ای شهریار راستین ، ای پادشاه داد و دین
ای نیک فعل و نیکخواه ،ای از همه شاهان گزین.
دقیقی.
خرد بهتر از هر چه ایزدت دادستایش خرد را به از راه داد.
فردوسی.
کجا داد و بیداد پیشت یکیست جز از کینه گستردنت رای نیست.
فردوسی.
گر ایدون که هرمز نه بر داد بودزمین و زمان زو بفریاد بود.
فردوسی.
هر آن گنج کان جز بشمشیر دادفراز آید از پادشاهی مباد.
فردوسی.
در داد بر دادخواهان مبندز سوگند مگذر نگهدار پند.
فردوسی.
بکوشیم ما نیکی آریم و دادخنک آنکه پند پدر کرد یاد.
فردوسی.
چنین گفت نوشیروان را قبادکه چون شاه را سر بپیچد ز داد.
فردوسی.
گر ایمن کنی مردمان را بدادخود ایمن بخسبی و ازداد شاد.
فردوسی.
یکی پند آن شاه یاد آورم ز کژی روان سوی داد آورم.
فردوسی.
یکی پاک دستور پیشش بپای بداد و بدین شاه را رهنمای.
فردوسی.
بدان ای پدر کاین سخن داد نیست مگر جنگ لادن ترا یاد نیست.
فردوسی.
داد ببین تا کجاست فضل ببین تا کراست کیست عظیم الفعال کیست کریم الشیم.
منوچهری.
خواسته داری و ساز بیغمیت هست بازایمنی و عز و ناز، فرخی و دین و داد.
منوچهری.
تن او تازه جوان بادو دلش خرم و شادپیشه او طرب و مذهب او دانش و داد.
منوچهری.
با دهش دست و دین و داد همی باش میر همی باش و میرزاد همی باش.
منوچهری.
داد بر خسرو است عدل بر شهریارجود بر شاه شرق بخشش مال و نعم.
منوچهری.
بکسی ستمی رساند و چنان داند که داد کرده است. ( تاریخ بیهقی ).به داد کوش و بشب خسب ایمن از همه بد
که مرد بیداد از بیم بد بود بیدار.
ابوحنیفه اسکافی ( از تاریخ بیهقی ).
چو در داد شه آورد کاستی بپیچد سر هر کس از راستی.
اسدی.
بداد و دهش کوش و نیکی سگال بیشتر بخوانید ...