خودسازی

/xodsAzi/

مترادف خودسازی: خویشتن سازی، تزکیه، تهذیب

معنی انگلیسی:
foppishness, dandyism

لغت نامه دهخدا

خودسازی. [ خوَدْ/ خُدْ ] ( حامص مرکب ) بتهذیب اخلاق خود کوشیدن و ظاهر خود آراستن. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) :
ز خودسازی توانی زد اثر نقش سرافرازی
کند شاهی اگر یابد کسی گنج قناعت را.
قطره ( از آنندراج ).
صافتر ز آئینه باشد سینه پرجوش ما
بهر خودسازی درآ در خلوت آغوش ما.
اسماعیل ایما ( از آنندراج ).
هرکه اوقات گرامی صرف خودسازی کند
خانه اش ساز است چون جان خانه پردازی کند.
صائب ( از آنندراج ).

فرهنگ فارسی

بتهذیب اخلاق خود کوشیدن و ظاهر خود آراستن .

فرهنگ عمید

۱. آماده کردن خود را برای انجام کاری.
۲. [قدیمی، مجاز] ریاکاری.

واژه نامه بختیاریکا

خو دِراری

مترادف ها

foppery (اسم)
خودسازی، جلفی، کارهای جلف

پیشنهاد کاربران

بپرس