دیو

/div/

مترادف دیو: ابلیس، اهرمن، اهریمن، روح پلید، شیطان، عفریت

متضاد دیو: فرشته، ملک

معنی انگلیسی:
bogy, daemon, demon, devil, giant, goblin, monster, ogre, fiend

لغت نامه دهخدا

دیو. [ وْ ] ( اِ ) نوعی از شیاطین. ( برهان ). شیطان و ابلیس. ( ناظم الاطباء ). شیطان. ( ترجمان القرآن ). آهرمن. ( فرهنگ اسدی طوسی ). اهرمن :
بکار آور آن دانشی کت خدیو
بداده ست و منگر بفرمان دیو.
بوشکور.
فانسیه الشیطان ؛ دیو فراموش کرد آن غلام را با یاد نیایدش. ( ترجمه طبری بلعمی ).
درست از همه کارش آگاه کرد
که مر شاه را دیو گمراه کرد.
دقیقی.
از اندیشه دیو باشید دور
گه جنگ دشمن مجویید سور.
فردوسی.
بماهوی گفت ای بداندیش مرد
چرا دیو چشم ترا خیره کرد.
فردوسی.
سخن زین نشان مرددانا نگفت
برآنم که با دیو گشتی تو جفت.
فردوسی.
ببست رهگذر دیو و بیخ کفر بکند
بجای بتکده بنهاد مزگت و منبر.
عنصری.
یکی مهره باز است گیتی که دیو
ندارد بترفند او هیچ تیو...
عنصری.
دیوست آنکس که هست عاصی در امر او
دیو در امر خدای عاصی باشد نعم.
منوچهری.
ز آسمان هنر درآمد جم
باز شد لوک و لنگ دیو رجیم.
بوحنیفه اسکافی ( از تاریخ بیهقی چ فیاض ص 381 ).
نگاه کن که چو فرمان دیو ظاهر شد
نماند فرمان در خلق خویش یزدان را.
ناصرخسرو.
و یا دیوان بگردون بر دویدند
که گفتار سروشان می شنیدند.
( ویس و رامین ).
پس بچند سال که در خراسان تشویش افتاد از جهت ترکمانان دیو راه یافت بدین جوان. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 361 ).
شوی کار دیو بدآئین کنی
پس آنگاه بر دیو نفرین کنی.
اسدی.
نگر که هیچ گناهت بدیو بر ننهی
اگرت هیچ دل از خویشتن خبر دارد.
ناصرخسرو.
زیرا که وی است [ دبیری ] که مردم رااز مردمی بدرجه فرشتگی رساند و دیو را از دیوی بمردمی رساند. ( نوروزنامه ).
در جهانی که طبع در کار است
دیو لاحول گوی بسیار است.
سنائی.
یکجهان دیو را شهابی بس
چرخ را خسرو آفتابی بس.
سنایی.
در این زمانه که دیو از ضعیفی مردم
همی سلاح ز لاحول سازد و تعویذ.
سنایی.
بر هر گناه سخره دیوم بخیر خیر
یارب مرا خلاص ده از دیو سخره گیر.
سوزنی.
بهر گنه که مشارالیه خلق شدم
از آنکه وسوسه دیو بد مشیر مرا.بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

موجودخیالی وافسانهای که هیکل اوشبیه انسان است
( اسم ) ۱ - موجودی متوهم که آنرا به صورت انسانی بلند قامت و تنومند و زشت و هولناک تصور کنند که بر سر دو شاخ مانند شاخ گاو دارد و دارای دم است دیوان را از نسل شیطان دانند جمع دیوان . ۲ - ( اسم ) شیطان ابلیس . ۳ - مردم بیابانی وحشی . ۴ - مفسد مفتن . ۵ - پهلوان دلیر شجاع . ۶ - نوعی جامه پشمینه درشت که در جنگ پوشند دیو جامه . ۷- نفس جاهل بدکار ( رسائل رازی ۸ ) ۱۷۷ - اسب قوی هیکل . ۹ - نظر به تصور مهیب و هولناک بودن دیوان هر چیز را که از افراد خود قوی جثه تر و بزرگتر باشد به دیو اضافت کنند مثلا کمان بزرگ را [[ کمان دیو ]] خوانند یعنی دیو را میشاید نوعی از اسپست را که ساق و برگ آن از امثال بزرگتر است [[ دیو اسپست ]] گویند .

