لاف از سخن چو در توان زد
آن خشت بود که پرتوان زد.
نظامی.
پیرهن خود ز گیا بافتی خشت زدی روزی از آن یافتی.
نظامی.
بوفای تو که گر خشت زنند از گل من همچنان در دل من مهر و وفای تو بود.
سعدی ( بدایع ).
- خشت در دریا زدن ؛ کار بیحاصل کردن ،کار بی فایده کردن : نیکخواهانم نصیحت می کنند
خشت در دریا زدن بی حاصل است.
|| خشت انداختن. خشت ( اسلحه ای است ) بطرف زدن.