خوارزمشاهی

/xArazmSAhi/

لغت نامه دهخدا

خوارزمشاهی. [ خوا / خا رَ ] ( حامص )سمت خوارزمشاه. شغل منتسب به خوارزمشاه : و فرزندی از آن خداوند به خوارزمشاهی برود. ( تاریخ بیهقی ). || ( ص نسبی ) منسوب به خوارزمشاه :
آفاق زیر خاتم خوارزمشاهی است
مانا ز تخت یافت نگین پیمبری.
خاقانی.

خوارزمشاهی. [ خوا / خا رَ ] ( اِخ ) از طبیبان بود و او راست : زبدةالطب. ( یادداشت بخط مؤلف ).

فرهنگ فارسی

از طبیبان بود و اوراست : زبده الطب

پیشنهاد کاربران

بپرس