فرهنگ معین

[ په . ] (اِ. ) ۱ - موجودی خیالی شبیه به انسان ، اما بسیار تنومند و زشت دارای شاخ و دُم . ۲ - ابلیس ، شیطان .

فرهنگ عمید

۱. موجود خیالی و افسانهای که هیکل او شبیه انسان اما بسیار تنومند و زشت و مهیب و دارای شاخ و دم بوده.
۲. [قدیمی، مجاز] موجود گمراه کننده و بدکار نظیر شیطان.
۳. [قدیمی] مردان قوی هیکل و دلاور. &delta، مراد از دیوهای مازندران مردان تنومند بوده که پوشاکی از پوست حیوانات بر تن می کرده اند.

دانشنامه عمومی

دیو (اسطوره چینی). دیو ( انگلیسی: Diyu ) قلمرو مردگان یا دوزخ در اسطوره شناسی چین است. اساساً بر اساس ترکیبی از مفهوم بودایی ناراکا ( بودیسم ) ، باورهای سنتی چینی در مورد زندگی پس از مرگ، و انواع بسط و تفسیرهای عامه پسند از این دو سنت است. این مفهوم به موازات برزخ ( مسیحیت ) در فرقه های مسیحی خاص است.
عکس دیو (اسطوره چینی)عکس دیو (اسطوره چینی)

دیو (رپر). دیوید اوروبوسا اورمگی ( به انگلیسی: David Orobosa Omoregie ) ( زادهٔ ۵ ژوئن ۱۹۹۸ ) که بیشتر با نام هنری خود دیو ( به انگلیسی: Dave ) شناخته می شود، خواننده، رپر و موسیقی دان بریتانیایی است.
عکس دیو (رپر)

دیو (سانابا). دیو شهری در شهرستان سانابا در استان بانوا در بورکینافاسوی غربی است و جمعیت آن ۲, ۱۰۷ نفر است.
عکس دیو (سانابا)

دیو (شخصیت دیزنی). دیو ( به انگلیسی: The Beast ) یک شخصیت خیالی از دیو و دلبر ( ۱۹۹۱ ) سی اُمین فیلم پویانمایی بلند والت دیزنی پیکچرز است که همچنین در دو دنبالهٔ فیلم ویدئویی دیو و دلبر: کریسمس سحرانگیز و دنیای جادویی بل ظاهر می شود. دیو بر پایهٔ قهرمان داستان فرانسوی دیو و دلبر از ژان ماری لپرنس دو بومونت توسط فیلمنامه نویس لیندا وولورتون ساخته شد و توسط گلن کین پویانمایی شد.
این فیلم و دیگر فیلم ها هرگز نام واقعی شاهزاده را ذکر نکردند، اما در یک بازی سی دی - رام[ ۱] گفته شد: «نام شاهزاده آدام است. » آدام که شاهزاده ای متنعم بود، به عنوان مجازاتی برای روش های بی عاطفه و خودخواهانه اش به یک جانور شنیع تبدیل شده است که باید برای بازگشت به شکل سابقش، عشق یک زن جوان زیبا به نام بل را به دست آورد که در قلعه او زندانی است. این کار باید قبل از افتادن آخرین گلبرگ از گل رز طلسم شده در سالروز بیست و یکمین تولد او انجام شود. رابی بنسون بازیگر آمریکایی صداپیشگی دیو را در تمامی حضورهای فیلم های پویانمایی بر عهده دارد. فیلم ۱۹۹۱ در قالب یک موزیکال برادوی در سال ۱۹۹۴ اقتباس شد که نقش اصلی آن را ترنس مان بازیگر آمریکایی بر عهده داشت. دن استیونز نسخهٔ لایو اکشن این شخصیت را در اقتباس لایو اکشن سال ۲۰۱۷ از فیلم اصلی سال ۱۹۹۱ به تصویر می کشد.
عکس دیو (شخصیت دیزنی)

