دار زدن

لغت نامه دهخدا

دار زدن. [ زَ دَ ] ( مص مرکب ) بر دار کردن. بدار کشیدن. حلق آویز کردن.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) بر دار کردن به صلیب آویختن

فرهنگ معین

(زَ دَ ) (مص م . ) به دار آویختن .

واژه نامه بختیاریکا

وا دار وَندِن

دانشنامه آزاد فارسی

دار زدن (hanging)
روشی برای اعدام. محکوم را، معمولاً از ارتفاع ۶۰ سانتی متری تا دو متری، از گردن به طنابی می آویزند. کشیده شدن طناب، موجب تنگ شدن حلقۀ آن و درنتیجه خفگی محکوم می شود. نوع دیگر آن بستن طناب دور گردن اعدامی و خالی کردن ناگهانی زیر پای اوست که منجر به قطع نخاع، شکستن مهرۀ گردن و مرگ محکوم می شود. سابقاً، برای محکومان به مرگ در اروپا چنین مجازاتی رایج بود و هنوز در برخی از ایالت های امریکا و بعضی از کشورهای جهان به کار می رود. این روش اعدام در ۱۹۶۵ در انگلستان منسوخ شد.

پیشنهاد کاربران

به بندری کتک خوردن
صلب کردن. [ ص َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) بر دار زدن. رجوع به صلب شود.
Hanging by neck

بپرس