب و صاحب اختیار
3 صاحب جهان و عالمیان
4 معنای اصلی او صاحب و مالکی برتر از همه چیز و بی همتا بدون شریک
. در زبان عربی الله و در زباد فارسی پروردگار و در زبان پارسی یا فارسی باستان اهورا مزدا و یزدان
5خالق برتر افریگار برتر
عنوان "خدا" فقط لایق خدای یکتاست و هیچ جمعی به آن تعلق نگرفته و همچنین برای نام مخلوق و اشیاء و مکان و . . . بجز برای الله تعالی قرار نمیگیرد .
خدا برگرفته از ( خود آقا ) بوده و منظور وجودی است که از هیچ کس و هیچ چیز دستور نمیگیرد و خودش توانای بی نیاز است
خدا = خ دا
خ=<خورشید
دا=دانا
خورشید دانا
در زبان لری بختیاری از کلمه
خودا*خودآ*::خدا
به معنی ( خود بزرگ )
آ::کلمه آ در زبان لری بختیاری برای معرفی بزرگان ایل و خاندان استفاده می شود
مانند
آاحمد::بزرگ احمد
آ ابوالفتح
خدا به معنی به خود آمدن
به خودآمدن یعنی رسیدن به کمال
رسیدن به کمال یعنی رسیدن به کیفیت هستی و خود
رسیدن به کیفیت هستی و خود یعنی رسیدن به وجه الله
رسیدن به وجه الله یعنی رسیدن درک جمال یار
...
[مشاهده متن کامل]

یار =خدا
و رسیدن به همه این مسائل نیاز به عنایت خاصی میخواهد که جز دستگیری او و یافتن راه های اتصال با او محال است .
چه داند جزء راه کل خود را
مگر هم کل فرستد رهنمونم
بکش ای عشق کلی جزء خود را
که اینجا در کشاکش ها زبونم

یعنی خودآ، به خود آ، ( به خود آمدن )
بن یا تخمه ی هستی. . . که در "اوستا" بعنوان بانی یا "نقطه زایش عالم" بوده و همه ی هستی از بطن این تخمه آمده است. . .
ریشه از مهدیو ( دیو بزرگ ) که به مخادیو وسپس به خدیو و سرانجام به خدا مبدل شده است.
خُدا نام اطلاق شده در فارسی به موجود آفریدگار جهان؛ اما متمایز از آن، در نظام های ایمانی است، خواه این خدا به صورت یکتا در یکتاپرستی مطرح باشد، یا به صورت الهه ای در کنار دیگر خدایان که در چندخدایی طرح می شود. همچنین چه ارتباطش را با جهان حفظ نموده باشد و چه در امورات آن دخالت نکند. [۱] خدا متداول ترین واژه ای است که به آفریدگار فراطبیعی ناظر جهان اطلاق شده است. متکلمان ویژگیهای گوناگونی را به مفاهیم متعدد خدا نسبت داده اند. از معمولترین این ویژگی ها می توان به علم مطلق، قدرت مطلق، حضور در همه جا در آن واحد، خیر اعلی بودن، بسیط بودن و وجود داشتن ضروری اشاره نمود. همچنین خدا به عنوان وجودی مجرد و شخصی وار؛ مرجع تام تعهد اخلاقی و بزرگترین موجود قابل تصور، تلقی شده است.
...
[مشاهده متن کامل]

