خفه کردن


معنی انگلیسی:
asphyxiate, choke, stifle, strangle, suffocate, flood, garrote, silence, smother, throttle, to suffocate, to strangle, to drown, to damp or extinguish, to suppress

لغت نامه دهخدا

خفه کردن. [ خ َ ف َ / ف ِ ک َ دَ ]( مص مرکب ) گلو فشردن. خپه کردن. راه نفس کسی را با فشار دست یا فروبردن چیزی در دهان و حلق گرفتن تا بمیرد. خبک کردن. خپه کردن. || چیزی بر سر آتشدان ( سماوری ) گذاردن تا آتش درون بمیرد. با سد کردن منافذ هوا آتش را کشتن : سماور را خفه کرد. || در پرده و نهانی مال کسی را به بهای کم خریدن.چون : فلانی را فلانکس خفه کرد. || تپانیدن.بتپانیدن. بیش از ظرفیت چیزی آنرا پر کردن. || سد باب حیات چیزی کردن ، چون : عشقه نهال را خفه کرد. || بدار آویختن. ( یادداشت بخط مؤلف ) ( ناظم الاطباء ) : مرد خود مرده بود که جلادش رسن بگلو افکنده بود و خفه کرده. ( تاریخ بیهقی ).

فرهنگ فارسی

گلو فشردن خپه کردن

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] خفه کردن، کشتن با بند آوردن راه تنفس می باشد. از آن در باب صید و ذباحه و قصاص سخن گفته اند.
اگر کسی تنفّس دیگری را به مقداری بند آورد که برای امثال او غالباً مرگ آور نیست، ولی او بمیرد، با داشتن قصد کشتن وی قصاص ثابت می گردد و بدون قصد کشتن یا مشتبه بودن قصد، دیه ثابت است. اگر با دست یا طناب و مانند آن گلوی کسی را بفشرد تا جان دهد یا قبل از جان دادن رها کند، لیکن بر اثر آن زمین گیر شود و بمیرد، قتل عمد به شمار می رود و قصاص ثابت است. حیوانی که توسط سگ شکاری خفه شده حلال نیست.

مترادف ها

dumb (فعل)
خفه کردن، لال کردن، خاموش کردن

throttle (فعل)
خفه کردن، گلو را فشردن، جلو را گرفتن، جریان بنزین را کنترل کردن

silence (فعل)
ارام کردن، ساکت کردن، خفه کردن، خاموش کردن

choke (فعل)
خفه کردن، بستن، مسدود کردن

asphyxiate (فعل)
خفه کردن، مختنق کردن

stifle (فعل)
فرو نشاندن، خفه کردن، خاموش کردن

strangle (فعل)
خفه کردن، مختنق کردن، طناب انداختن، گلوی کسی را فشردن

smother (فعل)
خفه کردن، خفه شدن، خاموش کردن، در دل نگاه داشتن

thug (فعل)
خفه کردن

squash (فعل)
خفه کردن، خمیر شدن، له کردن، کوبیدن و نرم کردن

burke (فعل)
کشتن، خفه کردن

scrag (فعل)
خفه کردن، بدار اویختن، گلوی کسی یا چیزی را گرفتن

shush (فعل)
ساکت کردن، خفه کردن، هیس گفتن

string up (فعل)
خفه کردن، بدار اویختن

فارسی به عربی

اختناق , اخرس , اخنق , اطفا , بلل
( خفه کردن (سرکوب کردن ) ) إخْمادٌ

پیشنهاد کاربران

strangle
Suffocated
stifle
خفه شدن،
خفه کردن
e. g. she had been stifled with a pillow
با یک متکا او را خفه کرده بودند.

بپرس