خوش

/xoS/

مترادف خوش: خوب، نیکو، نیک ، خشنود، خوشحال، خوشدل، شاد، شادمان، مبتهج، مسرور ، باصفا، خرم، مصفا، نزه ، شیرین، نغز، آسوده، بی خیال، سرحال، مرفه ، مهنا، بدیع، زیبا، بوسه، ماچ، قبله

متضاد خوش: بد، ناخوش، ناشاد، بی صفا، بی طراوت، ناآسوده

معنی انگلیسی:
happy, cheerful, gay, well, good, lucky, prosperous, pleasant, content, delicious, breezy, carefree, jocund

لغت نامه دهخدا

خوش. [ خ َ ] ( ع اِ ) تهیگاه. خاصره خواه از انسان باشد و یا غیر انسان. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ).

خوش. [ خ َ ] ( ع مص ) نیزه زدن ، منه : خاشه بالرمح. || آرمیدن با زن ، منه : خاش جاریته ؛ آرمید با کنیزک خود. || گرفتن ،منه : خاش الشی ٔ. || پاشیدن ، منه : خاش التراب و غیره فی الوعاء؛ ای پاشید خاک و جز آنرا در آوند. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ).

خوش. [ خوَش ْ / خُش ْ ] ( صوت ) خوشا. خنکا. خرما :
خوش آن زمانه که شعر ورا جهان بنوشت
خوش آن زمانه که او شاعر خراسان بود.
رودکی.
خوش آن را که او برکشد پایگاه.
فردوسی.
خوش آن روز کاندر گلستان بدیم
ببزم سرافراز دستان بدیم.
فردوسی.
- امثال :
خوش آن چاهی که آبش خود بجوشد.
خوش بحال تو ؛ طوبی لک.خنک ترا.
|| ( اِ ) فراوانی ، مقابل تنگسالی و قحط : ببرکت وی گوسفندان شیر دادند و سال خوش شد. ( قصص الانبیاء ). || ( ص ) خوب. نغز. ( برهان ) نیک. نیکو. ( ناظم الاطباء ) :
بشاهی چو شد سال بر سی وشش
میان چنان روزگاران خوش.
فردوسی.
نگاری چو در چشم خرم بهاری
نگاری چو در گوش خوش داستانی.
فرخی.
از من خوی خوش گیر از آنکه گیرد
انگور ز انگور رنگ و آرنگ.
مظفری.
بنگر که مر این دو را چه میداند
آنست نکوی و خوش سوی دانا.
ناصرخسرو.
کتاب خاصه تاریخ با چنین چیزها خوش باشد. ( تاریخ بیهقی ).
و خواست تا خواهر بهرام چوبین را زن کند این خواهر او را جوابی خوش داد. ( فارسنامه ابن بلخی ص 102 ).
خوش بود عشق چو معشوقه وفادار بود.
معزی.
نه از او میوه خوب و نه سایه
نه از او سود خوش نه سرمایه.
سنایی.
خوش بود خاصه از جهانگردان
رحمت طفل و حرمت پیران.
سنایی.
نر گفت اینها خوش است. ( کلیله و دمنه ).
خوش جوابی است که خاقانی داد
از پی رد شدن گفتارش.
خاقانی.
جان را بفقر بازخر از حادثات از آنک
خوش نیست آن غریب نوآیین در این نوا.
خاقانی.
یکی شب از شب نوروز خوشتر
چه شب کز روز عید اندوه کش تر.
نظامی.
مرد فروبسته زبان خوش بودبیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

( صفت ) خشک خشکیده . خوش (۳ ) : ( اسم ) ۱ - مادر زن . ۲ - مادر شوهر
خوشا خنکا

فرهنگ معین

(خُ ) [ په . ] (ص . ) ۱ - خوب ، نیک . ۲ - شاد، شادمان .
( ~. ) (ص . ) خشک ، خشکیده .
( ~. ) (اِ. ) = خوشه . خشو: ۱ - مادر زن . ۲ - مادر شوهر.

