درد اوردن


معنی انگلیسی:
hurt, pain, smart, sting

لغت نامه دهخدا

( درد آوردن ) درد آوردن. [ دَ وَ دَ ] ( مص مرکب ) بدرد آوردن. تولید درد کردن. دردناک ساختن. با درد همراه کردن. ایجاع. تفجیع. ( تاج المصادر بیهقی ). فجع. ( دهار ). رنجور و بیمار کردن :
چو عضوی بدرد آورد روزگار
دگر عضوها را نماند قرار.
سعدی. قام فی ظهری ؛ بدرد آورد مرا. ( منتهی الارب ). مَض ؛ بدرد آوردن جراحت. ( تاج المصادر بیهقی ). || رنج دادن. اذیت کردن. اءَوْد. ( تاج المصادر بیهقی ) _( : k05l )_
بدان باش کو گفت زآن برمگرد
چو گفتار و رایت نیارد بدرد.
فردوسی.

فرهنگ فارسی

( درد آوردن ) ( مصدر ) ۱ - تولید درد کردن . ۲ - رنج دادن اذیت کردن .

پیشنهاد کاربران

بپرس