خرده بینی

/xordebini/

مترادف خرده بینی: ایرادگیری، عیب جویی، خرده دانی، موشکافی، تیزبینی، خرده پژوهی، تیزفهمی، دقت، کنجکاوی، نقادی، کوته بینی، کوته نظری ، نکته سنجی، نکته بینی، نکته دانی

متضاد خرده بینی: کلان نگر

معنی انگلیسی:
critical or acute observation, scrutiny

لغت نامه دهخدا

خرده بینی. [ خ ُ دَ / دِ ] ( حامص مرکب ) ادارک. فِراست. دقت. زیرکی. هوشمندی. ( ناظم الاطباء ) :
چو با کژدمی گرم کینی کنی
مبین خردش ار خرده بینی کنی.
نظامی.
|| نکته بینی. عیب بینی :
که طفلی خرد با آن نازنینی
کند در کار از ایشان خرده بینی.
نظامی.

فرهنگ فارسی

۱ - ادراک فراست زیرکی هوشمندی . ۲ - عاقبت اندیشی . ۳ - ایراد گیری اعتراض .

فرهنگ معین

( ~. ) (حامص . ) ۱ - هوشمندی ، فراست . ۲ - ایرادگیری .

فرهنگ عمید

باریک بینی، نکته دانی، زیرکی، هوشمندی.

پیشنهاد کاربران

بپرس