خمیرترش


معنی انگلیسی:
yeast, leaven, leaven, sourdough, yeast

لغت نامه دهخدا

خمیرترش. [ خ َ ت ُ ] ( اِ مرکب )خمیرمایه. ترشه. ترشه خمیر. ترش خمیر. مایه فتاق. تَخ . مایه خمیر که به خمیر زنند تا نان فطیر نشود. ( یادداشت بخط مؤلف ). رجوع به تحفه حکیم مؤمن شود.

فرهنگ فارسی

خمیر مایه ترشه

فرهنگ عمید

= خمیرمایه

فرهنگستان زبان و ادب

{sourdough} [علوم و فنّاوری غذا] خمیری که با ریزاندامگان های طبیعی موجود در آرد یا با افزودن ریزاندامگان هایی به آن تخمیر شده باشد

مترادف ها

yeast (اسم)
مایه، پودر خمیرمایه، مخمر، خمیر ترش، خمیرمایه، خمیر مایه دار

leaven (اسم)
مایه، خمیر مایه، عامل کارگر، خمیر ترش

sourdough (اسم)
خمیر ترش

فارسی به عربی

خمیرة

پیشنهاد کاربران

بپرس