خورده برده

/xordeborde/

لغت نامه دهخدا

خورده برده. [ خوَرْ / خُرْ دَ / دِ ب ُ دَ / دِ ] ( اِ مرکب ، از اتباع ) کنایه از حقوق است و رشوه است خصوصاً، و آن زری است که حکام وارباب شرع به پنهانی در ازای کاری گیرند، و گرفتن بظاهر را هم گفته اند. ( لغت محلی شوشتر، نسخه خطی ).
- خورده برده از کسی نداشتن ؛ افعال بد پنهان پیش کسی نداشتن. رازی از فعل بدی نزد کسی نداشتن. رودربایستی از کسی نداشتن. هراس از کسی نداشتن. پیش کسی سرّی که فاش شدن آن موجب خجلت شود نداشتن. ( یادداشت بخط مؤلف ).

فرهنگ فارسی

کنایه از حقوق است و رشوه است خصوصا و آن زری است که حکام و ارباب شرع به پنهانی در ازای کاری گیرند و گرفتن بظاهر را هم گفته اند .

پیشنهاد کاربران

خورده برده: [عامیانه، اصطلاح] ملاحظه و پروا.
( ( حس کردم همه چیز تمام شده و دیگر نفوذی بر او نخواهم داشت. از آن پس حس می کردم خورده برده زیر دستش دارم. او از زیر و روی زندگی من آگاه بود. ) ) ( صادق چوبک ، آتما سگ من )
طلب حساب. مثال ما با فلانی خورده برده ای نداریم یعنی طلب حسابی نداریم که پامون گیر باشه یا مجبور بشویم کار ی بر خلاف باور و اعتقادمان به خاطر او انجام دهیم.

بپرس