خلف

/xalaf/

مترادف خلف: بازمانده، بدل، جانشین، عوض، فرزند، صالح، نیکوکار، شایسته | بطلان، ضد، نقض، خلاف وعده کردن، به وعده وفا ن کردن، دروغ، دروغ گفتن | پس، پشت، ظهر، عقب، ورا ، واپس، وارث

متضاد خلف: پیش، مورث

برابر پارسی: فرزند، بازمانه، جانشین

معنی انگلیسی:
descendant, successor, son, breach, back, hind part

فرهنگ اسم ها

اسم: خلف (پسر) (عربی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: khalaf) (فارسی: خَلف) (انگلیسی: khalaf)
معنی: جانشین، فرزند صالح، شایسته، صالح، ( به مجاز ) پیروی کننده از پدر در اخلاق و کردار، ( در قدیم ) فرزند
برچسب ها: اسم، اسم با خ، اسم پسر، اسم عربی، اسم مذهبی و قرآنی

لغت نامه دهخدا

خلف.[ خ َ ] ( ع اِ ) سپس. نقیض قدام. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ) ( از اقرب الموارد ). پشت. وراء. ( یادداشت بخط مؤلف ) . || بعد. پس. ( منتهی الارب ) : له معقبات ٌ من بین یدیه و من خلفه یحفظونه من اءَمر اﷲان اﷲ لایغیر ما بقوم حتی یغیروا ما باءَنفسهم. ( قرآن 11/13 ). اًِلا من ارتضی ̍ من رسول فانه یسلک من بین یدیه و من خلفه رصداً. ( قرآن 27/72 ). فرحین بما آتی̍هم اﷲ من فضله و یستبشرون بالذین لم یلحقوا بهم من خلفهم اءَلا خوف علیهم و لا هم یحزنون. ( قرآن 170/3 ).
غرقه اندر غفلت و در قال و قیل
ننگش آید آمدن خلف دلیل.
مولوی.
|| گروهی که پس گروه دیگر آیند. یقال : هولاء خلف سوء. || سخن تباه. خطا. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ). یقال : سکت الفاً و نطق حلفاً؛ یعنی از هزار کلمه سکوت کرد و چون بزبان آمد سخن خطا گفت : هوالردی من القول المخالف بعضه بعضاً. ( اساس الاقتباس ).
- قیاس خلف ؛ اصطلاحی است منطقی. رجوع به قیاس خلف در این لغت نامه و اساس الاقتباس صص 319-324 شود.
|| دم تبر و سر آن. || کسی که در وی خیر نباشد. || فرزند بد. || فرزند صالح. یقال هو خلف صدق من ابیه. ( این کلام وقتی گفته می آید که فرزندی بجای پدر نشیند و چون او رفتار کند ). || جمعی که رفته باشند از قبیله ای. || جمعی که حاضر باشند از قبیله ای . || تبر کلان. || تبر که یک سر داشته باشد. ( از منتهی الارب )( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ) ( از اقرب الموارد ). || سر استر. || نسل. || کوتاه ترین استخوانهای پهلو. ( از منتهی الارب ) ( ازتاج العروس ) ( از لسان العرب ). ج ، خُلوف.
- اضلاع خلف ؛ عظام خلف.
- عظام خلف ؛ اضلاع زور.
|| جایگاهی که شترانی را در آنجا بازدارند. || ماورای خانه. || خیک کهنه شیر. || ( اِمص ) آب بر کشی از چاه. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ).

خلف. [ خ َ ] ( ع مص ) آب برکشیدن برای اهل خود. یقال : خلف لاهله خلفاً. || تباه گشتن نبیذ. || تخلف کردن از یاران. یقال : خلف عن اصحابه. || خوی بد گرفتن.یقال : خلف عن خلق ابیه. || خلیفه و جانشین گردیدن. یقال : خلف فلانا فی اهله. || جانشین کسی گردیدن که بر اثر هلاک او عوض ندارد، مانند پدر و مادر و برادر و در اینجا با کلمه علی متعدی میشود. ( از منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ). یقال : خلف اﷲ علیک ؛ یعنی خدا جانشین پدر یا هر گمشده تو شود و در همین معنی است خلف اﷲ علیک خیراً و«خلف اﷲ علیک بخیر». || جانشین گردیدن ازهلاک چیزی که عوض دارد و با «لام » متعدی می گردد. یقال : خلف اﷲ لک و با «علی » در مال و امور شبیه به آن.بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