دیو (گروه موسیقی). دیو ( به انگلیسی: Dio ) نام یک گروه هوی متال آمریکایی است که توسط رونی جیمز دیو پس از جدایی از بلک سبث در ۱۹۸۲ تشکیل شد. در یک مصاحبه که در ورژن خاصی از آلبوم شناگر مقدس در دسترس است، رونی جیمز دیو می گوید که او هیچگاه نمی خواسته است که کارش را در عرصه موسیقی به صورت شخصی دنبال کند. او قصد داشت تا گروه جدیدی با دوست قدیمی خود و یکی از اعضای سابق بلک سبث به نام وینی اپایس، نوازنده درامز، ایجاد کند. انتخاب نام دیو برای گروه جنبه تجاری داشت چرا که این نام در آن زمان کاملاً شناخته شده بود. دیو در زبان ایتالیایی و لاتین قرون وسطایی به معنی «خدا» است. [ ۱]
گروه دیو تاکنون ۱۰ آلبوم استودیویی را منتشر ساخته[ ۲] و تغییرات بسیاری را در اعضای گروه داشته است. تنها عضو ثابت گروه رونی جیمز دیو خواننده می باشد. این گروه در سال ۲۰۱۰ منحل شد.
در ۱۹۸۲ اختلافی که بر روی ضبط آلبوم Live Evil گروه بلک سبث پیش آمد باعث شد تا رونی جیمز دیو و وینی اپایس از گروه جدا شوند. [ ۳] آن دو می خواستند که همچنان به همکاری با یکدیگر ادامه دهند از این رو در اکتبر ۱۹۸۲ گروه دیو را در ایالات متحده آمریکا تشکیل دادند. در ماه مه ۱۹۸۳ اولین آلبوم آن ها یعنی شناگر مقدس منتشر شد. آلبومی که حاوی دو قطعه «رنگین کمان تاریک» و «شناگر مقدس» بود که به سرعت مورد توجه هواداران و ام تی وی قرار گرفت. همچنین این آلبوم با نقدهای مثبت منتقدین همراه شد و توانست در ۱۲ سپتامبر ۱۹۸۴ جایزه گلد و در ۲۱ سپتامبر ۱۹۸۹ جایزه پلاتینیوم را از آن خود کند. رونی و جیمی بین نوازندگی کیبورد را در استودیو به عهده داشتند ولی برای اجراهای زنده از کلاود اشنل دعوت به همکاری شد. [ ۴] دیو در مورد روزهای نخستین گروه چنین می گوید:
برای بودن با گروه زمان بسیار خوبی بود. برای ما آن روزگار بهترین بود. همه چیز سر جای خودش قرار داشت و تمرین گروه واقعاً شگفت انگیز بود. کارهای ضبط آلبوم به خوبی پیش می رفت و همه اعضای گروه سعی می کردند بهترین باشند. ما به آنچه می کردیم اعتقاد داشتیم و صبرمان هم برای انتشار آلبوم و عرضه به هواداران لبریز شده بود. [ ۵]
در ژوئیه ۱۹۸۴ دیو، دومین آلبوم خود را با عنوان آخرین حمله منتشر ساخت. این آلبوم در ۱۲ سپتامبر ۱۹۸۴ برنده جایزه گلد و در سوم فوریه ۱۹۸۷ برنده جایزه پلاتینیوم آمریکا شد. این آلبوم اولین حضور کلاود اشنل به عنوان نوازنده کیبورد در گروه بود. سومین آلبوم گروه قلب از خودگذشته بود که در اوت ۱۹۸۵ منتشر شد. این آلبوم در رده بندی مجله بیلبورد شماره ۲۰۰ در مقام ۲۹ جای گرفت. همچنین در دنباله موفقیت آلبوم های پیشین دیو، این آلبوم هم در اکتبر ۱۹۸۵ برنده جایزه گلد آمریکا شد.
عکس دیو (گروه موسیقی)عکس دیو (گروه موسیقی)

دیو (هند). دیو ( به انگلیسی: Diu ) یک شهرک در هند است که در Diu district واقع شده است. [ ۱] دیو ۴۰ کیلومتر مربع مساحت و ۲۱٬۵۷۶ نفر جمعیت دارد و ۰ متر بالاتر از سطح دریا واقع شده است.
شهر لورس خواهرخواندهٔ دیو هست.
عکس دیو (هند)عکس دیو (هند)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

