خریف

/xarif/

مترادف خریف: برگ ریزان، پاییز، خزان

متضاد خریف: شتا، بهار، ربیع

لغت نامه دهخدا

خریف. [ خ َ ] ( ع اِ ) فصل پائیز و آن سه ماه است میان تابستان و زمستان که در آن میوه ها چیده میشوند.( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ). وقت برگ ریختن درخت. ( مهذب الاسماء ). پائیز. پاذیز. خزان. برگ ریز. برگ ریزان. بادبز. تیر. مدت خریف سه ماه است :میزان ، عقرب ، قوس یا مهر و آبان و آذر :
پس از پیریت روزگاران نماند
تموز و خریف و بهاران نماند.
فردوسی.
تا خریف درآمد و میوه ها چون سیب و امرود و شفتالو و انار و مانند آن دررسید. ( نوروزنامه ).
ای خنک زشتی که خوبش شد حریف
وی گل رویی که جفتش شد خریف.
مولوی.
چه تراب و آب و چه باد و چه نار
چه خریف و صیف و چه دی چه بهار.
مولوی.
اندرآمد جوحی و گفت ای حریف
و ای وبالم در ربیع و در خریف.
مولوی.
عیش ربیعش را بطیش خریف مبدل نگرداند. ( گلستان )
|| جوی خرد. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ) ( از اقرب الموارد ). || سال. ( ناظم الاطباء ). در حدیث آمده : من صام یوماً فی سبیل اﷲ باعده اﷲ من النار اربعین خریفاً ای مسافة هذه المدة. ( از ناظم الاطباء ). || باران نخست در اول زمستان. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ). || باران پائیز. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از تاج العروس ). باران که در وقت خزان آید. ( مهذب الاسماء ). || رطب چیده شده. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) پاییز خزان .

فرهنگ معین

(خَ ) [ ع . ] (اِ. ) پاییز، خزان .

فرهنگ عمید

= پاییز

جدول کلمات

پائیز, خزان

پیشنهاد کاربران

خریف که در کتاب درسی هشتم هم وجود دارد به معنی ( پاییز ) است
پاییز

بپرس