خنشان

لغت نامه دهخدا

خنشان. [ خ ُ ] ( ص ) مبارک. میمون. خجسته. خنستان. فرخنده. ( برهان قاطع ) ( از ناظم الاطباء ) :
بر تو بادا مبارک و خنشان
عید نوروز و گوسفندکشان.
رودکی.
رجوع به خنشا شود.

فرهنگ عمید

فرخنده، خجسته، مبارک: باد بر تو مبارک و خنشان / جشن نوروز و گوسپندکشان (رودکی: ۵۴۶ ).

جدول کلمات

خجسته ، مبارک

پیشنهاد کاربران

خُنشان ( خُنشا، خُشنان ) - واژه پهلوی ( فارسی میانه )
خُنش: نام نعنا ( عربی: نعناع - mint ) یا پونه ای خوشبو و خوشگوار که در صحرا می روید و در خوشبو کننده ها، طعم دهنده ها، داروسازی و. . . کاربرد دارد!
...
[مشاهده متن کامل]

نام علمی آن: menta , mentaa , mentha
واژه های خشنود ( خشنود ) و خوشایند هم از این واژه وام گرفته شده اند!
توسیع معنایی ( گسترش مینویی ) :
نخست: خوشایند، دلچسب، دلنشین، دلپذیر، خوشگوار، دلنواز -
سرزنده، سردماغ، شاداب، بانشاط، سرحال، دلخوش، سرخوش،
مشعوف، شادمان، خوشحال، خرسند، خشنود، بَشاش
امروزه: مبارک، میمون، شادباش ( شاباش ) ، فرخنده، خجسته، فَریتا، همایون و. . .
رودکی:
باد بر تو مبارک و خُنشان/جشن نوروز و گوسپندکُشان
فَردید ( منظور ) از گوسپندکُشان: عید قربان

مبارک
خجسته - مبارک

بپرس