خطیب

/xatib/

مترادف خطیب: خطبه خوان، سخنران، سخنگو، متکلم، ناطق، نطاق، واعظ

متضاد خطیب: مستعمع

برابر پارسی: سخنران، سخنور

معنی انگلیسی:
orator, preacher

فرهنگ اسم ها

اسم: خطیب (پسر) (عربی) (تلفظ: khatib) (فارسی: خَطیب) (انگلیسی: khatib)
معنی: سخن ران، آن که در سخنرانی مهارت دارد، آن که خطبهی نماز جمعه را میخواند، ( اعلام ) ) عبدالجواد خطیب [، قمری] خوشنویس، ادیب، خطیب و شاعر متخلص به خطیب و ملقب به لسانالدین فرزند ملاعبدالله تحصیلات خود را نزد بزرگان اصفهان گذراند و امام جمعه اصفهان لقب خطیب به او داد، در اعیاد خطبه میخواند، خط را زیبا مینوشت و معلم خوشنویسی در مدرسهی ملی قدسیه بود، دارای دیوان شعری شامل سه هزار بیت است، ) خطیب اربلی [ قمری] بدرالدین ابوالمعالی محمدبن علی، عالم نظری موسیقی، مدتی در دربار شمسالدین صالح از ملوک ارطقی ماردین به سر برد، از آثار اوست: جواهر النظام فی معرفة الانعام در موسیقی، که در سال قمری آن را به نظم درآورد )، رسالة فی تعریف العلوم، ) خطیب اسکافی [قمری] فقیه، ادیب و لغوی ایرانی، در اصفهان به دنیا آمد، ابتدا کفشگر بود سپس خطیب ری شد، در علم فقیه از محضر قفال مروزی بهره برد، در نحو و ادب و لغت نیز تبحر داشت، بنا به قول سمعانی ابتدا از اصحاب رأی بود سپس از اصحاب حدیث گردید، ابومنصور سمعانی از او روایت میکرد، از آثار اوست: مبادی اللغة العربیة، نقدالشعر، لطف التدبیر فی سیاسة الملوک، العزّة، و درةالتنزیل و غرّة التأویل فی الآیات المتشابهة، ) خطیب بغدادی [ قمری] ابوبکر احمدبن علی بن ثابت معروف به حافظ شرق، تاریخ نگار، حافظ حدیث، ادیب و فقیه عرب، از مردم حوالی بغداد بود و در همان جا نشو و نما یافت به بصره، نیشابور، اصفهان، همدان و دمشق سفر کرد و علم آموخت سپس به بغداد بازگشت و چون مانند پدرش خطیبی را پیشه خود کرد به خطیب بغدادی معروف شد، ابتدا مذهب حنبلی داشت، ولی بعد به مذهب شافعی درآمد و همین باعث دشمنی حنبلیها نسبت به او شد، نزد قائم خلیفه و وزیرش، ابن مسیلمه، تقرب داشت، سرانجام در بغداد درگذشت، از آثار اوست: تاریخ بغداد، الکفایة فی معرفة اصول علم الروایة، تقییدالعلم، الجامع الاخلاق الراوی والسامع، والمتفق والمفترق، ) خطیب تبریزی [، قمری] ابوزکریا یحیی بن علی بن محمد تبریزی، شاعر، ادیب و لغوی ایرانی معروف به خطیب در تبریز به دنیا آمد در بغداد نشو و نما یافت و از محضر عالمانی چون ابوالعلاء معری، ابوالقاسم الرقی و ابومنصور جوالیقی بهره برد و علوم زمان را فرا گرفت به مصر سفر کرد و پس از چندی به بغداد بازگشت و به تدریس و تولیت کتابخانه و ریاست علوم ادبی نظامیه آن شهر مشغول شد، گفتهاند بسیار شراب مینوشید و به شادخواری معروف بود به همین دلیل مانند استادش ابوالعلاء معری همواره مورد طعن متشرعان قرار میگرفت، وی در بغداد درگذشت، از آثار اوست: شرح حماسه ابی تمام، شرح دیوان متنبی، شرح دیوان ابوالعلاء معری موسوم به سقط الزند، و شرح معلقات سبع، اشعاری نیز به زبان عربی دارد، ) خطیب قزوینی [، قمری] ابوالمعالی جلالالدین محمدبن عبدالرحمان، قاضی، خطیب، فقیه و ادیب ایرانی تبار، معروف به خطیب قزوینی و خطیب دمشقی، اصلش از قزوین و مولدش موصول بود به روم و مصر و شام سفر کرد به ادبیات فارسی، ترکی و عربی مسلط بود و مدتها قاضی مصر، قاضی و خطیب دمشق و قاضی القضاة آناتولی بود، مردی فصیح، خوش خط و کریم بود و بیشتر مال خود را انفاق میکرد، از آثار اوست: تلخیص المفتاح و الایضاح ( شرح تلخیص المفتاح )
برچسب ها: اسم، اسم با خ، اسم پسر، اسم عربی