ابن احمد از خاندان صفاری امیر سیستان ( جل. ۳۵۲ - خلع ۳۹۲ - ف. ۳۹۹ ه. ق . ) محمود غزنوی او را مغلوب کرد و بجوز جانان و سپس بقعله گردیز فرستاد و وی بدانجا در گذشت .
۱ - (مصدر ) خلاف کردن وعده وفا نکردن بوعده . ۲ - دروغ گفتن . ۳ - اثبات مطلوب است بابطال نقیض آن . یا قیاس خلف . قیاسی است که منظور از ترتیب آن اثبات مطلوب است بابطال نقبض آن : اگر ( حیوان نامی ( نشو نما کننده ) است ) ) درست نمیباشد (( غیر نامی ) ) درست خواهد بود اگر (( چهار زوج است ) ) درست نباشد (( غیر زوج ( فرد ) ) ) درست خواهد بود .
نحصری

فرهنگ معین

(خُ ) [ ع . ] (مص ل . ) ۱ - وفا نکردن به عهد. ۲ - دروغ گفتن .
(خَ ) [ ع . ] (ق . ) واپس .
(خَ لَ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - جانشین ، بازمانده . ۲ - فرزند، فرزند شایسته . ج . اخلاف .

فرهنگ عمید

پشتِ سر، عقب.
۱. ویژگی فرزند خوب و صالح.
۲. [مقابلِ سلف] ازپس آینده.
۳. جانشین.
۴. [قدیمی، مجاز] بدل، عوض.
۵. (اسم ) [قدیمی] فرزند.
۱. برخلاف وعده عمل کردن.
۲. (صفت ) [قدیمی] نادرست.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی خَلَفَ: جانشین شد
معنی خَلْفٌ: جانشین
معنی أَخْلَفْتُکُمْ: با شما خلف وعده کردم
معنی أَخْلَفُواْ: خلف (وعده) کردند
معنی أَخْلَفْتُم: خلف وعده کردید
معنی مَا أَخْلَفْنَا: خلف وعده نکردیم - تخلف نکردیم
معنی وَعْدَ: وعده (کلمه "وعد" بدون همراهی با کلمه وعید هم معنای وعده خیر می دهد و هم به معنای وعده شر . ولی اگر هر دو با هم در کلامی بیایند ، وعد به معنای وعده خیر ، و وعید به معنای وعده شر خواهد بود.لذا خلف وعده مقبوح و زشت است ولی خلف وعید نشانه ی کرم و لطف به ...
معنی وَعْدَکَ: وعده ی تو (کلمه "وعد" بدون همراهی با کلمه وعید هم معنای وعده خیر می دهد و هم به معنای وعده شر . ولی اگر هر دو با هم در کلامی بیایند ، وعد به معنای وعده خیر ، و وعید به معنای وعده شر خواهد بود.لذا خلف وعده مقبوح و زشت است ولی خلف وعید نشانه ی کرم و لط...
معنی وَعْدَهُ: وعده ی او (کلمه "وعد" بدون همراهی با کلمه وعید هم معنای وعده خیر می دهد و هم به معنای وعده شر . ولی اگر هر دو با هم در کلامی بیایند ، وعد به معنای وعده خیر ، و وعید به معنای وعده شر خواهد بود.لذا خلف وعده مقبوح و زشت است ولی خلف وعید نشانه ی کرم و لط...
معنی وَعِیدِ: وعده شرّ - وعده عذاب (کلمه "وعد" بدون همراهی با کلمه وعید هم معنای وعده خیر می دهد و هم به معنای وعده شر . ولی اگر هر دو با هم در کلامی بیایند ، وعد به معنای وعده خیر ، و وعید به معنای وعده شر خواهد بود.لذا خلف وعده مقبوح و زشت است ولی خلف وعید نشانه...
معنی مُخَلَّفُونَ: برجای ماندگان (کلمه مخلفون اسم مفعول از ماده خلف است که به معنای باقی گذاردن برای بعد از رفتن است )
تکرار در قرآن: ۱۲۷(بار)

[ویکی فقه] خلف (ابهام زدایی). خلف ممکن است اسم برای اشخاص ذیل باشد: • خلف بن ابی القاسم براذعی، بَراذِعی ، ابوسعید خلف بن ابی القاسم اسدی قیروانی ، فقیه مالکی سده چهارم، و مؤلف کتاب التهذیب • خلف بن عباس زهراوی قرطبی، ابوالقاسم خلف بن عباس زهراوی قرطبی، از پزشکان نامدار قرن چهارم هجری• خلف بن مسلم بن عوسجه، یکی از نوجوانان شهید در کربلا
...