فرهنگ عمید

۱. دلپسند.
۲. شاد، شادمان.
۳. گوارا، مطبوع: آب خوش.
۴. [قدیمی] سرسبز، خرم: گل همین پنج روز و شش باشد / واین گلستان همیشه خوش باشد (سعدی: ۵۴ ).
۵. [قدیمی] خوب، نیک.
۶. [قدیمی] زیبا.
۷. [قدیمی] آسوده.
* خوش بودن: (مصدر لازم )
۱. خوشحال بودن.
۲. آسوده بودن، آسایش داشتن.
* خوش خوش: (قید ) ‹خوش خوشک› [مجاز]
۱. از روی خوشی.
۲. کم کم، به تدریج، با درنگ و تٲنی.

گویش مازنی

/Khosh/ بوسه – ماچ

واژه نامه بختیاریکا

خَش

مترادف ها

happy (صفت)
راضی، فرخنده، خوشحال، مبارک، خجسته، فرخ، سعید، خوشبخت، سعادتمند، خوش، مسرور، شاد، خرسند، محظوظ، خوش وقت، خندان، سفیدبخت، بانوا

pleasing (صفت)
خوشایند، بشاش، باصفا، خوش، دلگشا

sweet (صفت)
مطبوع، شیرین، خوش، نوشین

merry (صفت)
فراخ، خوشحال، بشاش، خوشدل، خوش، شاد دل، سرحال، خرم، مسرور، شاد، خوشنود، سرمست، سبک روح، با نشاط، شادمان، خوش وقت، خشنود، خندان، سرخوش، شاد کام، پرنشاط، پر میوه

delighted (صفت)
خوشحال، خوش، محظوظ

cheerful (صفت)
خوشحال، بشاش، خوش، مسرور، منبسط

blissful (صفت)
سعادتمند، خوش

blithe (صفت)
دوستانه، خوش، نرم و ملایم، شوخ، شاد دل

buxom (صفت)
سرزنده، خوش، قوی، تندرست، چاق و چله

good (صفت)
قابل، شایسته، پسندیده، خوب، صحیح، سودمند، مهربان، مطبوع، خیر، خوش، پاک، نیک، نیکو، ارجمند، خوشنام

pleasant (صفت)
پسندیده، خوب، خوشایند، دلپذیر، مطبوع، خوشحال، خوش نما، باصفا، خوش، خوش مشرب، نیکو، مورد پسند

well (صفت)
خوب، بسیار خوب، راحت، خوش، تندرست، تمام و کمال، بدون اشکال، سالم

festal (صفت)
خوشحال، خوش، جشنی، عیدی، وابسته به عید

jocund (صفت)
بشاش، خوش، فرحناک

well (قید)
خوب، تماما، خوش، بخوبی

cheerfully (قید)
خوش

pleasantly (قید)
خوش، بطور دلپذیر

sweetly (قید)
خوش

merrily (قید)
خوش

happily (قید)
خوش

فارسی به عربی

جید , حلوی , سعید , لامبالی , لوطی , مرح , مسرة

پیشنهاد کاربران

خوش واژه ای فارسی است و که در فارسی میانه نیز به همان شکل تلفظ می شده است و معنای خوب و زیبا دارد .
در پاسخ به جناب عبدالخلیل قوطوری و بهزاد و آرش محمدی باید بگویم :
1 - مگر تعداد استفاده واژه ای در یک زبان دلیل بر تصاحبش می باشد هرچند واژه خوش در فارسی بسیار کاربرد دارد :خوشگل - خوشنام - خوشپوش - خوشنوا - خوش سیما - خوشبخت - خوشحال - خوشا - ناخوش ( که این واژه فارسی در زبان ترکی به بیمار گفته می شود به صورت نوخوش نیز کاربرد دارد )
...
[مشاهده متن کامل]

2 - خوشقدم که ذکر نموده اید از خوش فارسی قدم که معرب گام می باشد ساخته شده است و ارتباطی به زبان ترکی ندارد .
3 - واژه های با تلفظ �ح� در ترکی به فارسی نیامده که به خ تبدیل شود بلکه ترکها چون نمی توانند �خ� را تلفظ کنند به آن �ح� می گویند.
4 - هوش گل همان ترجمه خوش آمدی می باشد .
5 - ما واژه به شکل �آکاماک� در ترکی نداریم بلکه �آکماک� داریم که هیچ ربطی به واژه خوش ندارد .
6 - منبع ترکی برای اینکه ریشه این واژه را فارسی ذکر نموده است:
Kelime K�keni Fars�a ve Orta Fars�a ( Pehlevice veya Part�a ) χʷoş خوش "tatlı, g�zel, memnun edici" s�zc�ğ�nden alıntıdır

