دود

/dud/

مترادف دود: بخار، دخان، وافور

معنی انگلیسی:
smoke

لغت نامه دهخدا

دود. [ دَ ] ( ع مص ) کرم افتادن در طعام. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). کرمناک شدن طعام. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).

دود. ( ع اِ ) کرمان. ج ِ دودة. ( زمخشری ). ج ِ دَودَة. ( منتهی الارب ) ( مقدمه لغت میرسید شریف جرجانی ص 1 ). کرم. ج ، دیدان. ( ناظم الاطباء ) ( السامی فی الاسامی ). به معنی کرمها و این اسم جمع است و واحد آن دودة که به معنی یک کرم است. ( آنندراج ) ( غیاث ). در عربی کرم را گویند. ( از برهان ).
- دودقز ؛ کرم پیله. دودالقز. دودالحریر. کرم ابریشم. کرم قز. ( یادداشت مؤلف ).

دود. ( هندی ، اِ ) اسم هندی لبن است. ( تحفه حکیم مؤمن ).

دود. ( اِ ) جسمی بخارشکل شبیه به ابر که از اجسام در حین احتراق متصاعد می گردد. ( ناظم الاطباء ). جسمی تیره و بخاری شکل و شبیه ابر که به سبب سوختن اشیاء پدید آید و به هوا رود. بخاری تیره که از سوخته خیزد. ( یادداشت مؤلف ). ترجمان دخان ، و زلف و گیسو و سنبل و شاخ از تشبیهات اوست و رفتن و آمدن را بدان تشبیه دهند. ( آنندراج ). دخان. ( ترجمان القرآن ). عجاج. عجاجة. عثن. عثان. عکاب. عرن. عرنة. دخان. دخ. دخن. ( منتهی الارب ).نَحاس. نِحاس. نُحاس ؛ دود بی شعله. ( منتهی الارب ). یحموم ؛ دود سیاه. ( دهار ) ( ترجمان القرآن ) :
اگر غم را چو آتش دود بودی
جهان تاریک بودی جاودانه.
شهیدبلخی.
ای بدیدن کبود و خود نه کبود
آتش از طبع و در نمایش دود.
امیرمنتصر منصوربن نوح بن منصورسامانی.
ز یاقوت سرخ است چرخ کبود
نه از باد و آب و نه از گرد و دود.
فردوسی.
خروش سواران و گرد سپاه
همان دود و آتش برآمد به ماه.
فردوسی.
یکی آتش اندازم اندر جهان
کز اینجا به کیوان رسد دود آن.
فردوسی.
آتش و دود چو دنبال یکی طاوسی
که بر اندوده به طرف دم او قار بود.
منوچهری.
دست و کف پای پیران پرکلخج
ریش پیران زرد از بس دود نخج.
طیان.
گرد و خاک و دود و آتش برآمد. ( تاریخ بیهقی ).
دو چشم ترا دیدنم سرمه بود
کنون از چه گشته ست آن سرمه دود.
اسدی.
هوا شد ز بس دود عود آبنوس
زمین چون لب دلبران جای بوس.
اسدی.
همه بوم زن بد همه کوی مرد
همه چرخ دود و همه شهرگرد.بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

جسم تیره رنگ شبیه به بخاریاابرکه هنگام سوختن، چیزی از آن جدامیشودوبهوامیرود
( اسم ) کرم
اسم هندی لبن است .

فرهنگ معین

[ په . ] (اِ. ) جسمی تیره و بخاری شکل و شبیه ابر که به سبب سوخت اشیاء پدید آید و به هوا رود. ، ~از بینی برآمدن کنایه از: غمگین شدن ، خشمگین شدن . ،~ از کنده بلند شدن کنایه از: از ریشه مایه گرفتن ، از اصل بزرگتر سرچشمه گرفتن

فرهنگ عمید

۱. جسم تیره رنگ شبیه بخار یا ابر که هنگام سوختن چیزی از آن جدا می شود و به هوا می رود.
۲. [قدیمی، مجاز] ناله.
* دود دادن: (مصدر متعدی ) چیزی را نزدیک دود یا میان دود قرار دادن برای خشکانیدن آن.
* دود زدن: (مصدر لازم ) [عامیانه]
۱. دود کردن، دود پخش کردن چیزی که در حال سوختن است.
۲. دود پس دادن چراغی که با نفت می سوزد.
* دودودم: [عامیانه، مجاز] دایر بودن بساط چای و قلیان و پخت و پز و لوازم مهمانی.
کرم ها.

