خفتگان

لغت نامه دهخدا

خفتگان. [ خ ُ ت َ/ ت ِ ] ( اِ ) ج ِ خفته. خوابیده ها. نیام :
خفتگان را ببرد آب چنین است مثل
این مثل خوار شد و گشت سراسر ویران
از پی آنکه مرا تو صله ها دادی و من
اندر آنوقت بخیمه در و خوش خفته سنان.
فرخی.
- امثال :
خفتگان را آب برد.

فرهنگ فارسی

جمع خفته خوابیده ها

پیشنهاد کاربران

در مسیحیت از عبارت خفتگان به معنای خفتگان در مسیح یا مسیحیانی که مرده اند استفاده می شود.
این عقیده که آنهایی که در مسیح هستند مرگ برایشان به معنای خوابیدن در مسیح است. ً
خوابیدگان, خوابیده ها, �جمع کلمه خفته�

بپرس