دانشنامه عمومی

خلف (درمیان). خلف روستایی در دهستان میاندشت بخش مرکزی شهرستان درمیان استان خراسان جنوبی ایران است.
بر پایه سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال ۱۳۹۰ جمعیت این روستا ۳۸۶ نفر ( در ۱۱۲ خانوار ) بوده است. [ ۱]
این روستا در دل کوهستان واقع شده و طبیعتاً آب و هوایی کوهستانی دارد. روستا با مرکز شهرستان حدود۳۶ کیلومتر فاصله دارد و فاصلهٔ آن با مرکز استان ( بیرجند ) حدود ۹۵ کیلومتر می باشد. شغل اصلی مردم روستا کشاورزی است و محصول عمده آنها زرشک می باشد. تقریباً تمامی اهالی در کنار کشاورزی به کار دامداری نیز اشتغال دارند که به دلیل خشکسالیهای اخیر از رونق دامداری کاسته شده و ساکنان تنها تعداد کمی دام را برای مصارف خویش نگهداری می کنند.
ساکنان روستا پیرو مذهب اهل سنت و جماعت ( حنفی ) می باشند و به زبان عربی صحبت می کنند البته با گذر زمان و نفوذ زبان فارسی بسیاری از لغات عربی به فراموشی سپرده شده اند.
عکس خلف (درمیان)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

جدول کلمات

عقب, پس, پشت سر, به فتح خا و لام میشود فرزند

مترادف ها

successor (اسم)
قائم مقام، جانشین، خلف

فارسی به عربی

وریث

پیشنهاد کاربران

کلمه ( خلف ) در مقابل ( امام ) و یا ( قدام ) به معنای پشت سر است ، این معنای اصلی این ماده است و در سایر مشتقّاتی که از این ماده منشعب شده نیز این معنا نهفته ، مثلا وقتی گفته می شود: ( خلف اباه - پدر خود
...
[مشاهده متن کامل]
را خلف شد ) معنایش این است که به جای او نشست ، او از دنیا رفت و وی بعد از او زنده بماند. و همچنین وقتی گفته می شود: ( اخلف وعده - خلف کرد وعده خود را ) معنایش این است که وعده خود را پشت سر انداخت . و وقتی گفته می شود: ( فلان مات و خلف ابنا - فلانی مرد و فرزندی خلف گذاشت ) معنایش این است که فرزندی پشت سر نهاد، و رفت ، و وقتی گفته می شود: ( فلان استخلف فلانا - فلانی از فلان کس خواست تا خلیفه اش باشد ) معنایش این است که از او خواست تا پس از غیبت و یا مرگش و یا به عنایت دیگری نایب او باشد، مانند خلیفه قرار گرفتن آدم به وسیله خدا در زمین . و نیز وقتی گفته می شود ( فلان خالف فلانا او تخالفا - فلانی با فلان کس ‍ مخالفت و یا با یکدیگر مخالفت کردند ) معنایش این است که در عقیده و یا عمل از هم جدا شدند، کانّه هر یک دیگری را پشت سر انداخت . و معنای ( تخلف عن امره - تخلف ورزید از امر او ) این است که امر او را پشت سر انداخت و به آن عمل نکرد. و معنای ( اختلف القوم فی کذا - مردم در فلان موضوع اختلاف کردند ) این است که یکدیگر را پشت سر انداختند. و معنای ( اختلف فلان الی فلان - فلانی به نزد فلانی اختلاف کرد ) این است که پی در پی نزد او آمد و شد کرد. ( ترجمه ی تفسیر المیزان )

هوالعلیم
خَلَف:جانشین صالح _ و_
خَلف:جانشین ناصالح_
خلف : پشت؛بعد
عقب یا پشت
پشت یا عقب
جانشین
پشت عقب
خلف خان از نوادگان بلی خان بزرگ پسر خلیل خان ایل بیگی بختیاروند پسر
جهانگیر خان بختیاروند ایلخان
روستا های
کوشک خلف سفلی.
کوشک خلف علیا.
کوشک خلف دیمه درب.
کوشک خلف راه خدا

...
[مشاهده متن کامل]

در دهستان جهانگیری شمالی*زیلایی *
محل سکونت طوایف ایل منجزی بهداروند
امروزه این روستاها خالی از سکنه هستند

بپرس