خوش: سنسکریت: هرش harsh؛ اوستایی: اورواخشه urvAxsha، خشیه xshaya؛ سغدی: خوچ و خوچ xuc، xvac؛ مانوی و پهلوی: xvash؛ پارتی: خُژ ، خوش vxash، xož.
یک بار دیگر درباره واژه خوش می گویم واژه خوش
معادل ابجد 906
تعداد حروف 3
تلفظ xoš
نقش دستوری صفت
ترکیب ( صفت ) [پهلوی: xvaš]
مختصات ( ~. ) ( اِ. )
آواشناسی xoS
الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
...
[مشاهده متن کامل]

منبع لغت نامه دهخدا
استاد بهزاد پان ترکیسم که بدون منبع. حرف مفت می زنی برو درست تحقیق کن بعد حرف گنده تر از دهنت بزن متاسفانه پان ترکیسم واقعا رو قبول دارم و بدون مدرک حرف می زنند
لطفا این انتشار بدهید تمام.

ها ها ها
👇
گُد: Good
👇
گُذ: ( ذال معجم دارد. ) : بدل: گُش: خُش: خوش. یعنی خوب و زیبا و شاد.
👇
گُذل: زیبا.
👇
گذیدن: گزیدن: گُذ کردن و خوش کردن. خاص کردن.
جنجال صاف و من الله توفیق.
با سلام به همه. ببینید خوش یک کلمه ای هست که در هر دو زبان فارسی و تورکی متداوله و ثابت کردن اینکه این کلمه مربوط به کدام زبان تقریبا غیر ممکنه. ما تو تورکی خیلی از این کلمه استفاده میکنیم. خوشگلدین خوشگددین خوشقدم و . . . همچین توی فارسی هم این کلمه بسیار متداوله مثل خوشچهره خوشقلب خوشمزه و . .
...
[مشاهده متن کامل]

من نمیدونم چرا یه عده تا یه نظر مخالف میبینن مثل بچه ها شروع به گریه کردن و فحش دادن میکنن
بنظر من اگه دسترسی به زبان خاکاسی که نه با فارسها تماس داشتن و نه مسلمان شدن راه حل یافتن ریشه ی اینجور کلماته البته که خاکاسی فقط بخش کوچکی از زبان تورکی هست و به فرض اگه کلمه ای درش نبود نمیشه به قطع گفت مال تورکی نیست ولی اگه بود ثابت میشه که ریشه ی آن کلمه تورکی هست

واژه خوش کاملا یا خیلی پارسی است چون در زبان لر ی یاگویش یا لر بختیاری هست واژگانی دراین گویش یا زبان هستند صد درصد پارسی هست این واژه یعنی خوش صد درصد پارسی است قبل توجه آقای واژگان پارسی عزیز قوم دیگر ربط می دهند فقط جای تاسف دارد.
واژه خوش کاملا پارسی یا خیلی چون در ترکی می شود ید یکی از دوستان بالا گفته ترکمنی این واژه است که چون در ترکمنی به خوش واژه پارسی زبان این زبان خوب است که واژه خوب هم دکتر کزازی در مورد واژه ی "خوب " می نویسد : ( ( خوب در پهلوی hūp بوده است . ) )
...
[مشاهده متن کامل]

( ( سرش راست بر شد ، چو سرو بلند؛
به گفتار ، خوب و خرد کارْبند. ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 196 )
این واژه یعنی خوش صد درصد پارسی است.

