خودنمایی

/xodnamAyi/

مترادف خودنمایی: تظاهر، تنافس، جلوه گری، خودستایی، ظاهرسازی، عرض اندام، نمایش، وانمود، ظهور، بروز

معنی انگلیسی:
brag, cockiness, exhibitionism, mannerism, ostentation, panache, pomp, pomposity, pretense, pretension, pretentiousness, show, gaudiness, frippery

لغت نامه دهخدا

خودنمایی. [ خوَدْ / خُدْ ن ُ / ن ِ / ن َ ] ( حامص مرکب ) تظاهر. ( یادداشت مؤلف ). خودستایی. تکبر. غرور. فخریه. ( ناظم الاطباء ) :
چو زورآوران خودنمایی مکن
بر افتاده زورآزمایی مکن.
سعدی.
چو میدانم قصور مایه خویش
خلاف عقل باشد خودنمایی.
سعدی ( صاحبیه ).
خودنمایی لازم نودولتان افتاده است
خون چو گردد مشک ناچار است غمازی کند.
صائب.
|| ریا. ( یادداشت مؤلف ).

فرهنگ فارسی

خود ستایی غرور .

فرهنگ عمید

خودستایی، تکبر.

واژه نامه بختیاریکا

فیس

مترادف ها

ostentation (اسم)
ظهور، تظاهر، نمایش، خود فروشی، خود نمایی

parade (اسم)
نمایش، رژه، جلوه، تظاهرات، جولان، خود نمایی، سان، نمایش با شکوه، میدان رژه، عملیات دسته جمعی، اجتماع مردم

vaunt (اسم)
خود نمایی

frippery (اسم)
خرت و پرت، خرده ریز، چیز کم بها، خرده ریزها، خود نمایی

show-off (اسم)
ادم خودنما، خود نمایی

panache (اسم)
خود نمایی

grandstanding (اسم)
خود نمایی

فارسی به عربی

استعراض , مباهاة
شعلة ضوییة

پیشنهاد کاربران

یعنی خودشومیگیره واسه همه اونوقت چیزی بلدنیست
دَش
خود را با فخرفروشی به دیگران نشان دادن
کسی که خوبی های خود را به رخ دیگران میکشد
خودنمایی
خود را جلو دیگران خوب نشان دادن
اثر شگفت انگیز
داب . .
خودنمایی ( Flaring ) : [ اصطلاح آکواریم]به حالتی در ماهیان میگویند که آبششهای خود را باد و شبکه آبششی را باز کرده و همچنین باله های خود را کاملا باز کرده و منظره زیبایی به ماهیان میدهد که این عمل بخاطر
...
[مشاهده متن کامل]
رفتارهایی چون قلمروطلبی - انتخاب جفت و. . در میان ماهیانی مانند فایترها یا بتاها گاهی اسکارها و سیکلیدهای دهان آتشین زیاد دیده می شود.

معنی ریحانه گل بهشتی
تکبر داشتن
خود نمایی = خود نشان دادن
یعنی هرچیزیکه داری نشان بدی
خودنمایی
جلوه گری
یعنی کسی که زیبا است خودشو بیشتر جلوه بده
به کسی می گویند که خود رابه همه نشان می دهد
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)

بپرس