خوش صورت

/xoSsurat/

لغت نامه دهخدا

خوش صورت. [ خوَش ْ / خُش ْ رَ ] ( ص مرکب ) خوش شکل. خوشگل. خوبروی. زیباروی : ناگاه دو مرغ دیدم بغایت خوش صورت که از هوا درآمدند. ( قصص الانبیاء ).

فرهنگ فارسی

خوش شکل خوشگل

فرهنگ عمید

خوبرو، زیبا، خوشگل.

پیشنهاد کاربران

- بهی پیکر ؛ خوب روی و خوب صورت ونیکوشکل و خوش اندام. ( ناظم الاطباء ) :
بدو گفت شخصی بهی پیکری
گمانم چنانست کاسکندری.
نظامی.

بپرس