خنیاگری

/xonyAgari/

مترادف خنیاگری: تغنی، رامشگری، سرودخوانی، قوالی، مطربی، نوازندگی

معنی انگلیسی:
minstrelsy, music

لغت نامه دهخدا

خنیاگری. [ خ ُ گ َ ] ( حامص مرکب ) مطربی. نوازندگی. آوازخوانی. ( ناظم الاطباء ). تَغَنّی. غنا. رامشگری. ( یادداشت بخط مؤلف ) :
اگر شاعری را توپیشه گرفتی
یکی نیز بگرفت خنیاگری را.
ناصرخسرو.
ور زهره جز به بزم تو خنیاگری کند
جاوید دف دریده و بربط شکسته باد.
انوری.
خنده بغمخوارگی لب کشاند
زهره بخنیاگری شب نشاند.
نظامی.
چنان برکش آواز خنیاگری
که ناهید جنگی برقص آوری.
حافظ.

فرهنگ فارسی

خوانندگی سرود خوانی آواز خوانی .

پیشنهاد کاربران

بپرس