(در اوستایی: دَئِوَه) پیش از ظهور زردشت، نام عام ایزدان قدیم آریایی مشترک بین اجداد باستانی مردمان ایران و هند. در هند هنوز دِوا به معنی پروردگار و خداست؛ اما در آیین زردشتی این نام تغییر معنا داد و به موجودات ماوراء طبیعی شریری اطلاق شد که با اهورا مزدا و انسان در ستیزند. دیوها موجوداتی اهریمنی و دشمن خیر و نیکی اند. دیوها در مقابل امشاسپندان و فرشتگان قرار دارند و شمار آن ها به تعداد امشاسپندان است، که اهریمن در رأس آن هاست. دیو خشم، دیو تاریکی، دیو خواب و دیو مرگ از آن جمله اند. در افسانه ها و اساطیر ایرانی از دیوها به فراوانی سخن رفته است. ظاهراً آریاییان، پس از ورود به سرزمین ایران، با بومیان انیرانی رویارو شدند و آنان را دیو خواندند. احتمال می رود دیوهای مازندران در شاهنامه اقوام بومی غیر آریایی آن دیار بوده باشند. واژۀ دیو در دیگر زبان های هندواروپایی نیز دیده می شود. دَئوس در لاتینی و دییو در فرانسه از همان ریشه اند. معنای امروزی دیو در فارسی تقریباً با معنای دیمن، دایمن و دمون در زبان های غربی همسان است. کلمۀ دمون نزد یونانیان باستان، خدایی فروپایه تر از خدایان ساکن اُلمپ بود، که با آدمیان سروکار داشت، اما مسیحیان اولیه که همۀ خدایان مشرکان را شریر و خبیث قلمداد می کردند، دمون را فقط با صفات پلید شناساندند. در قرون میانه عقیده به ارواح شریر رایج بود و بیماری ها، به ویژه امراض روانی را نتیجۀ تسخیر جسم آدمی توسط یکی از این ارواح می دانستند. در عهد جدید کتاب مقدس نیز نمونه هایی از آن را می بینیم که عیسی مسیح آن ها را دفع می کند. در اسلام اصطلاحی به نام دیو وجود ندارد، ولی از شیطان و شیاطین و جنّ سخن رفته است. در دین های چینی، دیوها گناهکاران را در دوزخ کیفر می دهند. نیز ← شیطان؛ جنّ

دیو (جزیره). دیو (جزیره)(Diu)
نزدیک شبه جزیرۀ کاتیاوار، در شمال غربی هند. بخشی از سرزمین اتحادی دَمان و دیو است.

دیو (قوم). طایفه ای از مردم مازندران، از طوایف ولایت سوادکوه (در قرون ۹ تا ۱۱ق). سران این طایفه در اواخر دولت مرعشیان مازندران، از اعیان آن دولت بودند. آقامیر دیو، وکیل مطلق میرسلطان مراد مرعشی، از آخرین حاکمان مرعشی بود که پس از آن وکیل سلطان حسن، نوادۀ شاه طهماسب صفوی، در حکومت نیمۀ شرقی مازندران شد و با موافقت همو به دست سادات مرتضایی که خواهان منصب او بودند، کشته شد. شمس الدین دیو از دیگر سرکردگان این طایفه در اوایل سلطنت سلطان محمد خدابنده به دستور همسر مرعشی او اعدام شد. آقاسهراب دیو در همان سال ها بخشی از مازندران شرقی را به دست گرفته بود. مشهورترین فرد این طایفه، آقا الوند دیو، تا اوایل سلطنت شاه عباس صفوی حاکم نیمی از مازندران بود و به اتکای قلعۀ مستحکم و معروف اولاد دیو در سوادکوه تا ۱۰۰۷ق به مقاومت در برابر قزلباشان ادامه داد. او در این سال از قلعه خارج و در جنگل ها متواری شد و از شاه عباس امان خواسته خود را تسلیم کرد و همراه خانواده اش به شیراز تبعید شد.