لغت نامه دهخدا

خطیب. [ خ َ ] ( ع ص ) خطبه خوان . ( منتهی الارب ). آنکه خطبه نماز می خواند. ( یادداشت بخط مؤلف ). ج ، خُطَباء :
کانک قائم فیهم خطیباً
و کلهم قیام للصلوة.
ابن انباری.
ما بسازیم یکی مجلس امروزین روز
چون برون آید از مسجد آدینه خطیب.
منوچهری.
رسم خطبه را و نماز را که خطیب بجا آورد. ( تاریخ بیهقی ). خطیبی کریه الصوت خود را خوش آواز پنداشتی. ( گلستان سعدی ). || دانا در خطابت. ( منتهی الارب ). ناطق. سخنور. ( یادداشت بخط مؤلف ). ج ، خُطَباء :
خطیبان همه عاجز اندر خطابش
هژبران همه روبه اندر غبارش.
ناصرخسرو.
هر آنگه کزو ماند عاجز خطیب
فزاید بر او بی سعالی سعال.
ناصرخسرو.
مسعودسعدسلمان در بزم و رزم تو
جاری زبان خطیب و نبرده سوار باد.
مسعودسعدسلمان.
درون کام نهان کن زبان که تیغ خطیب
برای نام بود در برش نه بهر وغا.
خاقانی.
خرد خطیب دل است ودماغ منبر او
زبان بصورت تیغ و دهان نیام آسا.
خاقانی.
صبوحی زناشوئی جام و می را
صراحی خطیبی خوش الحان نماید.
خاقانی.
جاه را بردار کردم تا فلک گفت ای خطیب
نائب من باش اینک تیغ اینک گوهرم.
خاقانی.
من این رندان و مستان دوست دارم
خلاف پارسایان و خطیبان.
سعدی ( طیبات ).
خطیب سیه پوش شب بی خلاف
برآورد شمشیر روز از غلاف.
سعدی ( بوستان ).
- خطیب الهی ؛ هاتف غیبی. ( ناظم الاطباء ).
آواز این خطیب الهی تو نشنوی
کز جوش غفلت است ترا گوش دل گران.
خاقانی.
- خطیب القوم ؛ بزرگ قوم که با سلطان در حوائج ایشان گفتگو کند. ( ناظم الاطباء ).
|| شخصی که قاری قرآن باشد. || شخص موحد. ( ناظم الاطباء ).
- خطیب الانبیاء ؛ پدرزن حضرت موسی که حضرت شعیب باشد. ( از ناظم الاطباء ).
- خطیب سحر ؛ خروس سحرخوان :
دیدم صف ملائکه چرخ نوحه گر
چندانکه آن خطیب سحر در خطاب شد.
خاقانی.
- خطیب فلک ؛ ستاره مشتری. ( ناظم الاطباء ).
- رجل خطیب ؛ مردی که نیک خطبه خواند. ( ناظم الاطباء ).

خطیب. [ خ َطْ طی ] ( ع ص ) مرد که خواستگاری زن کرده باشد. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ) ( اقرب الموارد ). ج ، خِطِّیبون.بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

دمشقی جلال الدین محمد بن عبدالرحمن شافعی قزوینی خطیب جامع دمشق و دانشمند ( ف. ۷۳۹ ه. ق . ) از آثار او تلخیص المفتاح و ایضاح است .
( صفت ) ۱ - مرد خطبه خوان سخنران . ۲ - واعظ . جمع : خطبائ ( خطبا ) .
ابوالفرج بن عبدالقادر بن صالح بن عبدالرحیم خطیب : از بزرگان شافعی در عصر خود بود مولد و وفاتش بدمشق اتفاق افتاد .

فرهنگ معین

(خَ ) [ ع . ] (ص . ) واعظ ، سخنران . ج . خطباء.

