دسه

لغت نامه دهخدا

دسه. [ دَ س َ / س ِ ] ( اِ ) تتمه ریسمان و ابریشمی باشد که به عرض کار در نورد بماند چون جولاهه جامه ٔبافته را از آن ببرد. ( برهان ) ( آنندراج ). دسک. دشک. || گلوله ریسمانی. ( برهان ) ( آنندراج ).
دسه. [ دُ س َ / س ِ ] ( اِ ) گلوله سنگ. ( برهان ) ( آنندراج ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - تتمه ریسمان و ابریشمی که پس از آن که جولاهه جامه تافته را از آن ببرد بعرض کار در نورد بماند . ۲ - گلوله ریسمانی .
گلوله سنگ

فرهنگ معین

(دَ سَ یا س ) (اِ. ) = دسک : گلولة ریسمانی .

گویش مازنی

/dasse/ گروه – دسته

دانشنامه عمومی

دانشنامه آزاد فارسی

دِسِه (Dese)
(به زبان امهری «شادی من») شهری در ناحیۀ امهره، در مرکز اتیوپی، به فاصلۀ ۲۵۰کیلومتری شمال آدیس آبابا. در سراشیبی غربی گریت ریفت ولی (درۀ نشستی بزرگ) قرار دارد. جمعیت آن ۱۱۲هزار نفر است (۱۹۹۲). مرکز ارتباطات و خرید و فروش است و صنایع آن بیشتر سنتی اند.
wikijoo: دسه

پیشنهاد کاربران

در زبان لری بختیاری به معنی
دسته
در زبان لری بختیاری به معنی
دسته
Daseh
یه دسه گل ::یک دسته گل

بپرس