فرهنگستان زبان و ادب

{exhaust , exhaust gases, exhaust fumes, combustion products} [قطعات و مجموعه های خودرو] گازهای حاصل از احتراق مخلوط سوخت و هوا در محفظۀ احتراق

واژه نامه بختیاریکا

دی؛ کر و دی

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] دود: مادّه ای شبیه بخار،که پدید آمده از سوختن اجسام است.
از عنوان دود، در باب های طهارت، صلاة و صوم به کار رفته است.
احکام دود
۱)بنابر قول مشهور، آتش با تبدیل کردن چیز نجس به دود، آن را پاک می گرداند.
۲)هنگام غسل دادن میّت، دود کردن عود و مانند آن از موادّ خوشبو کننده، مکروه است.
۳)نماز گزاردن در جایی که دود و مانند آن زیاد باشد- در حدّی که ذهن نمازگزار را به خود مشغول سازد- کراهت دارد.
۴)دراینکه رساندن دود غلیظ به حلق، موجب بطلان روزه می شود یا نه، اختلاف است. قول به بطلان به متأخران، نسبت داده شده است.

دانشنامه عمومی

دود به ذرات معلق حاصل از احتراق ناقص سوخت گفته می شود. [ ۱] هر چند تعاریف متفاوتی از این تعریف موجود است که بدلیل دلایلی غیر سوختن میباشد.
فرمول سوختن کامل به این شکل است: ( g ) CO2 ( g ) + H2O که می شود بخار آب + کربن دی اکسید
واژهٔ «دود» واژه ای از فارسی میانه است. [ ۲]
این پدیده از ابتدای کشف آتش برای انسان ها مفید فایده بوده و بنحوی اولین وسیله ارتباطی انسانها بوده است.
بعدها در کشورها برای اعلام حمله نظامی ، جشن ، عزاداری و ساید فعالیت ها استفاده می شده است.
استشمام هر نوع دود، به طور کلی برای سلامتی انسان خطر آفرین است. [ ۳] [ ۴] انواع دودها می توانند بر سلامتی ریه، قلب، [ ۵] چشم[ ۶] و عروق تأثیرمنفی گذاشته و حتی موجب پوکی استخوان ها شوند. [ ۷]
با اینحال، دود درمانی، یکی از روش های درمانی طب قدیم ایران است. [ ۸] امروزه نیز از دود اسپند برای گندزدایی استفاده می شود. [ ۹] در همین راستا، از دود برای ماندگاری طولانی و گندزدایی در ماهی دودی استفاده می گردد. [ ۱۰]
ذرات دود می توانند یکی از عوامل ایجاد اثرات گلخانه ای و گرم شدن زمین باشند. [ ۱۱] همچنین پدیده مه دود فتوشیمیایی نیز از آثار بافاصله آن است. [ ۱۲]
علاوه بر نقاشی با دود، دود در هنر عکاسی نیز کاربرد فراوان دارد. [ ۱۳]
این پدیده در فیلم سازی نیز کاربردهای فراوانی دارد. در تئاتر برای این پدید از دود اسپند یا ذغال استفاده می کنند
در سایر فعالیت ها نظیر نقاشی، در سفالگری و . . . می توان از این پدید استفاده کرد.
برای تعیین پاپ جدید، رسم بر این است که کاردینال ها در مجمعی تصمیم گیری می کنند. برخاستن دود سیاه به نشانه مذاکره و برخاستن دود سفید به نشانه تفاهم تعبیر می شود. این مفهوم به روابط سیاسی سایر افراد، احزاب و کشورها نیز توسعه داده شده است. [ ۱۴]
مسلمانان معتقدند که جهان هستی از دود به وجود آمده است. قرآن کریم می گوید:ثُمَّ اسْتَوَىٰ إِلَى السَّمَاءِ وَهِیَ دُخَانٌ یعنی: آن گاه آهنگ آفرینش آسمان کرد، در حالی که به صورت دود بود، [ ۱۵] همچنین از نشانه های قیامت دود می باشد. قرآن کریم می فرماید:فَارْتَقِبْ یَوْمَ تَأْتِی السَّمَاءُ بِدُخَانٍ مُبِینٍ پس به انتظار روزی باش که آسمان دودی آشکار بیاورد[ ۱۶] ، [ ۱۷]
عکس دودعکس دودعکس دود

دود (فیلم). دود ( انگلیسی: Smoke ) فیلمی به کارگردانی وین وانگ و پل استر است که در سال ۱۹۹۵ منتشر شد.
هاروی کایتل
جیانکارلو اسپوزیتو
ژوزه زونیگا
جرد هریس
ویلیام هرت
هارولد پرینوا
ویکتور آرگو
فارست ویتاکر
اشلی جاد
استوکارد چنینگ
• اریکا گیمپل
عکس دود (فیلم)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

دود (smoke)
مخلوطی قابل مشاهده از ذرّه های جامد معلق در گاز، معمولاً دربردارندۀ ذرات ریز کربن یا هیدروکربن.