در مورد کلمۀ خوش : این کلمه احتمالاً با کلمۀ هُش hoş ترکی ( ترکمنی ) مرتبط است – کلمات متداول ترکی که با این کلمه ساخته شده عبارتند از: - hoş yaşamakهُش یاشاماک= خوش زندگی کردن - هُش گادام hoş gadam= خوش قدم ( نام پسرانۀ ترکی ) - hoş gal هُش گال= خوب و خوش بمان، خداحافظ - hoş gel هُش گِل = خوش آمدی - hoş geldiňiz هُش گلدینگیز= خوش آمدید - halim hoş هالیم هُش= حالم خوب و خوشِ - اکثر حروف ه یا ح ترکی در زبان فارسی به صورت خ در آمده یا بر عکس – مثل هابار habar هابار=خبر - هات hat= خط - هام =خام، نپخته، کال، - هاراب =خراب - هان= خان - و. . .
...
[مشاهده متن کامل]

بسی رنج بردم بدین سال سی - - - عجم زنده کردم بدین پارسی ( فردوسی )
غم ترکان عجم کان همه ترک ختنند - - - نخورم چون دل شادان به خراسان مانم ( خاقانی )

در رویه 428 از نبیگِ "فرهنگ واژه های اوستا" چنین آمده است:
خوش
یاخشی ترکی است . ربطی به خوش ندارد در نظرات خود کلمه یاخشی توضیح دادم.
ترکی انقدر ناقص هست که هرچی میگن که ترکی هست وقتی ریشه یابی میشه متوجه میشیم که از زبان های هندواروپایی مثل فارسی پهلوی و سغدی و اوستایی که خودش نزدیک فارسی هست گرفته شده واقعا نمیدونستم انقدر ترکی ناقص هست 😂 یه مطلبی هم خوندم که ترکی استانبولی شیش هزارتا واژه فارسی داره ، یعنیزبان تورکی واژه هاش یا مغولی هست یا فارسی یا مربوط به زبان تنگوزی
...
[مشاهده متن کامل]

یا عربی حالا کدومش ترکی هست مشخص نیست .

بعضیا یه کتاب جعل کردن و اسمش رو گذاشتن دیوان لغات ترک
آخه احمق اون زمان کی سواد داشته که دنبال دیوان لغات باشه و اگر ترکی زبان بود که پادشاهاش به فارسی حرف نمیزدن
ضمنا خوب در پهلوی هوپ بوده که واژه هو به معنای خوب و همچنین واژه خش که خشای یا همون شاه امروزی از اون گرفته شده از زمان اشو زرتشت موجود بوده مانند
...
[مشاهده متن کامل]

هوتن
هوشنگ
هومن
هوخشتره
خشای
خشایار
رخش

قشنگ معرب شده واژه خشنگ هست
خش به معنی درخشان در پارسی موجود هست و خشای یا همون شاه و هوشنگ و هوخشتره و . . . کاملا مشخصه که ریشش فارسی هست
کلمه یاخشی ترکی هم از خش و خوش فارسی گرفته شده
خوش
خوش = خوب و زیبا بودن
خوش = خود را خوب و زیبا حس کردن.
خوش = خوبی و زیبایی را در خود حس کردن.
خوش 🔄 شوخ
خوش = کمیدین بودن
نیکی کن و به دریا انداز.
پوچ و تهی به هوا بگو تا باد ببردش.
...
[مشاهده متن کامل]

هرگاه چتیات گفتید و مگر کسی را چتیات تان آزرده نساخت و همه خندیدند. !
بدانید که شوخ شیرین و با مزه نمکین هستید و میدانید که چگونه مزه خوشی را بچشید.
آزاده بی آزار باشید.
در سخن خشک و لشم و مونگ خموش نباشید.
ادب خشک بودن و یا چاپلوس لشم بودن نیست و نمیباشد.
خوش = خود بودن، خود را شناختن، سرگرم زندگی خود بودن و به زندگی به زیبایی دیدن و زبان خود را با زیبایی آراستن میباشد.
خوش 🔄 شوخ
درک 🔄 کرد
مزه 🔄 هزم
مغز 🔄 زغم

خوش در گویش سیستانی به معنای مادر زن - مادر شوهر است
واژگان:
《خوب، خوش، شاد، قشنگ》فارسی هستند.
شاد=درفارسی باستان 《شیات》بوده.
شاد در زبان فارسی پهلوی《شات》بوده است.
شاد کاملا فارسیست
قشنگ=قشنگ در فارسی پهلوی 《خوشنگ》بوده است، که ریشش واژه ی ( خوش ) است. که خود خوش هم ریشش《وخش》است
...
[مشاهده متن کامل]

