خط گذر=مسیر
خط اتوبوس=مسیر اتوبوس
خط نوشتار=دبیره
خط پارسی=دبیره پارسی
خط ساخت=نوار
خط تولید کاشی=نوار ساخت کاشی
خط انداختن=خش انداختن
خط کشی=تیرکشی
خطاطی =خوشنویسی
بهترین واژه جایگزین به جای واژه ی صد درصد عربی خط واژه پهلوی کَت است.
منابع.
فرهنگ کوچک زبان پهلوی
فرهنگ زبان ایرانی باستان
تاریخ خط نوشته اندرو رابینسون
تاریخ خط های جهان نوشته یوهانس فریدریش
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
واژه خط
معادل ابجد 609
تعداد حروف 2
تلفظ xat[t]
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [عربی: خطّ، جمع: خطوط]
مختصات ( ریاضی )
آواشناسی xatt
الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
منبع واژگان مترادف و متضاد
این واژه "خط" از واژه "کت" در زبان پهلوی ریشه می گیرد و جمع مکس خط یعنی خطوط اشتباه است زیرا این واژه ، واژه ای پارسی است و تازی ها از آن استفاده میکنند
کُردی پهلوانی ( کرماشاهی، ایلامی، کلّهُری. . . ) = کِر
خط اول، خط دوم❎
راسته یکم، راسته دوم✅
به کُردی: رِینوس
خط> ( خَت ) >کَت با ( خَش ) همریشه است. انسانها در ابتدا با خش انداختن ( خراشیدن ) بر روی صخره ها ذهنیات خودشان را نخش ( نقش ) می بستند . تمام وازه هایی که برای نگارگری و نوشتن بکار میروند ریشه در ( کَت
... [مشاهده متن کامل] ، خَت، خَش ، نخش ) دارند ، هنوز هم در زبان گویشوران ایرانی خَت و خش و نخش کاربرد دارد و واژه ی ( خیت ) به معنای خطا هم از همان خاستگاه ریشه ای گرفته شده است . امروزه هنوزم گویشوران ایرانی از عبارت ( خیت کاشتن ) برای بیان اشتباهات صورت گرفته استفاده می کنند . ولی در فارسی معیار بصورت خطا بکارمیرود.
دبیره= خط نوشتنی= خش، نبیسند، نبشته، دپیره، دبیرا، دیهیرا، دپیرا، نویسه، بژه، تالی، آهوک، آهوگ
سَمیره= خط همانند ( ( تلفن ویا ترابر، ژیرو ( مترو ) ) ، راسته، راسه، راستا
مرز= خط= کَشسته، کَشه، کشک، کَشور، کَشخر، کران، کرانه، پالی
... [مشاهده متن کامل]
کت= کتب، خط
کشیده= خط پنگاشتنی، کش
بَر سَمیره= بَرخط=on line
رَوش پویه= خط مشی
پنگاشتن= رسم کردن
برگرفته از فرهنگ نامه ( ( چیلو ) ) . اسل شناسی واژگان فارسی.
نویسنده: امیرمسعودمسعودی مسعودلشکر نجم آبادی
#آسانیک گری
دبیره و کشه /کشک پارسی انست و دبیره نبشتن را و کشه کشیدن را ست ودوگواه راستگوی و پذیرای سخن داردیکی بیرونی خوارزمی و دگر
سگالنده جنگان دلیران بلوچ
به مکران نگهدار ایران بلوچ
چو خواهان خون سیاوش شدند
... [مشاهده متن کامل]
پی کین بهمراه اشکش شدند
چو اسپان دیزه چمانده بلوچ
ز تورانیان کین ستانده بلوچ
بیرونی هنگام سخن از هفت کشور ( اقلیم ) زمین گوید
پارسیان هفت بخش کرده به زمین اندر گردِ هر بخش یکان یکان پره ای کشیده ، هریک را �کَشور/کَشخر�خوانند وکشور از �کَشَستَه �آیدو بزبان ایشان خط است
این سخن را روشنگری اینست که:
( با� دبیره�� نبشته�� نبیسند� و با �کش� �کشسته� �کشند� وعرب بدین هردو خط گوید ) .
