خمش

/xameS/

مترادف خمش: تاب، چم

معنی انگلیسی:
angle, bend, bias, bight, bow, buckle, decline, deflection, leaning, loop, sway, curvature, diffraction

لغت نامه دهخدا

خمش. [ خ َ ] ( ع مص ) خراشیدن روی. || زدن. || طپانچه زدن. || بریدن عضوی. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ) ( از اقرب الموارد ).

خمش. [ خ َ ] ( ع اِمص ) خراشیدگی. پوست رفتگی. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ). ج ، خُموش.

خمش. [ خ َ م ُ ]( ص ) خاموش. ساکت. صامت. ( ناظم الاطباء ) :
بداندیش گرگین شوریده هش
به یکسو به بیشه درآمد خمش.
فردوسی.
تا زبانت خمش نشد از قول
ندهد باز نطقت ایزد بار.
سنائی.
|| ستور رام شده. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

خاموش
(صفت ) ۱ - ساکت بیصدا. ۲ - بی زبان گنگ . ۳ - آرام . ۴ - چراغ یا آتش که نور و حرارت آن از میان رفته منطقی . ۵ - ( اسم ) ساکت باش . : ( (( روباه ) گفت : خاموش . که اگر حسودان بفرض گویند (روباه ) شتر است و گرفتار آیم کرا غم تخلیص من باشد ? ) ) ( گلستان )
خراشیدگی پوست رفتگی

فرهنگ معین

(خَ مُ ) (ص . ) خاموش .

فرهنگ عمید

= خاموش

فرهنگستان زبان و ادب

{flexion} [علوم پایۀ پزشکی] عمل خم کردن یا وضعیتی که در آن یک اندام خمیده است
{bending} [مهندسی عمران] انحنا یافتن عضو سازه براثر فشار

دانشنامه عمومی

در مهندسی مکانیک، چگونگی رفتار یک عضو سازه بر اثر یک نیروی خارجی وارد شده به صورت عمود بر محور طولی آن توسط خمش توصیف و بیان می شود. عضو سازه ای به این صورت فرض می شود که حداقل یک بعد آن در مقایسه با دو بعد دیگر نسبت ۱/۱۰ یا کمتر را داشته باشد. هنگامی که طول عضوی به طور قابل توجه بزرگ تر از عرض و ضخامت باشد، به آن تیر می گویند. یک میله جالباسی را تصور کنید تحت نیروی وزن لباس ها خم شده است، این می تواند مثالی از یک تیر باشد که تحت خمش قرار گرفته است.
هنگامی که یک تیر تحت بار عرضی ( نیرو به صورت عمود بر محور طولی آن وارد شود ) قرار گیرد، باعث ایجاد تنش و تغییر شکل در آن می شود. در وضع شبه ایستایی، مقدار تنش و خیز ایجاد شده در تیر فرض می شود که نسبت به زمان ثابت است. همانطور که در تصویر پیداست، یک تیر افقی که از دو طرف توسط تکیه گاه هایی مهار شده و در وسط آن نیرویی به سمت پایین وارد شده است، موادی که بر روی تیر قرار دارند دچار فشردگی و موادی که در زیر قرار دارند، دچار کشیدگی می شوند.
دو فرم تنش داخلی به هنگام وارد شدن یک بار عرضی شکل می گیرد:
تنش برشی که همسو با نیروی وارد شده است.
تنش فشاری قائم در ناحیه بالایی و تنش کششی قائم در ناحیه زیرین تیر.
در تئوری اویلر - برنولی برای تیرهای لاغر ، یک فرض مهم این است که مقطع هر صفحه بعد از تغییر شکل صفحه باقی می ماند. به عبارت دیگر از هر گونه تغییر شکل ناشی از تنش برشی در طول مقطع صرف نظر می شود. همچنین این توزیع خطی تنها در صورتی قابل اعمال است که تنش ماکزیمم کمتر از تنش تسلیم ماده باشد. برای تنش های بزرگتر از تنش تسلیم ، به مقاله ی خمش پلاستیک مراجعه شود. در حالت تسلیم ، بیشترین تنش در مقطع ( در دورترین نقاط نسبت به محور خنثی تیر ) را قدرت خمشی می نامند. معادله ی اویلر - برنولی برای شرایط شبه استاتیک تیرهای لاغر، همسانگرد و یکنواخت با سطح مقطع ثابت در شرایطی که تحت بار جانبی q ( x ) قرار گرفته باشند به این صورت است:
E I   d 4 w ( x ) d x 4 = q ( x )
که در آن E مدول یانگ ، I ممان اینرسی مساحت سطح مقطع و w ( x ) میزان جابجایی محور خنثی تیر است. بعد از دستیابی به جوابی برای میزان خیز تیر ، گشتاور خمشی ( M ) ، نیروی برشی ( Q ) درون تیر را می توان با روابط زیر محاسبه کرد:
M ( x ) = − E I   d 2 w d x 2   ;     Q ( x ) = d M d x
عکس خمشعکس خمشعکس خمشعکس خمش
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

مترادف ها

silent (صفت)
ساکت، ارام، بی صدا، صامت، خاموش، بی حرف، خمش، خموش

mute (صفت)
ساکت، بی صدا، صامت، گنگ، لال، خمش، خموش، بی زبان، غیر حاکی

فارسی به عربی

انحناء , مرونة

پیشنهاد کاربران

درود
موش به مینوی پنهان و نهان است که در زبان اوستایی به شکل maēša، در زبان سنسکریت به شکل meṣa و در گروه زبانهای PIE به شکلmoysos آمده و در نامگذاری بازی قایم - موشک به کار رفته است.
موشیدن: پنهان شدن
...
[مشاهده متن کامل]

فراموشیدن: پنهان شدن از یاد ( حافظه )
چموش: چ ( پسوند پاد، اسک ) موش ( پنهان ) : سرکش
خموش: خ ( پسوند فشار ) موش ( پنهان ) : خاموش ( خَمُش )
نکته افزودنی: پنهان و نهان از ریشه ( نه ) استند به مینوی نهادن
نهان: نه ( نهادن، نهادینه، نهاد، نهادین ) ان ( پسوند نامواژساز )
پنهان: پ ( پیشوند فشار ( تاکید ) ) نهان
نکته ای دیگر: موشک از ریشه موش نیست وانگه از ریشه موخت ( مخت ) ( Mukt ) است.
واژه موشک از ریشه *mukti मुक्ति وमुक्त mukta به مینوی پرتاب شدن آزاد - رها کردن و فرستادن است. واژه موشک در زبان سنسکریت به صورت *muktaka मुक्तक به مینویmissile آمده است که سپس سبکتر شده و از موکتک به شکل موشک درآمده است.
همچنین واژه مختار از همین ریشه است: مختار: مخت ( آزاد، رها ) ار ( پسوند نامواژساز )
مُخت: مخ ( موخ ( در آموختن ) ، مُغ ( مغ زرتشتی، مغان ) ، مغز، مزگ، مزدا ) ت ( پسوند گواشساز )

بپرس