دانش اصول

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] دانش اصول تاریخی گرانسنگ را پشت سر دارد؛ تاریخی دراز دامن که قدمتی تقریباً همپای با فقه را تجربه کرده است. نه تنها تاریخ اصول بلکه دیگر دانش های حوزوی همچون فقه ارتباطی از نزدیک و پیوسته با تاریخ خود دارند. مطالعه تاریخ شناسانه چنین دانش هایی نه تنها نبش قبر به حساب نمی آید بلکه مانند عامل تحرک بخشی عمل می کند که برداشت و انتظار ما را از کارکردها و ظرفیت های در دسترس این دانش ها اصلاح و تنظیم می کند.
این تصور که در پس مطالعه تاریخ اصول، ره آورد با ارزشی به دست نخواهد آمد تا آن جا با واقعیت های عینی این دانش و نیز روش های شناخته شده و پذیرفته شده مطالعه های دانش شناسانه در حوزه مباحث معرفتی و علوم انسانی ناسازگار است که در ابطال آن درنگ جایز نیست. در تعیین سطح این ره آورد و نوع نتیجه مترتب بر مطالعه تاریخی یک علم ، به صورت جدّی بحث و سخن بسیار می توان ارایه کرد، ولی به صورت اجمال می توان ادعا کرد که در پی انجام مطالعه ای تاریخی نسبت به دانش اصول، کارکردها و کارآمدی هایی چند به بار می نشیند. از جمله این کارکردها می توان به موارد زیر اشاره کرد.
← افزایش اعتقاد و باور به دانش اصول
اوّلین تجارب اصولی پس از آن پیدا شدند که پیامبر جامعه نوپای اسلامی را تنها گذاشت و رحلت کرد. برخی از اصحاب پیامبر ، اوّلین کسانی بودند که مزه افتاء را چشیدند. نیاز انکارناپذیر فقه به اصول سبب می شد که هرچند به صورت ارتکازی نگاه ها و برداشت های ذاتاً اصولی از همان نخستین تجربه های فتوی دهی پای به عرصه وجود نهد؛پرسش هایی همچون: از کدام منبع باید در اجتهاد بهره برد و به چه شیوه و راه و روشی باید اجتهاد کرد, علایقی اصولی بود که هرچند گاه تنها در ناخودآگاه نخستین اجتهاد کنندگان طرح می شد و به فراخور هوشمندی یا تجارب پیشینی اجتهاد ابتدایی این دوره پاسخ می یافت, ولی این سبب نمی شد که از اجرای نقش تعیین کننده, ممتاز و سرنوشت ساز خود را برنیایند. شاید بتوان نخستین نیازهای اجتهاد به اصول را در پرسش های سه گانه زیر دسته بندی کرد; پرسش هایی که بدون گذر از آن ها مجالی برای پای نهادن بر گستره استنباط و اجتهاد هرگز به دست نمی آید و به همین دلیل, باید آن ها را رمز ورود به اجتهاد دانست. این پرسش ها ماهیتی اصولی دارند و هرچند نقش اصلی خویش را در استنباط بازی می کنند, پاسخ هایشان تنها در قلمرو دانش اصول تعیین می گردد.
← پرسش های سه گانه
در مورد زمان شکل گیری اصول برای نخستین بار اختلافی میان عالمان وجود ندارد و همگی اذعان می کنند که اصول اوّلین بار در قرن دوم سر برآورد. آنچه بیش از هر چیز دیگر در این زمینه مایه اختلاف گشته، تعیین بنیان گذار و ابداع کننده این علم است. در این مورد، نظریات زیر به چشم می خورد:۱. امام باقر و امام صادق دانش اصول را وضع کرده اند؛۲. شافعی این دانش را بنیان نهاده است؛۳. ابوحنیفه نخستین بار توانست تا به ارایه اصولی دست یازد که امروزه با نام دانش اصول شناخته می شود؛۴. محمد بن حسن شیبانی واضع اصول است؛۵. ابویوسف، بنیان گذار اصول شناخته می شود؛در میان اهل سنت ، دیدگاه دوم از شهرت بیشتری برخوردار است و دیدگاه نخست را عالمان شیعه (بسیاری از آنان) پذیرفته اند.اگرچه پاره ای از آنان بر این عقیده هستند که اصول در میان شیعه بعد از امامان و در عصر غیبت شکل گرفته است، با این استدلال که شیعیان به لحاظ حضور مستقیم امامان (ع) در کنارشان نیازی به دانش اصول نداشتند، بر این اساس تنها پس از غیبت بود که این نیاز در آن ها زنده شد؛ در حالی که اهل سنت که از این ارتباط محروم بودند، برای برآورده سازی نیازهای خود در رجوع به احادیث و روایات، اصول را اوّلین بار ساخته و پرداخته کردند.این نوشتار بدون آن که بخواهد سخنی را از سر تعصب ارایه کند، معتقد است:بررسی های تاریخی گویای آن خواهد بود که اصول فقه نخستین بار در مدینه و توسط اهل بیت پدیدار شد، با این که بررسی این مسئله از اهمیتی بسیار برخوردار است، در کمال تأسف باید اذعان داشت تنها تعدادی معدود از عالمان شیعه به استدلال ورزی جهت اثبات آن دست زده ند، زیرا به صورت سنتی بهره مندی از دیدگاه های تاریخی و تحول شناسانه اصولی میان عالمان چندان قدرتمند نبوده است. این وضعیت سبب گشته تا مبحثی به این مهمی از انظار عالمان شیعه، غایب بماند؛ به نحوی که بسیاری از عالمان به جای آن که در تکاپوی بررسی دیدگاه های مختلف در این زمینه برآیند، بدون انجام مطالعه کافی از کنار اقوال به صورت سریع گذشته اند. و عالمانی نیز که در طول تاریخ به تاریخ شناسی علم اصول نظر داشته انددر تبیین و تحلیل دیدگاهی که پیدایش اصول را به اهل بیت نسبت می دهد، حق مبحث را ادا نکرده اند و تحلیلهای مایه دار را آن گونه که شاید، بروز نداده اند.بررسی این مقوله مهم را در دو بخش پی می گیریم؛ در بخش نخست به ردّ دیدگاهی می پردازیم که بر تابیدن نیاز به اصول فقه را تنها پس از قرن چهارم در امامیه یاد می کند؛ و در بخش دوم این اندیشه را اثبات می کنیم که پدیداری عمده بخش های شکل دهنده به دانش اصول و ارایه مایه های اولیه آن توسط امامان و نه غیر آنان صورت گرفته است.
وجود نیاز به استنباط میان اصحاب امامان در قرن دوم و سوم
...

پیشنهاد کاربران

بپرس