خدایی

/xodAyi/

مترادف خدایی: الوهیت، ربانیت، الوهی، الهی، ایزدی، ربانی، یزدانی ، درحقیقت، واقع

متضاد خدایی: بندگی

معنی انگلیسی:
divine, divinity, godhead, godhood, heavenly, holy, providential, godship

لغت نامه دهخدا

خدایی. [ خ ُ ] ( ص نسبی ) رجوع به خدائی شود :
ایزد همه آفاق بدو داد و بحق داد
ناحق نبود آنچه بود کار خدایی.
منوچهری.
- خدایی فروشان ؛ ریاکاران. ( از ناظم الاطباء ).

خدایی. [ خ ُ ] ( اِخ ) از شعرای قرن دهم هجری عثمانی است که در اسلامبول زاده شد و از منشیان ینگچری بود. «در تحفه شاهدی » و «گلشن توحید» آمده که وی پدر مغله لی شاهدی بوده است. ( از قاموس الاعلام ترکی ج 3 ).

خدایی. [ خ ُ ] ( اِخ ) مصطفی اوقجی زاده متوفی بسال 987 هَ. ق. در مکه. از شاعران زمان و صاحب دیوانی بوده است. همدانی در تاریخ خودآورده : مکه را دید خدایی جان داد. در زبده ، بیست وچهار بیت از او آمده است. ( از کشف الظنون ج 1 ص 787 ).

فرهنگ فارسی

(صفت ) الهی ربانی : ((کارخدایی بود ) )
مصطفی اوقجی زاده متوفی بسال ۹۸۷ ه.ق .

فرهنگ معین

(خُ ) (حامص . ) الوهیت ، خداوندی .

جدول کلمات

الهی

مترادف ها

deity (اسم)
خدا، خدایی

divinity (اسم)
خدا، خدایی، الوهیت، الهیات، خداوند، لاهوت

godhead (اسم)
خدا، خدایی، الوهیت، رب النوع، جوهر الوهیت

godship (اسم)
خدایی

divine (صفت)
الهی، خدایی، عبادتی، یزدانی، قابل رحمانی

فارسی به عربی

تقی , رجل الدین , سماوی

پیشنهاد کاربران

providential
اهورایی . . . . . . .
الوهیت، ربانیت، الوهی، الهی، ایزدی، ربانی، یزدانی، درحقیقت، واقع، ربوبی
رب و بیت
ربوبی

بپرس