دژبراز

لغت نامه دهخدا

دژبراز. [ دُ ب َ ] ( ص مرکب ) ( از : دژ + براز، لغةً به معنی بدبرازنده ) زشت خوی. ( برهان ). درشت خوی و بی رحم و خونخوار. ( ناظم الاطباء ). بدخو. || خشم آلود و سهمگین. ( برهان ). خشمگین. ( ناظم الاطباء ). خشم آلود و غضبناک :
پلنگ دژبرازی دید بر کوه
که شیر چرخ گشت از کینش استوه.
ابوشکور بلخی.
یکی دژبرازیست پرخاشخر
کز او هست شیر ژیان را حذر.
ابوشکور بلخی.
|| بدنما و نازیبا. ( برهان ). زشت. ( ناظم الاطباء ). || خام طمع. ( برهان ). خام و ناپخته. ( ناظم الاطباء ). طماع. || عیب جوی. ( برهان ). نکته چین و ایرادگیر. ( ناظم الاطباء ). دژپراز. و رجوع به دژپراز شود.

فرهنگ فارسی

( صفت اسم ) ۱ - بد نما نازیبا . ۲ - بد خوی زشت خوی . ۳ - خشم آلود غضبناک . ۴ - خام طمع طماع . ۵ - عیب جوی .

فرهنگ معین

(دُ. بُ ) (ص مر. ) ۱ - بدنما، نازیبا. ۲ - زشت خو، خام طمع .

فرهنگ عمید

۱. بدنما، نازیبا.
۲. زشت خو.
۳. خشم آلود: پلنگ دژ برازی دید در کوه / که شیر چرخ گشت از کینْشْ استوه (ابوشکور: شاعران بی دیوان: ۹۰ ).
۴. خام طمع.

پیشنهاد کاربران

بپرس