جدول کلمات

هیولا

مترادف ها

gnome (اسم)
ضرب المثل، کوتوله، دیو، جنی زیر زمینی، گورزاد

spook (اسم)
شبح، روح، دیو، جن

demon (اسم)
شیطان، دیو، روح پلید، جنی، اهریمن، عفریت

fiend (اسم)
شیطان، خونی، دیو، روح پلید، عفریت، ادم بسیار شریر

bogey (اسم)
شیطان، دیو

goblin (اسم)
دیو، جن، جنی

bogie (اسم)
شیطان، دیو، جن

bogy (اسم)
شیطان، دیو، جن، لو لو، غول

daemon (اسم)
شیطان، دیو، روح پلید، جنی، اهریمن

فارسی به عربی

تمثال , شبح , شریر , شیطان , عربة

پیشنهاد کاربران

دیو واژه ای فارسی است و از واژه �دایوا� در زبان فارسی باستان و به معنای شیطان و خدای زشتیها گرفته شده است این واژه در فارسی میانه به شکل �دِو � آمده است .
این واژه در سانسکریت به صورت �دیوس� و به معنای خدای خورشید آمده است که با دیو هم ریشه می باشد .
...
[مشاهده متن کامل]

این واژه به شکل �زیوس� وارد زبان یونانی و به شکل �دمون� وارد زبانهای اروپایی شده است.
در پاسخ به جناب آنیر قوجا باید بگویم:
این واژه ارتباطی به واژه دماخ در زبان ترکی ندارد و نیز دیوان هم واژه ای فارسی است .

اتفاق نظر بر این است که واژه دیو از ریشه دئوا هم ریشه با دین به معنی روشنی نور و روز است
پرسش این است که دینی که مهمترین بخش گفتمان نور و تاریکی است چرا باید نور و روز بخش بد و نادرست داستان باشند
...
[مشاهده متن کامل]

دیو ، دیوسسن به معنی مکنده بلعنده هست هم ریشه هست دوشیدن در فارسی چیزی که هستی رو در خود فرو میبرد ، بلعنده هستی
ما در گاتاو واژه سپنته هیه رو داریم به معنی پیماینده رونده حرکت کننده گستراننده ، و در مقابل دو واژه داریم یکی انکره به معنی نگهدارنده و بازدارنده ، و همچنین دیو به معنی بلعنده فروبرنده ، مکنده

آخه چرا جمعش دیوانه وچرا به کتاب شاعران دیوان گفته می شود ؟؟
می گویند دیو از ریشه ترکی Diu بمعنای گفتن است که بسیاری کلمات از آن ساخته شده از آن جمله دبیر و دیوان ( گفته ها )
آری آنکه سخن را خوش نچیند تا مرتبه دیو امکان نزول و جلوس دارد . . . .

...
[مشاهده متن کامل]

بکار آور آن دانشی کت خدیو
بداده ست و منگر بفرمان دیو ( فرمایش دیو )
اسدی
یکی مهره باز است گیتی که دیو
ندارد بترفند او هیچ تیو. . . عنصری
گمان این کهتر قوجام ، تیو نیز از ریشه Diu باشد ، در بیت فوق گیتی مهره بازی است که که هیچ دیو نمی تواند با سُخن و القائات عزم آن را دگرگون کند
در فرس دیو را آهرمن اهریمن گویند
؟؟؟؟ والله اعلم
آنیرقوجام

واژه دیو
معادل ابجد 20
تعداد حروف 3
تلفظ div
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [پهلوی: d�v]
مختصات ( اِ. )
آواشناسی div
الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
منبع فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ فارسی هوشیار
موجود بلند قامت و شاخ دار
کنایه از انسان بدکار و موذی و آسیب رسان و خودخواه
#دیو
واژه ایرانی کهن است که از ریشه daiva دیوا گرفته شده است.
این واژه با کوچکترین ترین دگرگونی در اوستا و پارسی پهلویی تا کنون در زبان پارسی و بسیاری از زبانه های هند و اروپایی که از واژگان پارسی بهره میبرند، پایدار مانده است.
...
[مشاهده متن کامل]

در انگلیسی : demon و daeva و deity و day همگی از واژه دیو پارسی و ایرانی ریشه می گیرند.
https://www. etymonline. com/word/deity#etymonline_v_5522
https://en. m. wiktionary. org/wiki/دیو#Persian
فرانسوی : d�mon. دمون
اسپانیایی: demonio دمونیو
آلمانی: D�mon دیمان
ایتالیایی: demone. دمونه
نزدیک به دو میلیارد نفر در جهان واژه دیو را از ریشه پارسی آن بهره میبرند
@aryairan. ایتا