وبا واژه ی هوشنگ هم وزن است.
خوب=واژه ی خوب از واژه ی《هو یا هوپ》بدست می آید.
همچنین در زبان ترکی چیزی به نام قوب که معنی خوب را بدهد، وجود ندارد. وادعایی پوچ است.
خوش= در زبان پارسی پهلوی ( خش یا هش ) بوده است.
ریشه ی واژه ی ( خوش ) واژه ی 《وخش》به معنی تابان و نیکو است.
البته میتوان گفت واژه ی خوش ( هش ) در زبان فارسی پهلوی با 《هو ( خوب ) 》هم در ارتباط است.
همانگونه که دیدید این واژگان ریششون ( وخش یا هو، هوپ ) هستند و ارتباطی با زبان های غیر ایرانی ندارند.
این واژگان از زبان فارسی به زبان ترکی راه یافته اند. وترکان معادلی برای این واژگان ندارند.

واژه ی ( خوش ) فارسیست.
خوش، در پارسی پهلوی ( خوَش یا هُش ) بوده است.
خود واژه ی خوش و واژگان مترادفش مانند =شاد، خوب، قشنگ هم فارسی است . و از ریشه ی《وخش》هستند، وخش یعنی درخشان و نیکو.

...
[مشاهده متن کامل]

همانطور که میبینید خوش و شاد و خوب از ریشه ی 《وخش》 هستند. و هم از نظر ظاهری، معنایی، تلفظ، واژگان و حروف با《وخش》همانند هستند .
واژه ی خوش و همچنین شاد، خوب و قشنگ ، در زبان های آریایی مانند=کوردی، لری، مازنی و بلوچی هم هست.
( ( وخش ریشه ی واژه ی خورشید هم هست. ) )
ولی آکمک یا آکماک akmak هیچ گونه ارتباطی با خوش و شاد و خوب وقشنگ ندارد.
و یک ذهن سالم همچین چیزی را قبول نمی کند . و خود واژه ی یاخشی هم از خوب گرفته شده است. و ریشه اش 《وخش》است.
بسیاری از واژگان ترکی و همین واژه ی ( akmak ) ریشه ی چینی دارند.
جالب اینجاست که ادعای مطالعه هم می کنند!!!!!!

ریشه ی واژه ی #خوب #خوش و #قشنگ ✅
واژه ی قوپ را در دیوان لغات ترک میبینید که به صورت خب ، خوب وارد فارسی شده است ( اوغول قوپ بوذودی - اوغول یاخشی بویودو )
که از مشتقات این واژه میتوان به ساز قوپوز اشاره کرد♦️
...
[مشاهده متن کامل]

قوپ در ترکی به معنی نیکو آمده است و دقیقا به همین معنی وارد فارسی شده است اصل این واژه ای قاو به معنی یکی شدن است ( قاب ) قاووشماق بهم پیوستن
از تفسیر علاقه و بهم رسیدن آمده است و قاووش ( kavuş ) به صورت قوش آمده است و *و* قبل الف در طول تاریخ حرف الف را به o بدل کرده است واژه #قوشا به معنی زوج از این واژه است. ♦️
شکل دیگر این واژه قشنگ است قشنگ یک واژه ی ترکی است که از دو قسمت قوش ( قاووشماق ) و نگ از حذف مصوت ها به صورت چسبیده است که میتوان گفت که قوشاناق بوده است که بنا بر لهجه ها رعایت قالین اینجه و همچنین اصول را همانند خوشنک از دست داده است.
همچنین واژه ی خوشنک - xoşənək در ترکی وجود دارد.
مطالعه باعث میشود همه چیز حل شود.
سومری ها هم پروتورک هستند.

