خوارج دوران عبدالملک بن مروان

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] گروه انحرافی خوارج، همیشه و در دوران خلفای اسلامی، با ایجاد اغتشاش و کارشکنی، باعث ایجاد شکاف در جامعه ی اسلامی می شده و خسارات فراوانی به جامعه ی اسلامی وارد می آوردند. دوران حکومت عبدالملک مروان نیز از این مساله مستثنی نبود. از آن جا که دوران زمامداری عبدالملک با حکومت ابن زبیر در مکه برای چندین سال هم زمان بود، عده ای از خوارج که در دوران ابن زبیر کارشکنی کرده بودند، بعد از سرنگونی خاندان زبیر نیز در دوره ی عبدالملک، به خراب کاری های خود ادامه دادند و می بایست به عنوان یک معزل جدی برای آن چاره جویی می شد.
یکی از خوارج که در دوران ابن زبیر به فعالیت بر ضد آل زبیر می پرداخت، ابوفدیک بود که با غلبه بر رهبر خوارج در منطقه ی یمامه؛ یعنی نجدة بن عامر، بر بحرین تسلط کامل پیدا کرده بود. به همین خاطر عبدالملک می بایست برای نابودی وی چاره ای می اندیشید.خالد بن عبدالله که از طرف عبدالملک حاکم بصره شده بود، از دو طرف با خطر خوارج مواجه بود. از یک طرف رسیدن قطری (یکی از سران خوارج) به اهواز و از طرف دیگر قیام ابوفدیک در بحرین. در سال ۷۲ هجری، خالد ابتدا امیة بن عبدالله را با سپاهی عظیم برای جنگ ابوفدیک روانه کرد؛ اما ابوفدیک او را شکست و فراری داد و همسر او را هم اسیر کرد و به خود اختصاص داد. بعد از این جریان، خالد مساله را به عبدالملک گزارش داد.عبدالملک نیز به عمر بن عبدالله بن معمر فرمان داد که سپاهی از کوفه و بصره تشکیل و به جنگ او برود. او هم دوازده هزار مرد جنگی تجهیز و مخارج آنها را پرداخت نموده و به بحرین لشکر کشید. وی، اهل کوفه را در سمت راست قرار داد که فرمانده آنها محمد بن موسی بن طلحه بن عبیدالله بود و اهل بصره را هم در سمت چپ لشگرگاه قرار داد که فرمانده ی آنها عمر بن موسی بن عبیدالله بن معمر برادر زاده خود بود. وقتی به بحرین رسید، ابوفدیک و یاران او یک باره مانند یک تن واحد بر آنها حمله کردند و میسره (سمت چپ لشگر) عمر را شکست داد که همه دور شدند و عقب نشینی کردند، مگر مغیره فرزند مهلب و مجاعة بن عبدالرحمن و جمعی از دلیران و سواران مشهور مردم که آن ها نگریختند و ناگزیر به صف اهل کوفه در میمنه (سمت راست لشگر) پیوستند. عمر بن موسی (فرمانده میسره بصره) هم مجروح شد. چون صف گریخته ی میسره دیدند که میمنه از جای خود عقب نشینی نکرده است، بازگشت؛ ولی سپاهیان بازگشته، فرمانده نداشتند زیرا امیر آنها که عمر بود، مجروح و بی پا شده بود. به همین خاطر، آنها هم همان فرمانده ی مجروح را با خود حمل کردند و به میدان بازگشتند و سخت جنگیدند. نبرد سختی در گرفت و آنها با شجاعت توانستند صف خوارج را بشکنند و داخل شوند. در اثناء جنگ، ابوفدیک (فرمانده و امام خوارج) کشته شد. اتباع او به محله ی «قشقر» پناه بردند و سپاه پیروز، آنها را محاصره کرد و ناگزیر تسلیم حکم فاتح شدند. در آنجا همسر عبدالله بن امیه (که اسیر شده بود) را به دست آوردند و او را همراه خود به بصره بردند. بعد از این شکست، خوارج یمامه و بحرین دیگر هیچ تحرکی نداشتند.
