خواب رفتن
مترادف خواب رفتن: به خواب رفتن، خوابیدن، کرخ شدن، بی حس شدن دست، پا و
لغت نامه دهخدا
- به خواب رفتن پای ؛ خواب رفتن پای. ( یادداشت بخط مؤلف ).
- خواب رفتن پای ؛ خفتن پای. بیحس شدن آن بر اثر نرسیدن خون. سر شدن. کرخ شدن. ( یادداشت بخط مؤلف ).
- در خواب رفتن پای ؛ خواب رفتن پای.
|| خوابیدن. خفتن. بخواب شدن. در خواب شدن.
فرهنگ فارسی
خدر شدن بیحس شدن
مترادف ها
خوابیدن، غنودن، خواب رفتن، خفتن
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید