ذوالکفل

لغت نامه دهخدا

ذوالکفل. [ ذُل ْ ک ِ ] ( اِخ ) نام برادر ذوالنون مصری. در صفة الصفوة آرد: و پدر او «پدر ذوالنون » مولای اسحاق بن محمد انصاری بود و او را چهار پسر بود: ذوالنون ، ذوالکفل ، عبدالباری ، همیسع. و رجوع به ذوالنون شود.

ذوالکفل. [ ذُل ْ ک ِ ] ( اِخ ) مشهد ذی الکفل ، از محال کوفه و نزدیک بشهر کوفه و مزار است.

ذوالکفل. [ ذُل ْ ک ِ ] ( اِخ ) نام موضعی بشمال بادیة الشام است.

ذوالکفل. [ذُل ْ ک ِ ] ( اِخ ) نام یکی از انبیاء بنی اسرائیل از ذریه ابراهیم ، نام او دوبار در قرآن کریم آمده است : و اسماعیل و ادریس و ذاالکفل کل من الصابرین. ( 21 / 85 ) و اذکر اسماعیل و الیسع و ذاالکفل و کل من الاخیار. ( 38 / 48 ) بعضی گویند او الیاس است و برخی گویند زکریاست و گروهی گفته اند یوشع است و پاره ای گویند حزقیل است و جمعی گفته اند یونس بن متی است وفاسی در شرح الدلائل گوید بقول بعضی او از جانب خدای تعالی مبعوث بپادشاهی کنعان نام شد و او وی را به ایمان خواند و او را پایندانی و کفالت بهشت کرد و بخط خویش ضمانت نامه نبشت. و ثعالبی در مضاف و منسوب گوید، در نام او مفسرین خلاف کرده اند، بقولی نام او بشیربن ایوب است و خدای تعالی او را پس از ایوب پیغامبری داد و جایگاه او بشام بود و گور او بدیه کفل حارس از اعمال نابلس است و این روایت ملک المؤید صاحب حماة است و بگفته جمعی او یکی از صلحاء بود که او را در شمار انبیا آرند از آنروی که علم او بپایه علوم آنان بود. لکن بیشتر بر آنند که او خود پیغامبر بوده است و صاحب معالم التنزیل از حسن و مقاتل روایت کند که او را از آن ذوالکفل نامند که کفالت هفتاد نبی کرده است. و بعضی گویند از آنروی که او نذر کرد که بروزی صد رکعت نماز گذارد و چنان کرد. و نیز در تلقب او گفته اند که وجه آن است که کسائی مانند کفل در برداشت و نیز وجوه دیگر گفته اند. و میرخواند در حبیب السیر گوید: بنا بر اصح او غیر حزقیل والیسع بلکه وصی الیسعاست و به نبوّت بر کنعانیان فائز گردید و امروز ذوالکفل نام محلی است میان حلة و بغداد نزدیک برص و بدانجا قبه ای که گویند قبر ذوالکفل است و مزار است. در متون الاخبار در باب وجه تسمیه و کیفیت قصه آن پیغمبر بزرگوار وجوه متعدده سمت تحریر یافته چون این مختصر گنجایش تمامی آن روایات ندارد خامه مشکین شمامه برایراد یک قول اختصار مینماید: نقل است که حق سبحانه و تعالی ذوالکفل را خلعت نبوت کرامت فرموده بهدایت کنعانیان و متابعان ایشان که در سلک ملوک عمالقه انتظام داشتند و دعوی الوهیت کرده ذوالکفل در آن مملکت از وهم کنعان پوشیده و پنهان طوایف ایشان را بقبول دین کلیم و طریق مستقیم دعوت میفرمود و ملک از این معنی وقوف یافته ذوالکفل را طلبیده و گفت این چه نوع سخنان است که از تو بمن میرسانند آنجناب جواب داد که من خدای تعالی را به یگانگی می پرستم و مردم را بوحدانیت او میخوانم کنعان در غضب رفته ذوالکفل را به قتل تهدید نمود آن جناب گفت تو خشم خود را به آب حلم منطفی ساز تا سخنی بگویم ملک او را اجازت تکلم نموده ذوالکفل بعد از حمد و ثنای باری تعالی گفت ای ملک تو دعوی الوهیت میکنی این کار از دو صورت بیرون نیست یا خود را خدای تمام خلق گمان برده ای یا خدای همین قوم که تابعند به ربقه تو بر شق اول بایستی اقطار جهان مطیع تو بودندی و حال آنکه همچنین نیست و بر شق ثانی بیان فرمای که خدای سایر معشر کیست کنعان از جواب این سخنان هدایت نشان عاجز گشته ذوالکفل را گفت تو چه میگوئی گفت من میگویم که پروردگار تو و آفریننده جمیع افراد انسان و جمیع مخلوقات خالق بر کمال است صانعی است که طبقات سموات برافراشته ید قدرت اوست و صورت شمس و قمر و جمیع کواکب نورگستر نگاشته ید قدرت اوست و تمامی دواب و حیوانات بری و بحری را اقسام لطفش روزی رسانیده ای ملک حذر کن از عقاب او و بپرهیزاز عذاب او کنعان گفت چه باشد جزای کسی که عبودیت این پروردگار نماید و ابواب توبه و استغفار بروی خود بگشاید جواب داد که بهشت عنبرسرشت ، شمه ای از اوصاف درجات جنت بیان کرد کنعان باز پرسید که چیست سزای بنده ای که نسبت بدین آفریدگار طریق عصیان ورزد و خود رااز جمله بندگانش نشمارد؟ ذوالکفل جوابداد که عذاب جهنم و عذاب الیم و مجملی از صفات درکات دوزخ در حیزتعداد آورد کنعان را از استماع این سخنان رقت بینهایت دست داد ذوالکفل را گفت تو متکفل میشوی که اگر من بوحدانیت حق تعالی و نبوت تو اعتراف نمایم و سالک عبادت گردم خدای تعالی مرا از عذاب دوزخ بدین نعیم بهشت رساند ذوالکفل گفت بلی و به التماس ملک در این باب وثیقه ای نوشته تسلیم کنعان نمود آنگاه کنعان غسل کردو جامه های پاک پوشید و کلمه طیبه شهادت بر زبان راند و تعلیم احکام شریعت صیام ایام و قیام لیالی را شعار و دثار خود ساخته بلکه هم در آن چند روز از سر ملک و مال درگذشت و پنهان از قوم به اخیار و زاهدین و سالکان طریق یقین ملحق گشته و بعضی از امرا و لشکراز عقب کنعان شتافته او را یافتند و بدستور معهود در پیش او روی نیاز بر زمین نهادند کنعان ایشان را ازاین حرکت منع کرد گفت بدانید که من به یگانگی پروردگار عالمیان ایمان آورده ام باید که شما نیز متابعت من نمائید تا راه راست یابید آن جماعت نصیحت او را بسمع رضا قبول نموده زبان بکلمه توحید جاری گردانیدندو هم در آن اوان کنعان پهلو بر ناتوانی نهاده کتابتی را که ذوالکفل بدو نوشته بود و ضمان بهشت جاودان شده بملازمان خود سپرده و وصیت کرد که آن صحیفه را با او در قبر نهند چون کنعان فوت شد آن جماعت بموجب وصیتش عمل نمود فرشته ای همان روز آن نوشته را بفرمان الهی بیرون آورد از قبر و بذوالکفل که از وهم کفار در زاویه افتقار بود رسانید و گفت ایزد تعالی میفرمایدکه ما بمحض عنایت خود بدانچه از کنعان متکفل شده ای وفا کردیم و بجمیع اولیاء و اهل طاعت خویش بر این موجب بتقدیم میرسانیم بعد از آن ذوالکفل بمیان مردمان رفت و فی الحال جمعی از متابعان کنعان آن جناب را گرفتند که تو اعتقاد پادشاه ما را بفساد آوردی با او غدر کردی. ذوالکفل جواب داد که من ملک را از طریق غوایت بجاده هدایت رسانیده متکفل شدم که خدای تعالی او را بجنت اعلی رساند و کنعان در این روز که فوت شده ملازمان بموجب وصیتش صحیفه ای را که در باب تکفل خود نوشته بودم با او در قبر نهادند و حضرت غافرالذنوب چنانچه کفیل شده بودم کنعان را ببهشت رسانیده آن صحیفه را باز بمن فرستادند آنگاه آن نوشته را به آن مردم نمود گفت دست از ضرار من باز دارید تا وقت آنکه اصحاب شما که از عقب ملک رفته اند باز آیند اگر بعد از آمدن ایشان صدق سخن من بر شما ظاهر شود اطاعت و متابعت من نمایید و الا آنچه مقتضای رای شما باشد بتقدیم رسانید آن جماعت را این سخن مقبول افتاد ذوالکفل را در محبس باز داشتند تا مردمی که از عقب کنعان رفته بودندباز آمدند آن طایفه چون کیفیت فوت ملک را چنانچه واقع بود از ذوالکفل شنودند و آن صحیفه را دیده گفتند آنچه ذوالکفل میگوید در حق او راست است و این همان صحیفه است که ذوالکفل برای او نوشته بوده در قبر نهاده بودیم لاجرم آن مردم بقدم اعتذار پیش آمده در آن روز صد و بیست هزار کس بذوالکفل ایمان آوردند و دست دردامان متابعتش زده ترک اصنام کردند و ایضاً ذوالکفل آن طایفه را بجنت الماوی هادی و مهدی شد و ایشان راشرایط احکام اسلام تعلیم فرمود و بدین اسباب ایزد تعالی آن جناب را ذوالکفل خواند مدت عمر ذوالکفل هفتادو پنجسال بود. و صاحب قاموس الاعلام ترکی گوید: بمناسبت بودن وی یکی از انبیاء بنی اسرائیل نام او در قرآن کریم آمده است. و با این که این کلمه عربی است در امر اصل عبرانی آن اختلاف است و گمان میرود که او حزقیل باشد. وی بعد از الیسع مبعوث نبوت شده است. بروایتی قبر او در بتلیس است و نیز در شام و بعض جاهای دیگر گفته اند. و برخی از متتبعین جدید تاریخ برآنند که ذوالکفل از بنی اسرائیل نیست و افکار و مواعظ و معتقدات وی با بنی اسرائیل مخالف باشد و آنرا منسوب به یکی از قبائل عرب گمان برده و نبوت او را نیز انکار کنند. رجوع به مجمل التواریخ و القصص ص 197، 198، 205، 426، 435 و جوالیقی ، جزء ص 7 ص 299 و معجم البلدان ، ذیل کلمه ملاحة. و نزهة القلوب حمداﷲ مستوفی ج 3 ص 195 وحبیب السیر جزء1 از ج 1 ص 40 و قاموس الاعلام ترکی و المرصع ابن الاثیر شود. || نام مردی از بنی اسرائیل که حریص بمحرمات بود لکن سپس توبه کرد و گفت واﷲ لااعصی اﷲ ابداً و قضا را همان شب وفات یافت و صباح این جمله را بر در خانه او نوشته دیدند که : ان اﷲقد غفر لذی الکفل. ( المرصع ابن الاثیر ) : بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

یکی ازانبیای بنی اسرائیل از ذریه ابراهیم ۴.

دانشنامه اسلامی

[ویکی شیعه] ذوالکِفْل شخصیتی قرآنی که او را از صالحان، صابران و نیکان برشمرده اند. بیشتر مفسران ذوالکفل را از انبیاء دانسته اند. در مورد نام او، اسامی مختلفی همچون حزقیال، یسع و یوشع ذکر شده است. ذوالکفل متعهد شده بود تمام روزها را روزه بگیرد، تمام شب ها را بیدار بوده، خداوند را عبادت کند و هرگز عصبانی نشود.
قرآن در سوره انبیاء و سوره ص از ذوالکفل نام برده است. قرآن ذوالکفل را از صابران، صالحان، نیکان و داخل در رحمت الهی معرفى کرده است.
در مورد نام ذوالکفل اختلاف بسیار وجود دارد. برخی او را حزقیال دانسته اند. گفتارهایی نیز وجود دارد که او را الیاس، یوشع و یا یسع دانسته اند. برخی معتقدند او بشر فرزند حضرت ایوب بوده است. برخی نیز براساس روایتی نام واقعی او را عویدیا دانسته اند.

دانشنامه آزاد فارسی

ذُوالکِفْل
در قرآن، کسی که او را از پیامبران بنی اسرائیل برشمرده اند. دو بار این اسم در قرآن آمده است؛ یک بار (انبیا، ۸۵) درشمار صابران و بار دیگر (ص، ۴۸) در شمار نیکان. در روایات نیز نامی از او دیده می شود. روایتی از امام جواد (ع) او را از مرسلین خوانده که بعد از سلیمان (ع) می زیست و در میان مردم مانند داود (ع) قضاوت می کرد و نام او «عوبدیا» بود. در معنی ذوالکفل اقوال متفاوتی وجود دارد.

پیشنهاد کاربران

بپرس