دیو گرفته شده از ( دَئِوَ ) که یک واژه اوِستایی است / دیو یا دئو همان اجنه ها هستن که در دسته ی شیاطین میباشند .
در ایرانیان - یهودیان و بابلیان و دیگر تمدنهای قدیم , پیش از یکتاپرستی , دیوهارا شریکِ خدا قرار میدادند و پرستِش میکردند و جنگهایی هم بینِ آدمیان و دیوها در میگرفت در تاریخ ( مانندِ طهمورثِ دیوبند ) / زمانی که میخواهند یکتاپرست شوند یعنی مزدیسنا یا از پرستِش دیوان کناره گیری کنند میگویند : ( فرورانِ مزدیسنو زرتشتریش - وی دئو اهوره تکئش ) = برمیگزینم که یکتاپرستِ مزدیسنا هستم , دیوپرستی را انکار کرده تنها اهوره ( خدای یکتا ) را میپرستم .
...
[مشاهده متن کامل]

دیو
دیو 🔄 وید
دیو = شمار گیرند
وید = کتاب
دیو
دیوان
دیوانگری
دین و دیو و دیوان
دین = برنامه داد
دیو = شمار گیرند
دیوان = نگهدار شمار
این که واژه دیو یک واژه زشت شده است پس از آمدن اسلام و اعراب شده تا فرهنگ و دانش را ازین سرزمین از بین ببرند.
...
[مشاهده متن کامل]

دیو خوبش خراب دارد.
انگره مینو یک دیو بدکاره بود.
زرتشت هم دیو را بد گفته چون هند را بد میگفت.
هندیان هم ( اهورا ) را بد میگویند چون ایران را بد میگویند.
پس ازین ما درمی یابیم که ( شیطان و اهریمن ) هم واژه خوب بوده اند و از دشمنی مردم با هم نام زشت شده اند.
همین چهره زشت که در فلم ها برای دیو به کار میرود. !
در فلم هایی مذهبی هندوان برای اهورا چنین چهره میدهند.
ما میگویم ( اهورا )
هندوان میگویند ( اسورا ) .
دیو
دیوی
دیوتا
دیوان
دیوانا، دیوانه
دیوانگری
دیوانه/دیوانا
پران/پرانه/پرانا
قرآن/قرآنا
دیو 🔄 وید
وید کتاب مقدس هندوان

واژه دِویل ( devil ) برگرفته از واژه پارسی دیو است❗
دَیّو = کوتاهیده دَیّوث.

شیطان انسانما - شیطان صفت
هیولای انسان نما
جان دیس
یک چیزِ خیالی در قصه ها
دیو :
دکتر کزازی در مورد واژه ی دیو می نویسد : ( ( دیو درپهلوی دو dew بوده است و در اوستایی دئو daeva. این واژه ی کهن در سانسکریت دوا devā و در یونانی zeus است. معنای نخستین واژه خدا بوده است. هنوز در زبان های اروپایی، این واژه در معنی خدا به کار برده می شود: در فرانسوی dieu در ایتالیایی dio؛ در اسپانیایی dios. تنها در فرهنگ و زبان های ایرانی است که این واژه معنایی وارونه یافته است و در معنی اهریمن به کار برده شده است: این وارونگی در معنی از آنجا ست که چون زرتشت" دین بهی" یا مزدیستی را در ایران در گسترد، آیین پیشین را که آیینی هند و ایرانی بود و آن را آیین" دیو پرستی" یا دِوایَسنی می نامند به فرجام آورد. چنان می نماید که در آیین پیش از زرتشت، دو تیره از خدایان، دیوان و اَثورگان یا اهورگان، گرامی داشته می شده اند. آنگاه که زرتشت خدای بزرگ و یگانه را " اهورامزدا" نامید، دیوان را خوار داشت و به نیروهای تباهی و گمراهی دیگرگون ساخت. اما در آیین ودایی این خدایان پرستیده می شده اند. باور شناسی زرتشتی بیشتر اثوره ای است: ایزدان و مینویان زرتشتی بیشتر از اثورگانند ؛ اما آیین ودایی بیشتر دیوی مانده است. ) )
...
[مشاهده متن کامل]

( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 184 )
دیو:
دکتر حسن انوری در مورد "دیو " می نویسد: ( ( در ایران باستان پیش از ظهور زرتشت، دیوها گروهی از پروردگاران آریایی بوده اند، ولی پس از ظهور زرتشت و باور به اهورامزدا، دیوان گمراه کنندگان و خدایان بدی و شر و شیاطین دانسته شدند. واژه ی دیو در نزد دیگر آریایی ها ( جز ایرانی ها ) معنی اصلی خود را حفظ کرده است. چنانچه نزد هندوانdeva و در زبان فرانسوی dieu به معنی خداست. در شاهنامه و دیگر آثار ادبی و از جمله در بیت زیر "دیو" اغلب به معنی موجودات شرانگیز و هدایت کننده به بدی به کار رفته است. در دوره های بعد دیو موجودی افسانه ای است به صورت آدمی بلندقد و تنومند و زشت روی و پُر از موی و هولناک که بر سر دو شاخ مانند شاخ گاو دارد و دارای دم است . ) )
( ( نه هر که چشم و گوش و دهان دارد آدمیست
بس دیو را که صورت فرزند آدم است ) )
( گزیده غزلیات سعدی، حسن انوری، انتشارات علمی، چ اول، ۱۳۶۹، ص۱۳۶. )

در زبان لری بختیاری به معنی تریده است
غول ، گوریل ، نسناس ، ابلیس، اهرمن، اهریمن، روح پلید، شیطان، عفریت و زبان اوستایی دَئِوَ ( daewa )
به علی
بی ادب
موجودی خیالی
دیو: ابلیس، اهرمن، اهریمن، روح پلید، شیطان، عفریت
دیو= ملائک فرشتگان دانا
ابلیس=خداند آسمانی خاک
اهرمن=اهورامانا = خداوند منان
شیطان - ساطان - سیتان=دانای مطلق دانای به تمام وکمال

دیو یکی از واژه های کهن و قدمت آن به دوران آریاییان می رسد. دیوان گروهی از پروردگاران آریائی بوده اند. پس از جدائی ایرانیان از هندوان و ظهور زرتشت پروردگاران مشترک قدیم یعنی دیوها که مورد پرستش هندوان بودند، نزد ایرانیان گمراه کنندگان و شیاطین خوانده شدند. چنانکه در آئین مزدیسنا کلاً به مردم بدمنش هم اطلاق می شود. [۱] واژهٔ دیو در اوستا به صورت دَئوَ و در پهلوی دِو و در فارسی دیو گفته می شود. در زبان هند باستان دِوَ یا دَئوه به معنی فروغ و روشنائی و نام خداست. اشتقاق این واژه در میان اقوام آریائی نیز معنی خدا دارد چنانکه در یونانی زئوس و در لاتینی دَئوس در فرانسه دی اُ و در انگلیسی دِئیتی و در ایرلندی دیابکار می رود. [۲]
...
[مشاهده متن کامل]

