در کافه اگزیستانسیالیستی

دانشنامه عمومی

در کافه اگزیستانسیالیستی ( به انگلیسی: at the existentialist cafe ) عنوان کتاب مشهور سارا بیکول، نویسنده موفق انگلیسی است. کتاب مزبور در ابتدای سال ۲۰۱۶ همزمان در اروپا و ایالات متحده به چاپ رسید و تا اکنون، علاوه بر ترجمه فارسی به چند زبان دیگر دنیا، از جمله آلمانی، فرانسوی، ایتالیایی، اسپانیایی، پرتغالی و کره ای ترجمه شده است. [ ۱] چند نویسنده نشریه گاردین آن را به عنوان کتاب سال انتخاب کردند. [ ۲] نیویورک تایمز کتاب مزبور را در ردیف ده اثر برگزیده سال ۲۰۱۶ قرار داد[ ۳] و فیلسوف شهیر بریتانیایی نیگل واربرتون در کافه اگزیستانسیالیستی را جزء پنج کتاب برتر سال ۲۰۱۶ در حوزه فلسفه عمومی برگزید. [ ۴]
کتاب مرکّب از چهارده فصل متفاوت و متنوّع است:
اگزیستانسیالیسم چه وحشتناکه آقا!
• به سوی خود چیزها
• ساحری از مسکیرش
• داس مان، صلا
• قرچ قروچ خوردن درختان شکوفه زده بادام
• دلم نمی خواهد که دست نوشته هایم را بخورم
• اشغال، آزادسازی
• تخریب
• مطالعات زندگی
• فیلسوف رقّاص
• این جوری صلیبی
• نظر کسانی که کمتر مورد حمایت قرار گرفته اند
• روزگاری طعم پدیدارشناسی را چشیده ایم
• شکفتن محاسبه نشدنی
کتاب از کافه بک - دو - گاز پاریس و زایش فلسفه ای نوین شروع می شود. جایی که ژان پل سارتر و سیمون دوبوار به همراه رمون آرون گرد میزی نشسته اند و کوکتل زردآلو می نوشند. در این بین آرون به آندو خبر می دهد که در آلمان فیلسوفی با نام ادموند هوسرل فلسفه ای آورده که پدیدارشناسی نام دارد و می تواند از همین لیوان های کوکتل برای شما فلسفه ای را استخراج کند. این گفتگو انگیزه می شود تا سارتر به شوق تحصیل پدیدارشناسی راهی آلمان شود. اینک آلمان آخرین ماه های پیش از شروع جنگ جهانی دوم را سپری می کند. در گوشه ای از جنوب آلمان در فرایبورگ مارتین هایدگر جوان به تازگی به هوسرل پیوسته و مشغول پی ریزی فلسفه خویش می باشد. سارتر پیش از آنکه نخستین شعله های جنگ آلمان را به سرنوشتی شوم فراخواند، آنجا را ترک گفته و به فرانسه بازمی گردد تا بر اساس آنچه از پدیدارشناسی آموخته و با پیشینه ای از فلسفه کیرکگور و چاشنی ادبی خاص خودش، فلسفه ای را بیافریند که اینک با عنوان اگزیستانسیالیسم مدرن می توان از آن یاد نمود. سیمون دوبوار، همدم همیشگی سارتر و مرلوپونتی نیز از رفقای قدیمی اش به او می پیوندند. در آن سو، در پایتخت پدیدارشناسی، یعنی فرایبورگ، میانه استاد و شاگرد، هوسرل و هایدگر، شکراب می شود. هایدگر، که قرار بود نقش فرزند خوانده پدیدارشناسی را ایفا کند، با نگارش هستی و زمان، راه خود را از پدیدار به سوی دازاین کج می کند. در این میانه جنگ درمی گیرد و آلمان و بخش های وسیعی از اروپا ویران شده و نظام و ایدئولوژی های حاکم در هم می ریزد. هایدگر نیز که به نازی ها پیوسته حالا بدنام شده و کم کم رفقای خود نظیر کارل یاسپرس نیمه یهودی ( گرترود همسرش یهودی بود ) و هانا آرنت یهودی را از دست می دهد. آرنت می گوید مسئله این نیست که هایدگر شخصیت بدی دارد، مشکل آن است که هایدگر اصلاً شخصیت ندارد. خانم بیکول ضمن تأیید ضمنی این قضیه می نویسد: برای همین است که از میان کسانی که در این کتاب معرفی شده اند، فقط هایدگر است که برای شرح حال نویسی بهایی قائل نبود. بهر تقدیر در روزهای مابعد جنگ جهانی پدیدارشناسی تضعیف شده و فلسفه هایدگر بدنام گشته و حالا همه چیز آماده بود برای فلسفه ای جدید و اندیشه ای نوین که به انسان ها امید دوباره و نوید سازندگی را بدهد؛ لذا از خاکستر جنگ، اگزیستانسیالیسم سارتر با نوید به آزادی برمی خیزد و جوانان گمگشته و آزادی طلب اروپا از فلسفه او استقبالی گسترده می کنند… کتاب در کافه اگزیستانسیالیستی را می توان آمیزه ای از سرگذشت نامه و فلسفه دانست که نگارنده زبردست آن سارا بیکول به خوبی و مهارت این دو مقوله را در هم می آمیزد و مطالب و مضامین دشوار فلسفی را از میان وقایع تلخ و شیرین تاریخی عبور داده و برای خواننده حتی غیر متخصص قابل فهم و گیرا می سازد. حتی فصولی که مربوط به فیلسوف دشوار گوی آلمان، مارتین هایدگر است با زبانی گویا و همه کس فهم و گیرا عرضه می شود. از نکات خواندنی این کتاب روابط متقابل و دو به دوی این غولهای فلسفی اروپا است. روابطی که گاه سر از زندگی خصوصی آن ها درمی آورد نقاط ضعف شان را بر ملا می سازد و تنش ها، هیجانات و تلاطمهای یک سده کامل اگزیستانسیالیستی را به نمایش درمی آورد. کتاب مملو از اندیشه های دلربا و گاه متضاد کسانی مثل آلبر کامو، کارل یاسپرس، مرلوپونتی، سیمون دوبوار، هایدگر و سارتر و بقیه است. ژانت مسلین می نویسد: "شاید بهترین توصیف این کتاب را بتوان در عبارتی از خانم بیکول یافت که در آن می نویسد:"با خواندن دیدگاه سارتر دربارهٔ آزادی، نظر دوبوار دربارهٔ مکانیسم بنیادین سرکوب، رویکرد کیرکگور دربارهٔ اضطراب، نگاه کامو به عصیان، تفسیر هایدگر از تکنولوژی و بحث مرلوپونتی در مورد علوم شناختی، گویی در حال شنیدن آخرین خبرها هستیم"[ ۵] در پایان کتاب اتفاق جالبی رخ می دهد خود نویسنده، خانم بیکول نیز همراه با دگرگونی های اگزیستانسیالیستی دگرگون می شود. او می نویسد: «سی سال گذشته است و من به نتیجه ای خلاف باور سابقم رسیده ام. ایده ها جذّابند، امّا افراد خیلی جذّاب ترند. »[ ۶]
عکس در کافه اگزیستانسیالیستی
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

پیشنهاد کاربران

بپرس