دود (کتاب). دود (کتاب)(Dym)
رمانی از ایوان تورگنیف، به زبان روسی، منتشرشده در ۱۸۶۷. داستان در بادن بادن، بیرون از روسیه، اتفاق می افتد. لیتوینوف، که از محفل روس ها دوری می گزیند و به فکر بازگشت به روسیه به همراه نامزدش، تاتیانا شستووا، و ازدواج با اوست، زنی را که پیش از این یک بار پیشنهاد ازدواج او را رد کرده بود و اکنون همسر افسری جوان است، می بیند. این زن جذاب و زیبا، ایرینا پاولونا، که بر محفل روس های خارج از کشور حکم می راند، بر آن می شود که باری دیگر لیتوینوف را به خود جذب کند. لیتوینوف در دام می افتد و نامزدش دلزده به روسیه بازمی گردد، اما ایرینا از ازدواج با او سر باز می زند. لیتوینوف به روسیه بازمی گردد و پس از چندی ممارست نشان دادن از خود و پیشرفت در کار، موفق می شود دل تاتیانا را نرم و با او ازدواج کند. عنوان دود برای داستان بدین معنی است که پس از شکست دوم، دنیا و آخرت لیتوینوف در هاله ای از دود پوشانده شده بود و در پایان، با روی نمودن خوشبختی، همه چیز روی زیبا و ملموس خود را بر او گشود. دود غیر روسی ترین رمانِ رمان نویسی روسی است که هرگز روسیه و مردمان آن را از درون نکاویده بود.

جدول کلمات

دخان

مترادف ها

fume (اسم)
گاز، بخار، دود

whiff (اسم)
وزش، باد، بو، پرچم، پف، دود، نفخه

smoke (اسم)
دود، استعمال دود

فارسی به عربی

دکان

پیشنهاد کاربران

از همین ریشه باز کلمه ترکی دومان به معنی مه هست
دود کلمه ای کاملا ترکی هست فقط ت و د در ترکی جانشینی دارند
مثال: تور به معنای بایست یا دور به معنای بایست تفاوت تلفظ هست فقط
دودهمان تؤت یا دؤد ترکی هست که دقیقا به معنای دود هست
کردی جنوبی: دۊکَلّ d�kał
کردی مرکزی: دوکَلّ dwkał
Soot سوت انگلیسی هم یعنی دوده دود و اگر ریشه دود، دوت بوده شاید ارتباطی با هم داشته باشند.
آقای کشاورز راجع به قیش لاق حرف زدی. لطفا راجع به یای لاق هم حرف بزن. راجع به ساقدوش و سولدوش و شاباش هم حرف بزن. . . انرژیت تخلیه می شود. اسم روستای بابا طاهر هم اوریان است. نه عریان
محمد حسن دوست، فرهنگ ریشه شناختی زبان فارسی، پوشینۀ ( جلد ) دوم، فرهنگستان زبان و ادب فارسی، ۱۳۹۳، رویه های ( صفحه های ) ۱۳۶۳ و ۱۳۶۴
دوددود
منابع• https://t.me/ketab7777/60913
دخ
دود واژه ای پارسی است که در پارسی باستان به شکلهای زیر بکار می رفته است:
دوت= dut دود، بخار، ابر، مه
دوتَک= dutak ـ 1ـ دوده، دودمان، تبار، نژاد، نسل، خانواده 2ـ دوده، گرده سیاه بازمانده از سوختن
دوتَکمان= dutakm�n دودمان، خاندان، قبیله، طایفه، عشیره
توگ= tug ـ 1ـ دود، دخانیات 2ـ حساب

بخار
دؤد یا تؤت مخفف از تؤتؤن از مصدر "تؤتمَک" tutmak واژه ای ترکی است.
منبع واژه: "دیوان لغات الترک" محمود بن حسین کاشغری
تؤتؤن را به گیاه دخانیات اطلاق میکنند معنی همان دود است. این واژه مثل "توپ" در ترکی است که مخففِ "توپْق topıq" است.
بخار، دخان، وافور

معادل دود در زبان تالشی= هیس= his
دود:در پهلوی دوت dūt بوده است.
( ( ز یاقوت سرخست چرخ کبود؛
نه از آب و باد و نه از گرد و دود. ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 199 )

دخ، دخان، وافور، بخار
دخان
دود : = توت از مصدر توتمه‏ک ( = دود کردن، دود پس دادن ) ، هم ریشه با توتون و توتک
smoke

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٧)

بپرس