دیو در ( دیواناگری देव ) یک کلمهٔ سانسکریت است و در دین هندوئیسم به معنی خدا و الوهیت است. در هندوئیسم مدرن، می توان آن را آزادانه به هر موجود خیرخواه خارج از جهان مادی اطلاق کرد. دیوها همچنین نابرادری اسوراها به شمار می آیند که قدرتی هم پایه دارند. دیوها همواره با اسوراها در حال جنگ هستند. [۳]
هنگامی که آریاییان در منطقه ایران ویج از یکدیگر جدا شدند گروهی از آنان به سمت سیستان رفتند. در این منطقه با ایرانیان سیاه پوست مواجه گشته و با آنان جنگیدند. بعدها این جنگها به صورت افسانه در کتاب شاهنامه به جنگ ایرانیان و دیوان مشهور شده است[۴].
پیدایش دیوان در فرهنگ مزدیسنا
در اسطورهٔ آفرینش آمده است که پس از آنکه اهورامزدا دست به آفرینش جهان مینوی و مادی زد و امشاسپندان و ایزدان و فروهرها پدید آمدند، اهریمن هم بیکار ننشست و دست به آفرینش جهان بدی زد و در برابر امشاسپندان، کماریکان و در برابر ایزدان، دیوان را پدید آورد. به این ترتیب در برابر هر ایزدی دیوی به کار گمارده شد. تعداد و شمار دیوان را مانند ایزدان بسیار می نویسند. آنچه از نوشته های اوستائی و پهلوی بر می آید تعدادی از آنان معروف و وظیفهٔ آنان نیز معلوم است و برخی از آنان مانند ایزدان گمنام هستند. [۵]
نام و وظائف دیوان
بنابر نوشته های اوستائی و پهلوی نام و وظائف تعدادی از دیوان چنین است:
نام دیو نام مشابه توضیح
اپوش دیو خشکی است و با اسپخروش دیو با ایزدان باران ساز جنگ می کند.
استوئیدات دیو مرگ جان را بستاند.
اسروشتی دیو ناشنوائی و نافرمانبرداری است.
اشکهانی دیو تنبلی است.
اکتش دیو انکار است.
بوتی دیو بت پرستی است.
بوشاسب دیو خواب سنگین است.
پئری مئتی دیو بدمنشی و تکبر است.
پس دیو مردمان را از انجام کار باز می دارد.
پوش دیو دیوی است که انبار می کند نه خود به کار می برد و نه به دیگران می دهد.
پینیه دیو خست است.
ترومئتی دیو نخوت و غرور است.
تب دیو فهم مردمان را پراکنده می کند.
جهی دیو ماده شهوت انگیز، پناه دهندهٔ گناهکاران است.
چشمک دیو زمین لرزه و آورندهٔ گردباد است.
خواب بوش ینسته مانع از بیداری هنگام سپیده دم می شود.
خشم برهم زنندهٔ آسایش آفریدگان اهورامزداست.
دروغ تباه کنندهٔ جهان راستی است.
دریوی دیو گدائی و دریوزگی است.
دیر دیو پس انداختن کار مردمان است.
رشک دیو کین توزی و بدخواهی است.
زرمان دیو پیری است.
سپزگ دیو سخن چینی است.
سهم دیو ترس و نهیب است.
سیچ سیژ دیو نابودی است.
گوزهر گوچهر مخالف ماه است.
مرشئون دیو فراموشی است.
میتوخت دیو بدگمانی است.
ننک دیو ننگ است.
نسو دروج نسو دیوی است که بر تنِ مرده می تازد و آن را ناپاک می کند.
وای بد دیو مرگ است.
ورون دیو شهوت است.
[۶] [۷]
پانویس
↑ دانشنامهٔ مزدیسنا، ص ۲۷۴
↑ اساطیر و فرهنگ ایران در نوشته های پهلوی، رحیم عفیفی، ، ص ۵۲۲
↑ مشارکت کنندگان ویکی پدیا، «Deva ( Hinduism ) »، ویکی پدیای انگلیسی، دانشنامهٔ آزاد ( بازیابی در ‏ ۲۰۱۱ - ۵ - ۷ ) .
↑ محمد جواد، مشکور. ایران در عهد باستان ( در تاریخ اقوام و پادشاهان پیشین ) پیش از اسلام. سازمان انتشارات اشرافی، ۱۳۶۷. ص ۶۵.
↑ اساطیر و فرهنگ ایران در نوشته های پهلوی، رحیم عفیفی، ، ص ۵۲۳
↑ اوشیدری، اساطیر و فرهنگ ایران در نوشته های پهلوی، ۵۲۳ و ۵۲۴.
↑ رضی، دین و فرهنگ ایرانی پیش از عصر زرتشت، ۳۶۸.
منابع [ویرایش]
اوشیدری، جهانگیر. دانشنامهٔ مزدیسنا، واژه نامهٔ توضیحی آیین زرتشت. تهران: نشر مرکز، ۱۳۷۱. شابک ‎ISBN ۹۶۴ - ۳۰۵ - ۳۰۷ - ۵.
رضی، هاشم. دین و فرهنگ ایرانی پیش از عصر زرتشت. چاپ دوم. تهران: انتشارات سخن، ۱۳۸۴. شابک ‎۹۶۴ - ۳۷۲ - ۰۳۲ - ۲.
عفیفی، رحیم. اساطیر و فرهنگ ایران در نوشته های پهلوی. تهران: انتشارات توس، ۱۳۷۴. ISBN 964 - 315 - 737 - 8.
از ویکی پدیا

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٢)

بپرس