فرهنگ عمید

۱. کسی که خطبه می خواند.
۲. سخنران.

گویش مازنی

دانشنامه عمومی

خطیب (عربستان). خطیب یک منطقهٔ مسکونی در عربستان سعودی است که در استان جازان واقع شده است. [ ۱]
عکس خطیب (عربستان)

خطیب (محله). یکی از قدیمی ترین محله های تبریز است. این محله از باغ شهرهای غرب تبریز بوده است. بنای محله خطیب به خطیب تبریزی معروف به صدرالدین برادر تاج الدین تبریزی منسوب است. [ ۱]
محله خطیب در زمان مشروطه
محله خطیب در زمان مشروطه نیز بسیار تاثیر گذار بود و ستارخان چندین بار برای سازماندهی نیروها شخصا در این محله حضور یافته بود. بی شک از نقش تاثیر گذار مجاهدین محله خطیب در زمان مشروطه نمی توان چشم پوشی کرد. [ ۲]
اهمیت ژئوپلیتیک محله خطیب
محله خطیب به خاطر قرارگیری در کنار جاده مواصلاتی تبریز به دیگر شهرها در آن زمان، از نظر ژئوپلیتیک نیز دارای اهمیت ویژه ای بود.
یحیی بن علی تبریزی
با کُنیهٔ ابوزکریا، شهرت یافته به ابن خطیب تبریزی ( ۱۰۳۰ - ۲۳ دسامبر ۱۱۰۵ ) ( نسب: یحیی بن علی بن محمد بن حسن شیبانی ) زبان شناس و شاعر عربی برجستهٔ ایرانی در سده سدهٔ پنجم هجری بود که برای اثرش دیوان حماسه شناخته می شود.
فرش دستباف تبریز ( طرح خطیبی )
هرکسی که کم و بیش با فرش تبریز آشنایی دارد. بطور قطع و یقین طرح خطیبی را شنیده و نقوش پر رنگ و زیبای آن را دیده و ستوده هست. خطیبی بیش از 50  % فرش های بازار تبریز را بخود اختصاص داده است. یکی از دلایل این امر، طراحی شدن برای رج شمار های مختلف می باشد بطوریکه از رج 30 تا رج 60 را شامل می باشد. این یعنی هر کسی با هر بودجه و قدرت خریدی امکان تهیه طرح خطیبی دلخواه خود را دارد. قالیچه طرح خطیبی که دارای 55 رج می باشد یعنی این که در هر یک سانتی متر به طور استادانه ای 8 گره بافته شده است. همچنین استفاده از ابریشم در نخ تار ( چله ) ، متن حاشیه، متن اصلی فرش، گل ها. و بوته ها سبب بوجود آمدن محصول 90% ابریشمی شده است. استفاده از پشم اندک در این محصول به دلیل ایجاد نقوش برجسته در متن فرش می باشد.
یکی از دلایلی که این طرح را در بازار بسیار فراوان کرده ، کثرت طراحان کوچه بازاری فعال در این زمینه می باشد. که به راحتی با عوض کردن چند گل در متن یا حاشیه محصول ، طرح جدیدی را خلق میکند . گاهاً این نتیجه بسیار مطلوب تر از طرح اصلی و گاها طرحی خلق می شود که هزینه های تولید محصول را تلف میکند. البته داشتن رنگ آمیزی های متفاوت برای این طرح نیز دلیلی برای زیاد بودن این طرح در بازار می باشد. که هرکسی که شناخت کمی از فرش داشته باشد. میتواند با تغییر کارت رنگ فرش ، محصولی متفاوت از لحاظ رنگ آمیری ولی مشابه در طرح تولید کند.
عکس خطیب (محله)عکس خطیب (محله)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

رجوع شود به:خطابه

مترادف ها

orator (اسم)
سخنور، سخن ران، خطیب، ناطق، سخن پرداز

preacher (اسم)
خطیب، واعظ

prolocutor (اسم)
سخنگو، خطیب، متکلم

فارسی به عربی

کتیب

پیشنهاد کاربران

Orator
Preacher
Prolocutor
در زبان ایل بزرگ عرب استان فارس
خَطیبْ = سخنران
خَطّیبِه = نامزد، به خواستگاری رفتن
خطیبتی = نامزدم، نامزد من
سخنوران و چاپلوسان دربار ( در اشعار )

بپرس