درسخن بیرونی � کشور از کشسته� است چنانکه دفتر از نبشته است جای آنکه گوید � کشور از کش� است چنانکه دفتر از نوشته است
دبیره ( نبشتن را ) =کش ( کشیدن را در هندسه و نگارگری )
نبشته=کشسته
نبیسند =کشند
و اگربپرسند که چگونه ان نبشته و این کشسته است ؟ همانگونه که ان نبیسند و این کشندگردیده و کش کشسته چون شکن شکسته است
خوشبختانه هنوز واژگان پهلوی بسیاری نزد مردم ایران مانده وبهترین نگهبان ان خوبان بلوچاند و این واژه را همانگونه که بوده نگاه داشته اند . سزاوار و شایگانند که در شاهنامه فردوسی بدان زیبایی انان را ستوده
هم از پهلوی پارس کوچ و بلوچ
سگالنده جنگ و براورده خوچ
کسی در جهان پشت ایشان ندید
برهنه یک انگشته ایشان ندید
خط مقدم = مرز پیشرو یا مرز پیشگام یا مرز پیشتاز
که مرز پیشتاز درست تر است
یا سمیره پیشتاز یا سمیره پیشرو
به پیج اینستاگرامی تاریخی من تشریف بیارید
http://instagram. com/TarikhIranika
دپیرا یا دیپیرا یا میشود دپیره نوشت
شوربختانه پسوند آ پس از اسلام به ه دگرگون شده. پسرعموهای آرین ما در اروپا از پسوند آ بکارگیری میکنند و همچنین آرینهای هند
به کانالهای تلگرامی ما درباره گفتمان درباره واژه ها بفرمایید بیایید
@parsic
@iranika
@razvary
@mitradad
@zorvan
دپیرا یا دپیره نه دبیره. این واژه را سومریها هم داشتند
این واژه عربی است و پارسی آن کران یا کرانه است
در دو جا به کار برده میشود یکی برای حروف الفبا گویند و دیگری را در خوشنویسی به کار میبرند برای مثال میگویند که فلان کس خط خوبی دارد
درود ُ سپاس
به جای خط در هندسه، می توان از تکواژ پارسی"خَش" بهره برد که معنای خط یا خراش روی پوست یا هر چیز دیگری را دارد.
خش = خط / خش خمیده / خش شکسته /
نیم خش = نیم خط
پاره خش = پاره خط
خش خشی = خط خطی
خشهای همسو = خطهای موازی
تار . . رشته . . . پی
مرز
واژه ی �خط� در پارسی آرش های گوناگونی یافته است. افزون بر آنچه در برابرهای یاد شده در بالا آمده و پیشنهاد دیگر کاربران، �خط� را می توان به آرشِ �مرز� نیز بکار برد. برای نمونه:
مرز تنگدستی ( بجای �خط فقر� )
اثرقلم
نویسه
نویسه پارسی را نه تنها برای نوشتن بکار میبرند که کاربرد هنری و آراستن را هم دارد
واژه خط برگرفته از واژه ایرانی کهن "کت" است که به زبان تازیان راه یافت و سپس درسده های میانه به دست دبیران ایرانی به گونه کتب درآمده وبر پایه ای که سیبویه - دبیر ایرانی گذارده بود صرف شد
سمیره، کشه، بژه، آهوک
خط : دراصل این کلمه معرب کلمه خش فارسی می باشد زیرا درقدیم برای نوشتن مطالب مجبور بودند بر روی الواح گلی ایجاد خش کنند.
خط: [اصطلاح مداحی ]اصطلاح غلطی ست که برخی مداحان به جای اصطلاح ادبی "بیت" به کار می برند. مثلاً می گویند: "چند خط، شعر خواندم!"
خط بر نیاورده: برگونه ها موی نیاورده
خط نیاورده به تو عمر هنوز
این قضا بر سرت آخر که نوشت
( لباب الالباب ص ۵۳٠ )
خط: [ اصطلاح در تداول عامه]خط اتوبوس داخل شهری , خط اتوبوس داخل شهری.
( ( به تجریش که رسید از این و آن سراغ خط توپخانه را گرفت و پیدا که کرد اتوبوس داشت راه می افتاد. ) )
... [مشاهده متن کامل]
( ( عادت می کنیم ، زویا پیرزاد ، چاپ 23 ، 1390 ، ص 152. ) )
خط: رمز و نشانه
خط هر اندیشه که پیوسته اند
بر پر مرغان سخن بسته اند
معنی: هر اندیشه و مطلبی که به آن دست یافته و رسیده اند برای تفهیم و ابلاغ آن از سخن استفاده کرده اند.
شرح مخزن الاسرار نظامی، دکتر، برات زنجانی، ۱۳۷۲، ص ۲۳۷.
اثر نقطه های نوک قلم که ممتد و به هم پیوسته است و انواع و اقسام گوناگونی دارد که معروفترین انها خط راست و خط منحنی و خط شکسته خط خط خطی و در هم آمیخته است
خط جاده و طریقی که بر اثر گام های پیوسته رهگذران ممتد گردیده و اثر بر زمین گذاشته است
کشه، تالی ، راسه ، دیپ، راه ، مسیر، باند، دبیره ، سمیره
کشک
باکسرکاف وسکون شین کلمه ای است بلوچی ومعنی آن خط می باشدبایددانست بلوچی یکی ازلهجه های ایرانی است )
راستا ، کران
راستا
راسه ( هندسه ) ، راسته ( ترابری )
این واژه اربی است و پارسی آن اینهاست:
دیپ dip ( پهلوی ) این واژه در پارسی دری دبیره شده است.
پالی ( سنسکریت )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٤)