واژه خوش به شکل نخستینِ خود یعنی هُش در زبان پهلوی وجود داشته، همچنین در دیگر زبانهای ایرانی مانند کردی، لری، مازنی و . . . به شکل خَش و خوش وجود دارد. و اگر هم در ترکی موجود باشد، یکی از همان هزاران واژگان کهن آذریست که آذریها آن را فراموش نکرده اند.
...
[مشاهده متن کامل]

جناب وهسودان! از این موجودات پانترک ( نه آذری ) هرچه بگویی برمی آید قبلا استادانشان هم برای آمازون، نیاگارا، آکادمی و. . . . . ریشه سازیهای پانترکی ساخته پرداخته کرده اند و اکنون این نوچه ها در حال درس پس دادن هستند و با کمی تلاش بیشتر موفق به اخذ مدرک پروفسوری در رشته جعل زنی و ریشه سازی از دانشگاه های باکو و استانبول خواهند شد مانند استادشان محمد زاده صدیق که به خاطر خوش خدمتی از دانشگاه بغداد!!! و از دست صدام مدرک پروفسوری هدیه گرفت.
و اگر بتونند ترک بودنِ سومریها! ( که تا حالا روحشون هم خبر نداشته ) و قوم آزتک! ( به خاطر تشابه اسمی با قوم آز ) را کامل جا بندازند اقامت دائم در جزایر هونولولو رو به دست خواهند آورد.

ریشه ی واژه ی #خوب #خوش و #قشنگ ✅
واژه ی قوپ را در دیوان لغات ترک میبینید که به صورت خب ، خوب وارد فارسی شده است ( اوغول قوپ بوذودی - اوغول یاخشی بویودو )
که از مشتقات این واژه میتوان به ساز قوپوز اشاره کرد♦️
...
[مشاهده متن کامل]

قوپ در ترکی به معنی نیکو آمده است و دقیقا به همین معنی وارد فارسی شده است اصل این واژه ای قاو به معنی یکی شدن است ( قاب ) قاووشماق بهم پیوستن
از تفسیر علاقه و بهم رسیدن آمده است و قاووش ( kavuş ) به صورت قوش آمده است و *و* قبل الف در طول تاریخ حرف الف را به o بدل کرده است واژه #قوشا به معنی زوج از این واژه است. ♦️
شکل دیگر این واژه قشنگ است قشنگ یک واژه ی ترکی است که از دو قسمت قوش ( قاووشماق ) و نگ از حذف مصوت ها به صورت چسبیده است که میتوان گفت که قوشاناق بوده است که بنا بر لهجه ها رعایت قالین اینجه و همچنین اصول را همانند خوشنک از دست داده است.

همچنین واژه ی خوشنک - xoşənək در ترکی وجود دارد.

ارش محمدی تو برای وازه اهنگ هم نوشتی Ak یک ریشه ترکی است که یکی از معانی آن حرکت ، جنبش ، می باشد که از آن فعل akmak با معنی حرکت کردن ، جاری شدن ، سیر و سلوک کردن و. . . . آوا، صدا ، نوا و. . . . که از آن فعل akinmak ( آکئنماک ) ( ترکی آسیای مرکزی ) به دست می آید که یکی از معانی آن جریان یافتن صوت با ریتمی خاص به شکلی که باعث ایجاد نوعی نوا یا آوا گردد از ریشه این فعل کلمه aking ( آکئنگ ) که به معنی صوتی است که نوعی ریتم منحصربه فرد به خود گرفته ، حرکت برپایه خواست خود وحرکت خود به خودی شکل گرفته واین کلمه بعد از فرسایش حرف k به خ و بعدا به ح و نهایتا ه به شکل ahing ( آهئنگ ) درآمده و کلمه آهنگ امروزی شکل گرفته و امروزه با معانی چون ریتم ، ملودی ، آوا ، نوا، قصد ( حرکت ) ، نیت ( حرکت برای انجام کاری ) و. . . . که صور دیگر آن بعد از حذف حرف g به شکل axin ( آخئن ) در ترکی آذربایجانی وبه شکل akin ( آکئن ) و اهنگ در آذربایجانی و ahenk در ترکی استانبولی است -
...
[مشاهده متن کامل]

اینجور که معلومه همه حرفهای ترکها از اک گرفته شده - کلا همه حرفهای دنیا ترکی هست اکبند - تریاک خشناک - اوکی - سفاک - آه و اخ وتخمک ( تخماک بوده ) لاک - پاک - اکسیزن تمباک و تمباکو تیک تاک - ماشین ماک -

خوش از فعل ترکی akamak به معنای حرکت کردن ، جاری شدن ، ساری شدن ، جنبیدن ، جنب و جوش داشتن ، سیر و سلوک کردن ، برگرفته شده است که از آن مشتق akısh یا akush که در آن ak ریشه و ısh و ush و ish و �sh حالت های چهارگانه به عنوان پسوند صفت ساز که شدت عمل را بیان می کند و معنای پراز ، مملو از ، سرشار از، توام با و . . . . را به ریشه فعلی اضافه می کند و براساس شکل ریشه یک یا دو مورد از حالت ها به ریشه اضافه می گردد
...
[مشاهده متن کامل]

در کل کلمه akush از دو قسمت تشکیل می شود:
ak :که حامل معنای حرکت ، جنب و جوش ، جریان ومجازا شادابی ، سرزندگی و. . . . مباشد
و ush : که در این مورد پسوند صفت ساز حامل معنای مملو از ، پر از ، سرشار از ، توام با و . . . . می باشد
که در مجموع akush یعنی سرشار از جنب و جوش و حرکت و سرزندگی ، پراز شادابی و طراوت و حرکت که در ابتدا جهت اشاره به حالت سرزنده بودن و شادابی روحی روانی در انسان حیوان و سایر موجودات داشته که توام با نمودهای فیزیکی و عینی مانند پر تحرکی ، پرجنب و جوشی ، جست و خیزی بوده که بعدها با تعمیم کاربرد آن در مواردی چون موسیقی ، آب و هوا ، منظره ، رفتار ، صدا ، چهره و . . . . کاربردی کلی پیدا کرده است.
در ادامه در کلمه akush باحذف a ( که این حذف در بسیاری از کلمات ترکی دیده می شود و امری رایج و متداول است ) و تغییر حرف k به kh یا همان خ ( که تبدیل حرف ک به عنوان حرف مبنا به حروف خ و ق و گ و غ و ه و ی در ترکی متداول بوده وبر اساس قواعدی خاص صورت می گیرد )
و تبدیل مصوت او به مصوت o که به دلیل تلفظ کوتاه و مختصر مصوت ها در زبان ترکی که در مورد مصوت "او"باعث نزدیکی و شباهت تلفظ او به o شده وباعث تبدیل مصوت او در هجای آغازین یک سری کلمات به o گردیده که این امر در کلمه khush نیز صدق کرده وباعث تغییر شکل آن به khosh شده است
در ارتباط با معنی کلمه khosh یا خوش می توان آن را به دو بخش تقسیم کرد:
١ - در ارتباط با موجودات زنده اعم از انسان حیوان وسایر موجودات: خوش حالتی روحی روانی توام با سرزندگی ، شادابی ، نشاط و طراوت است که خود را با نمودهای عینی و فیزیکی چون پرحرکتی ، پرجنب و جوشی ، جست و خیز وبروز حالاتی برگرفته از هیجان و شور و نشاط که در درجات مختلف می تواند منجر به خنده در آوردن صدا ، جیغ و . . . که در نهایت باعث ایجاد آرامش و راحتی میشود نشان می دهد
٢ - در ارتباط با حوادث و فرآینده ها ، اشیا ، اعمال و ویژگی ها . . . . : خوش به هرگونه مشخصه ای در یک فرآیند یا حادثه یا عمل یا رفتار یا یک ویژگی یا کیفیت که باعث ایجاد سرزندگی ، طراوت ، شادابی ، شور و نشاط ، هیجان و شوق و ذوق با درجات و سطوح مختلف که در نهایت منجر به آرامش و راحتی شوداطلاق می شود
مثلا :
هوای خوش : یعنی هوایی که باعث سرزندگی ، شادی ، نشاط ، طراوت
موسیقی خوش
ترانه خوش
نمای خوش
چهره خوش
منظره خوش
اتفاق خوش
خبر خوش و. . . . .

خوش مثل:خوشبختی، خوشچهره، خوشحال، خوشنودو. . .
به معنی خوب ، نیکویی. .
خوش :تحریف آخوش اوستائی یا آخِش محلی به معنای آسایش
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٤)

بپرس