مسئله وجود خداوند همواره به عنوان یکی از سرفصل های مهم کاوش های فلسفی مطرح بوده است، و در طول تاریخ، فلاسفهٔ متعلق به مشرب های فکری مختلف، به بیان و سنجش استدلال هایی له یا علیه وجود خدا پرداخته اند. [۲][۳]
محتویات [نمایش]
ریشه شناسی و واژه شناسی [ویرایش]
نوشتار اصلی: خدا ( ریشه شناسی )
نام های خدا [ویرایش]
نوشتار اصلی: نام های خدا
خداوند یزدان ایزد دادار الله حمید غنی رحمان رحیم اکبر
مفاهیم از خدا [ویرایش]
نوشتار اصلی: مفاهیم از خدا
وجود خدا [ویرایش]
نوشتار اصلی: وجود خدا
گستره و فراوانی ایمان به خدا [ویرایش]
درصد اروپاییانی در هر کشور که به وجود خدا اعتقاد دارند.
نوشتار اصلی: گستره ایمان به خدا‎
پانویس [ویرایش]
↑ Swinburne, R. G. "God" in Honderich, Ted. ( ed ) The Oxford Companion to Philosophy, Oxford University Press, 1995.
↑ Edwards, Paul. "God and the philosophers" in Honderich, Ted. ( ed ) The Oxford Companion to Philosophy, Oxford University Press, 1995.
↑ Platinga, Alvin. "God, Arguments for the Existence of, " Routledge Encyclopedia of Philosophy, Routledge, 2000.
منابع [ویرایش]
ابراهیم پورداوود، آناهیتا
یونگ، کارل گوستاو، پاسخ به ایوب، فؤاد روحانی، ۱۳۷۷، تهران، جامی، ۳ - ۵۶۲۰ - ۹۶۴ ISBN
در پروژه های خواهر می توانید در مورد خدا اطلاعات بیشتری پیدا کنید.
در میان واژه ها از ویکی واژه
در میان کتاب ها از ویکی نسک
در میان گفتاوردها از ویکی گفتاورد
در میان متون از ویکی نبشته
در میان تصویرها و رسانه ها از ویکی انبار
در میان خبرها از ویکی خبر
در ویکی انبار پرونده هایی دربارهٔ خدا موجود است.
رده های صفحه: خدا تعالیم اجتماعی بهائی خدا در اسلام نظریه فرمان الهی
قس عربی
الله هو اسم علم مفرد لا جمع له فی اللغة العربیة یدل على "المعبود" "الخالق" فی الدیانات التوحیدیة الربوبیة ( والنظم العقائدیة الأخرى ) . غالبا ما یوصف الله على أنه الخالق الکلی القدرة والمشرف على الکون. وأرجع علماء الدین مجموعة متنوعة من السمات لمفاهیم مختلفة عن الله. الأکثر شیوعا بینها هی المعرفة ( العالم بکل شیء ) ، والقدرة ( القادر على کل شیء ) ، وفی بعض الدیانات باللا محدودیة ( حاضر فی کل مکان ) ، وفی دیانات أخرى التنزیه عن المکان، والکمال ( الکمال لله ) ، وأزلیة الوجود الأبدیة الدائمة اللامنتهیة.
کما یوصف الله عند البعض بأنه کائن شخصی لا مادی، ومصدر کل التزام أخلاقی، و"أعظم موجود یمکن تصوره". [1] وهذه الصفات مدعومة بشکل عام وبدرجات متفاوتة من قبل الفلاسفة وعلماء الدین الیهود والمسیحیین والمسلمین الکبار، بما فی ذلک موسى بن میمون[2] وأغسطینوس[2] والغزالی[3]. وضع فلاسفة بارزون فی القرون الوسطى والعصور الحدیثة العدید من الحجج لوجود الله. ومن ناحیة أخرى أقام فلاسفة آخرون حججا تنکر وجوده.
محتویات [اعرض]
[عدل]أصل الکلمة
جذر الکلمة إیل فی الکنعانیة أو الاها ܐܰܠܳܗܳܐ بالسریانیة وאֱלָהָא بالآرامیة. وذکرت بالتوراة بالجمع "ألوهیم". وکانت أحد أصنام العرب تسمى "اللات" من نفس الجذر. أما لفظ اسم ( الله ) العربیة فقد استعملها العرب قبل الإسلام. وبالعربیة دمجت "ال" التعریف مع کلمة "إله" لتدل على الله الإله الأحد. [4] واستعملها اتباع کل الدیانات الإبراهیمیة العرب مثل المسلمین والیهود الشرقیین ومسیحیی الکنائس الکاثولیکیة الشرقیة. [5][6][7] وجاء فی مختار الصحاح ج1:ص9: "الله وأصله إلاه على فعال بمعنى مفعول لأنه مألوه أی معبود". ان الله هو الخالق المدبر والرازق والغفار. . . .
[عدل]أسماء الله فی الدیانات الإبراهیمیة
[عدل]الیهودیة
استعمل الیهود کلمة "ئیل" للدلالة على الله وما زالت مستعملة فی الأسماء مثل "إسماعیل" ( سمع الله ) وإسرائیل ( ندیم الله ) . کما شاع استعمال تعبیر یهوه للإشارة إلى الله القومی للإسرائیلیین. وکلمة یهوه فی العبریة ( יהוה ) تعنی "الذی هو" ویستعملونها بدلا من الاسم الحقیقی الذی لا یعلم به أحد. وقد استعمل فی التوراة أسماء أخرى للدلالة على الإله الاوحد مثل: أدونای عند ( الرب ) وکلمة "ها شـِم" השם ( أی الاسم ) وئیل علیون ( الإله الأعلى ) وإیل شدَأی ( المتعالی، رب الجبال ) ورب الصبؤوت ( أی رب الجنود ) وقدوش ( القدوس ) . کما استعملت کلمة ألوهیم أیلوهیم אלוהים وهی جمع "ایلوه" وهی من نفس جذر الله.
[عدل]المسیحیة
بحسب قانون الإیمان المسیحی الذی أقره مجمع نیقیة، یعرف الله بأنه واحد، وهو کلی القدرة ضابط الکل الذی هو أصل کل شیء، لا بدایة له ولا نهایة زمانیاً أو مکانیاً، وهو خالق السماوات والأرض وخالق کل نفس. والله حسب العقیدة المسیحیة ظاهر فی ثلاثة أقانیم، أو صور، کلها مشترکة فی الطبیعة الإلهیة الواحدة، موجودة منذ الأزل وإلى الأبد، وتشترک فی کل الصفات الإلهیة، وهذه الأقانیم تتمثل فی الآب الذی لم یره أحد قط ولا یستطیع إنسان أن ینظره، والکلمة، وهو الله المتجسد من أجل رسالة الفداء التی یؤمن بها المسیحیون والموجود منذ البدء والذی به خلق کل شیء ک . . .

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٠٢)

بپرس