داء


مترادف داء: الم، بیماری، درد، رنج، رنجوری، مرض، ناخوشی

متضاد داء: تندرستی، سلامت

لغت نامه دهخدا

داء. ( ع اِ ) آزار. بیماری. ( منتهی الارب ) ( دهار ). مرض. علت. ( غیاث ). درد. ( دهار ). رنج. مقابل صحّت. وَصَب. ( منتهی الارب ). علة تحصل بغلبة الاخلاط علی بعض. ( تعریفات ). ج ، ادواء. ( منتهی الارب ): رجل داء؛ مرد بیمار. مردی دردمند. ( مهذب الاسماء ) :
هست داء بی دوا برجان ما از عشق تو
بود خواهد همچنان بر جان ما این دائماً.
سلمان.
صاحب کشاف اصطلاحات الفنون آرد: داء در لغت به معنی درد و بیماری. ادواء جمع. و داء عُضال ، درد سخت. و داء دفین ، دردی که معلوم نباشد و اعراب که گویند: به داء ظبی ، معنای آن آن است که او را دردی نیست چنانکه آهو را دردی نباشد. و نیز در پزشکی داء اطلاق میشود بر هر عیب باطنی که چیزی از آن آشکاربشود یا نشود، و این مثل که اَدْوَء من البخل گفته اند؛ یعنی سخت تر از بخل چنانکه در بحر الجواهر گفته -انتهی. || داء دَفین ؛ درد سخت که درمان آن ندانند. ( مهذب الاسماء ). بیماری که معلوم نشود مگر آن وقت که فساد وی منتشر گردد. ( منتهی الارب ). || داء دَوی ؛ دردی سخت. ( مهذب الاسماء ). || عیب.

داء. ( ع مص ) بیمار گردیدن. ( منتهی الارب ). دَوَء. ( منتهی الارب ). دردمند شدن. ( دهار ).

فرهنگ معین

[ ع . ] (اِ. ) ۱ - بیماری ، مرض ، رنجوری . ۲ - درد، رنج . ج . ادواء.
[ ع . ] (اِ. ) بیماری ، مرض .

پیشنهاد کاربران

بپرس