خون سردی

/xunsardi/

مترادف خون سردی: بردباری، متانت، خویشتن داری، بی اعتنایی، بی تشویشی

معنی انگلیسی:
cold blood, coolness, indifference, sang-froid, cold blood, coolness, indifference, calmness, equanimity, impassivity, moderation, nonchalance, quiet, sang-froid, serenity

لغت نامه دهخدا

خونسردی. [ س َ ] ( حامص مرکب ) حالت و چگونگی خون سرد. ( یادداشت مؤلف ). || حلم. شکیبایی. بردباری. مقابل خون گرمی.

فرهنگ فارسی

عمل و حالت خونسرد بردباری متانت .

فرهنگ عمید

۱. (زیست شناسی ) خون سرد بودن.
۲. [عامیانه، مجاز] بردباری، متانت.
۳. [عامیانه، مجاز] بی تفاوتی.

دانشنامه آزاد فارسی

خون سردی (poikilothermy)
وضعیت تبعیت دمای بدن جانور از دمای هوا یا آب محیط زندگی اش. خون سردی ویژگی همۀ جانوران، جز پرندگان و پستانداران، است که دمای بدن خویش را با خون گرمی۱ ثابت نگه می دارند. جانوران خون سرد۲ برای کنترل دمای بدنشان به رفتارهای متفاوت دست می زنند. آن ها با آرمیدن در نور آفتاب یا لرزیدن خود را گرم نگاه می دارند یا با دورنگه داشتن خود از آفتاب در زیر صخره ها یا غوطه خوردن در آب خود را خنک می کنند. با این همه، دمای بدن جانوران «خون سرد» زمانی که نیاز به فعالیت برای تغذیه و تولید مثل دارند، از طرق رفتاری به حد دمای بدن پستانداران می رسد. تفاوت اصلی آن است که دمای بدن این جانوران بیش از جانوران خون گرم نوسان دارد.
homeothermycold-blooded

مترادف ها

equanimity (اسم)
خودداری، قرار، متانت، خون سردی، تعادل فکری، ارامی، قضاوت منصفانه

composure (اسم)
خودداری، ارامش، خون سردی، تسلط بر نفس

possession (اسم)
مالکیت، دارایی، تسلط، خون سردی، تصرف، ثروت، ید تسلط

cool (اسم)
خون سردی

calmness (اسم)
سامان، تمکین، ملایمت، روح، ارامش، متانت، خون سردی

coolness (اسم)
خون سردی، خنکی

sangfroid (اسم)
خون سردی

self-possession (اسم)
خودداری، متانت، خون سردی، ارامی

recollection (اسم)
بخاطر آوردن، خون سردی، تفکر، خاطر، خاطره، تجدید خاطره

unflappability (اسم)
خون سردی

فارسی به عربی

لامبالات
بلغم , لامبالات , هدوء

پیشنهاد کاربران

کنایه است از آرامش داشتن به وقت دشواری و سختی، بی تفاوتی ، بی اعتنایی.
sangfroid
خون سردی:آرامش♥
آرام بودن

ارامش

ارام باش

بی خیالی
شکیبایی
شکیبایی

بردباری

آرامش
ارامش
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس