خطاب کردن


مترادف خطاب کردن: صدازدن، مخاطب قرار دادن، نامیدن، سرزنش کردن، عتاب کردن، مورد عتاب قرار دادن

معنی انگلیسی:
call, to address, to speak

لغت نامه دهخدا

خطاب کردن. [ خ ِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) مکالمه کردن. رویاروی سخن گفتن. ( ناظم الاطباء ). || مورد حکم قرار دادن :
بر خطاها مگر خدای نکرد
با تو اندر خطاب خویش خطاب.
ناصرخسرو.
|| حکم کردن :
سعدیا گر بجان خطاب کند
ترک جان گیر و دل بدست آرش.
سعدی.
گر بمحشر خطاب قهر کند
انبیارا چه جای معذرتست.
سعدی ( گلستان ).
|| عنوان دادن :
پیش وزیر با خطر و حشمتم بدانک
میرم همی خطاب کند خواجه خطیر.
ناصرخسرو.

فرهنگ فارسی

مکالمه کردن روباروی سخن گفتن

مترادف ها

address (فعل)
مخاطب ساختن، درست کردن، خطاب کردن، نشانی دادن، قراول رفتن، دستور دادن، اداره کردن، عنوان نوشتن، سخن گفتن، متوجه کردن

فارسی به عربی

عنوان

پیشنهاد کاربران

سخن بستن.
نمونه : رئیس جمهور مردم را خطاب کرد.
برابر پارسی : فرنشین مردم سالاری ، مردم را به سخن بست.
نشان رفتن
مورد خطاب قرار دادن

بپرس