نبرد مهلب با ازرقیان
پس از قتل مصعب بن زبیر در سال ۷۲ هجری، عبدالملک در کوفه مستقر شد مهلب را از مجازات معاف نمود و خالد بن عبدالله را به ایالت بصره منصوب نمود. در آن هنگام، مهلب مشغول جنگ ازارقه (خوارج) بود. خالد، مهلب را در همان محل به حکومت اهواز و دریافت باج و خراج منصوب و برادر خود عبدالعزیز را به جنگ خوارج روانه کرد. مقاتل بن مسمع را نیز به یاری او فرستاد و هر دو به دنبال خوارج رفتند. خوارج هم در کرمان به «دارابجرد» رسیده و در آنجا تجمع نمودند. «قطری بن فجاءة مازنی» که در آن زمان رهبر ازارقه بعد از عبدالله بن ماحوز و برادرش بود، نیز با صالح بن مخارق با نهصد سوار به استقبال عبدالعزیز و نبرد وی شتاب کرد. عبدالعزیز با سپاه خود آهسته و بدون احتیاط و انضباط راه پیمائی می کردند. چون به یک باره با سپاه خوارج مواجه شدند، همه ی سپاهیان گریختند.عبدالعزیز هم زن خود دختر منذر بن جارود را در این ماجرا از دست داد و جان خود را برداشت و گریخت.عبدالعزیز در آن گریز به رامهرمز رسید. مهلب وقتی بر فرار او آگاه شد، شخص سالخورده ای از قبیله ازد را نزدش فرستاد و گفت: اگر او شکست خورده و گریخته باشد، به او دلداری و تسلی بده. آن پیر ازدی به او رسید و دید با سی سوار وارد شده و دلشکسته و پریشان بود. پیغام مهلب را به او داد و باز نزد مهلب برگشت و حال گریز وی را وصف نمود.مهلب هم نزد برادر او خالد بن عبدالله رسول فرستاد و خبر شکست او را داد. خالد به رسول گفت: دروغ می گوئی. و او را به زندان افکند.
← فرماندهی مهلب در جنگ با ازرقیان
وقتی حجاج بن یوسف، در سال ۷۵هجری، امارت عراقین به دست گرفت، در کوفه خطبه معروف خود را خواند و به مردم تا سه روز مهلت داد تا به سپاه مهلب در اهواز ملحق شوند در غیر این صورت، با خشم وی مواجه خواهند شد. از این رو، همه ی کسانی که لشگرگاه را ترک کرده بودند، به اهواز بازگشتند. حجاج هم فرمان حرکت داد. با اولین هجوم سپاه مهلب، خوارج فرار کرده و در کازرون فرود آمدند. مهلب و عبدالرحمان بن مخنف نیز از پی آنان رفتند و در همان نزدیکی لشکرگاه زدند. مهلب بر گرد لشکرگاه خود خندقی حفر کرد، ولی ابن مخنف چنین نکرد. لذا خوارج از این فرصت استفاده نموده و به ابن مخنف شبیخون زدند. در این شبیخون، یاران ابن مخنف پراکنده شدند و خودش جنگید تا کشته شد.در این باب نیز گفته اند که چون خوارج حمله را آغاز کردند، نخست بر مهلب یورش بردند. پس مهلب ناچار شد در لشکرگاه خود بماند. عبدالرحمان بن مخنف با مشاهده ی این وضعیت، همه ی سپاه خود را به یاری او فرستاد، به طوری که در لشکرگاه خودش، تعداد کمی سرباز باقی مانده بود و خوارج از فرصت به دست آمده بهره برده و به لشکرگاه او تاختند.در این جریان، ابن مخنف با جماعت قراء و هفتاد و یک تن از یارانش کشته شدند. روز بعد، مهلب آمد و بر آنان نماز خواند و به خاک شان سپرد و خبر را به حجاج گزارش داد. حجاج نیز، عتاب بن ورقاء را به جای او فرستاد و او را فرمان داد که از مهلب اطاعت کند.
اختلاف ازارقه و شکست آنان
...

پیشنهاد کاربران

بپرس